«شهناز گره می» میگوید: وقتی کمی حالم بهتر شد، تازه متوجه شدم که خانوادهی شهید دبیریان نیز در همان بمباران، بهطور کامل به شهادت رسیدهاند. پنج عضو این خانواده بیدفاع، به دست دشمن بعثی جان باختند. تصویری که هرگز از ذهنم پاک نشد؛ خانهای که دیگر ساکنانش هرگز بازنگشتند.
جراحتها و سختیهای جنگ همیشه بخشی از یادگارهای یک جانباز هستند اما در کنار این دردها، محبتهای انساندوستانهای هم هست که همیشه در دل میماند. «عبدالکریم مروتی»، جانباز ۵۵ درصد، از تجربیات تلخ و شیرین دوران جنگ میگوید.
«ابراهیم سلطانی» میگوید: در میان داغترین روزهای جنگ تحمیلی، زمانی که دشمن با حمله خمپاره به خط دفاعی ما یورش برد، من به قیمت از دست دادن چشمهایم، نه تنها دلی پر از افتخار و عزت به دست آوردم، بلکه یاد همرزمانم را در قلبم حک کردم.
شب ترس و ناامیدی که در آن روحیه مقاومت به اوج خود رسید، روایت «محمد صفر محمودی» از عملیات کربلای ۵، تصویری واقعی از جانفشانی سربازان در برابر دشمن و تلاشهای بیوقفه برای نجات مجروحان ارائه میدهد.
«رضا منصور نیا» که در دوران خدمت سربازی در منطقه بانه به شدت مجروح شد، اکنون با جانبازی 70 درصد از تجربیات خود در مرزهای غربی کشور میگوید. او روایت میکند که چگونه شجاعت و ایمان به وطن، باعث شد تا در میانه خطری مرگبار، همچنان ایستادگی کند و جان خود را فدای امنیت ملت کند.
«گودرز عزتی» یکی از جانبازان دفاع مقدس، در گفتوگویی با اشاره به خاطرات جنگ، از روزی سخن گفت که در عملیات کربلای پنج بر اثر اصابت خمپاره، زندگیاش برای همیشه دگرگون شد. او که در دوران جنگ در بخش مخابرات حضور داشت، از رشادتها و فداکاریهای رزمندگان و همچنین لحظهای که با ترکشهای خمپاره مجروح شد، یاد کرد.