خاطرات - صفحه 21

آخرین اخبار:
خاطرات

عباس چگونه خدایی شد

عبّاس، نوجوانی بسیار پرشور و با حرارت بود. با شروع جنگ تحمیلی، وقتی چندین تن از دوستان و بچه‌های محله به شهادت رسیدند، تصمیم گرفت به جبهه برود. فضای روحانی جبهه، روی شکل‌گیری شخصیت عبّاس و خودسازی او بسیار اثر گذاشت و او رنگ خدایی به خود گرفت.

تقویت روحیه مقاومت در بانوان پشت جبهه را وظیفه خود می دانستم

" بتول افسری" مادر "شهید ابوالحسن یاری" و یکی از زنان ایثارگرکرمانشاهی در دوران هشت سال دفاع مقدس است که در پشت جبهه های جنگ زندگی اش را وقف جهاد کرده است.
والفجر۴ از نگاه شهید "حمید عبدوس" / بخش اول

عملیاتی که لو رفت

شهید "حمید عبدوس" در بخشی از خاطرات دست نوشته اش به عملیات والفجر۴ و چگونگی شکل گیری آن اشاره کرده است. این عملیات در مقر اولیه خود رو رفت و باعث شهید شدن چند تن از مجاهدان سرزمینمان شد.

ویژه نامه سردار "ناصر ترحمی"

شهید ناصر ترحمی هفدهم شهريور 1341 در شهرستان سمنان به دنيا آمد. وی بيست و يكم اسفند 1363 با سمت جانشين فرمانده گردان موسي‌بن‌جعفر در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت گلوله به شكم و سينه شهيد شد. نوید شاهد سمنان برای این شهید بزرگوار ویژه نامه ای را منتشر کرده است که توجه شما را به خواندن آن جلب می کنیم.

دانلود رایگان کتاب های دفاع مقدس

به گزارش نوید شاهد سمنان بنیادشهید و امور ایثارگران با همکاری اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان سمنان در نظر دارند به منظور ترویج فرهنگ ایثار، شهادت، کتاب و کتاب خوانی کتابهای معرفی شده از این پایگاه خبری که در حوزه دفاع مقدس میباشند را به صورت رایگان در اختیار علاقه مندان قرار دهد. شما می توانید برای دانلود کتاب مورد نظر خود لینک دانلود کتاب را انتخاب کنید.
خاطرات جانباز جنگ، یوسف اقبالیان

من همیشه بسیجی ام

"حاج یوسف اقبالیان" از جانبازان و رزمندگان جبهه های نبرد حق علیه باطل است که روحیه اخلاص و بسیجی بودن خود را تا امروز حفظ کرده و مدام می گوید: من همیشه بسیجی ام . او یک فعال مذهبی و فرهنگی است و سالهاست به عنوان یکی از اعضای معتمد معین بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان آران و بیدگل ارائه خدمت کند.
خاطراتی پیرامون شهید «ابراهیم هندوزاده»؛

بوسه و تاول

وقتي ابراهیم را روي برانكارد گذاشتند، هوس كردم ببوسمش. تمام بدنش را باندپيچي كرده بودند. خم شدم و پشت پايش را بوسيدم. بعداً لب و دستم تاول زد. سوم اسفند ماه سال 1364 در انگلستان شهيد شد.

فرمانده ای در پیچ شهادت

علی با عشق به خدا، عاشقانه به سوی جبهه شتافت. او با رشادت های زیاد، سرانجام در سحر گاهی پر شکوه در جبهه دار خوین در منطقه ای بنام پیچ شهدا، بر اثر انفجار خمپاره ای از ناحیه دو پا مجروح شد و ترکشی نیز به کلیه اش اصابت کرد.
معرفی کتاب

تک آوران گردان یکم

کتاب «تکاور گردان یکم» عنوان اثری به قلم سیدقاسم یاحسینی است که در این کتاب به خاطرات شفاهی ناوسروان علی اکبر پیرپور پرداخته شده است و قرار است در سی و یکمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران عرضه ‌شود.
معرفی کتاب

یا زهرا / زندگینامه و خاطرات شهید محمدرضا تورجی زاده

در قسمتی از این کتاب آمده است : « روزهای آخر ماه شعبان بود . هیئت گردان برگزار شد . مجلس خوبی بود . برادر تورجی زاده شروع کرد به خواندن روضه ی حضرت زهراء(س) حال عجیبی بین بچه ها بود . در آخر روضه دستش را مشت کرده بود ، می کوبید روی زمین و با گریه می گفت: آی زمین ، تو چطور شاهد این همه ظلم بودی...! »

"نماز اول وقت"اولویت شهید ثابتی

شهید ثابتی در کارهای روزمره و امرار معاش به پدر کمک می کرد . برای نماز اول وقت اهمیت زیادی قائل می شد . در دوران انقلاب همچون اقشار مختلف مردم به فعالیت بر ضد رژیم منحوس پهلوی پرداخت . دوران جنگ تحمیلی در کسوت سرباز وظیفه به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد و در منطقه کردستان بر اثر درگیری با عناصر ضد انقلاب به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
خاطرات رزمندگان گردان 410 غواص لشکر ثارالله؛

من توي باغ هستم!

در اين فاصله چند بار ديگر با حاج احمد تماس داشتم. يک بار گفت: « من توي باغ هستم.» در ميدان مين دشمن بود و بار ديگر اعلام کرد: « از باغ گذشتيم، از ديوار باغ بالا رفتيم.»

جزیره مجنون وعده گاه او با خدایش شد

جهادگر شهید "شهرام طاهری" علاقه عجیبی به نظام جمهوری اسلامی و امام داشت و بسیاری از سوره‌های قرآن را حفظ بود و به آن عمل می‌کرد، در مرخصی‌ها به تمام اقوام سر می‌زد و به فقرا و نیازمندان کمک می‌کرد.سرانجام جزیره مجنون وعده گاه این عاشق دلباخته با خدا شد.

خجالت می کشم به خانه بیایم

امان الله شهبازی، پدر شهید منصورشهبازی در روایتی کوتاه از پسرش می گوید: شهید زمانی که از جبهه برمی‌گشت، می گفت من خجالت می کشم که به خانه بیایم زیرا یک عده به گلزار شهیدان و یک گروه به بیمارستان رفته اند و من به خانه آمده ام و شهادت نصیب من نشده است.

خاطرات ی پیرامون شهیدان «سیف الدینی»/ امانت خدا

محمّدجواد گفت: «مادر جان! برای من لباس مشکی نپوشید و گریه و بیتابی هم نکنید. به این فکر کنید که من امانت خدا نزد شما بودم و خداوند اراده کرد و امانتش رو پس گرفت. »
معرفی کتاب؛

«من و عباس بابایی» کتابی که خاطرات شهید بابایی با هم رزمش را روایت می کند

«من و عباس بابایی» کتاب خاطرات شهید عباس بابایی با هم رزمش حسن دوشن است که از سوی انتشارات یازهرا منتشر شده است.

سه روز دیگر مهمان ما هستی!

برادر شهید علیرضا احمدی خان آبادی در بیان خاطره ای کوتاه از برادرش می گوید: علیرضا سه روز قبل از شهادت خواب می بیند که یک نفر به او می گوید سه روز دیگر مهمان ما هستی بعد از این خواب در جبهه های جنوب بر اثر اصابت ترکش دشمن به شهادت می رسد.
همزمان با سالروز شهادت منتشر شد

ویژه نامه سردار "رضا ملکیان برمی"

شهید رضا ملکیان ‏برمی هجدهم آبان 1336 در شهرستان دامغان به دنیا آمد. وی ششم شهریور 1361 با سمت فرمانده گردان تخریب در کرمانشاه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شکم، شهید شد. نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت این شهید بزرگوار ویژه نامه ای را منتشر کرده است که توجه شما را به خواندن آن جلب می کنیم.
سروان پاسدار ، تکاور شهید مدافع وطن ، آقا محمد محرابی پناه

شاید من نباشم

عقدمان خیلی ساده بود. چون تعطیلات عید بود و آزمایشگاه بسته بود، ما چهارم فروردین سال ۹۰ عقد کردیم. برای اوایل تیر تالار رزرو کرده بودیم که محمد دو هفته قبل مراسم مدام زنگ میزد و من را آماده میکرد که مراسم را کنسل کنیم؛ بعد فهمیدم که روز مراسم ماموریت باید بروند. قبل از این که عقد کنیم به من گفت: زود عقد کنیم تا برویم سفر سمت شمال منزل کمیل صفری تبار. ماهم راهی شمال شدیم و آنجا بود که باخانواده اقاکمیل آشناشدیم
طراحی و تولید: ایران سامانه