آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۹۴۹۱
۱۵:۰۸

۱۴۰۴/۰۶/۱۴
گفت و گو با جانباز ۷۰ درصد «بهرام جمشیدی»

سال‌ها راز زخمی شدنم را پنهان کردم تا دل پدرم نشکند

«بهرام جمشیدی»، جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس، سال‌ها تحمل کرد تا درد زخمی شدنش را نه فقط جسم بلکه قلب خانواده‌اش هم نلرزانَد. او هر ترفندی زد تا پدرش نفهمد پایش چگونه در جبهه قطع شده است، چرا که می‌خواست دل پدر همیشه آرام بماند و از سختی‌ها دور بماند. این روایت، گوشه‌ای از سکوت و عشق به خانواده در دل جنگ است.


سال‌ها راز زخمی شدنم را پنهان کردم تا دل پدرم نشکند
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، «بهرام جمشیدی» جانباز ۷۰ درصد می‌گوید: خدمت مقدس من حدود دو سال طول کشید. در این مدت مجبور بودم دور از خانواده و دیارم، در شهری غریب به انجام وظیفه بپردازم. سال‌ها به طور متناوب ماموریت‌های پشتیبانی در مناطق غرب و شمال‌غرب کشور داشتم. تا زمستان سال ۱۳۶۳ که از آنجا به هوانیروز کرمانشاه منتقل شدم. بسیار علاقه مند بودم مستقیم در جبهه حضور داشته باشم و دِین خود را به اسلام و میهن اسلامی ادا کنم، اما متأسفانه موافقت نمی‌شد. همیشه با خودم فکر می‌کردم، آیا روزی می‌رسد که جنگ تمام شود و من چه جوابی به وجدانم و فرزندانم خواهم داد؟ اگر روزی فرزندم بپرسد پدر در آن سال‌های سخت جنگ کجا بودی و چه کردی، من چه جوابی دارم؟ گاهی مجبور می‌شوم برای آرام کردن وجدان خود، دروغ‌های کوچک بگویم و خودم را تبرئه کنم، اما این اصلاً با دیانتم و وظیفه‌ای که بر دوش هر جوان ایرانی بود، همخوانی ندارد.

یک شب ساعت ۲۰:۴۵، ۱۴ اردیبهشت ۱۳۶۵، در جبهه زخمی شدم. بعد از حدود سه ساعت، به بیمارستان صحرایی که در حدود چهل کیلومتر پشت جبهه بود منتقل شدم. جراحی شدم و چند ساعت بعد به دلیل گرمای شدید و پایین آمدن فشار بدنم، متوجه شدم که پایم به شدت آسیب دیده است. در آن سرما که بدنم می‌لرزید، خواب نبودم بلکه حقیقت تلخی را تجربه می‌کردم: پایم به طور غیرطبیعی کوچک شده بود و دیگر پای معمولی نبود.

پس از آن شب، حدود ساعت چهار یا پنج صبح به بیمارستان ۱۲۰ ارتش منتقل شدم و سپس به ستاد تخلیه مجروحین فرودگاه و در نهایت به بیمارستان قائم مشهد اعزام شدم. آنجا حدود یک ماه بستری بودم و پس از آن مرخص شدم و تقریباً چهار ماه مرخصی استعلاجی گرفتم.
بعد از بازگشت به یگان برای تعیین تکلیف، هر تلاشی کردم تا پدرم که اکنون در قید حیات نیست و خدا رحمتش کند. متوجه نشود که پایم قطع شده است. هر ترفندی بود به کار گرفتم تا دل پدرم رنجور نشود و شکل زخمی شدنم را نبیند. باور کنید سال‌ها مانع شدم پدرم بفهمد پسرش چگونه زخمی شده است.

در ادامه گفت و گوی تصویری را ببینید:

کد ویدیو


انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه