خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز سرافراز «حبیب شریفی شمیلی» درباره نحوه اعزامش به جبهه چنین روایت میکند: سال ۱۳۶۶ به عنوان سرباز برای جبهه نامنویسی کردم و برای آموزش ما را به ۰۵ کرمان اعزام کردند. داشتیم راه میرفتیم که یک دفعه صدای انفجار بلند شد، برای یک لحظه فکر کردم پام داخل سوراخ موش یا یک چاله رفته و به زمین افتادم. یکی از رزمندهها اومد بلندم کرد و دیدم یکی از پاهام از زانو به پایین شلوارم سوخته و چیزی را احساس نمیکنم، آن جا بود که فهمیدم یکی از پاهایم قطع شده. من از هیچ کس توقع خاصی ندارم چون ما برای وطن و خاکمان جنگیدیم.