از اشکهای پنهان مادران شهدا تا ارادت به حضرت امالبنین(س)

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، مادر بودن، زیباترین تجربه دنیا و شهادت دیدن، سختترین امتحان آن است. وقتی این دو در کنار هم قرار میگیرند، نقشی از استقامت شکل میگیرد که فقط دلهای بزرگ از پس آن برمیآیند؛ دلهایی شبیه دل حضرت امالبنین(س). بانویی که چهار فرزند رشید خود را در راه حق تقدیم کرد و با این حال، زبانش از شکایت باز نایستاد و دلش در برابر اراده الهی تسلیم ماند.
در قزوین، مادرانی زندگی میکنند که سالهاست نام و راه این بانو را در زندگی خود جاری کردهاند؛ مادرانی که هر بار نگاهشان به قاب عکس فرزندشان میافتد، آرام زیر لب میگویند یا امالبنین(س)، به من هم صبر بده. این گزارش، روایتی است از سه مادر شهید؛ زنانی که هر کدام از زاویهای متفاوت از صبر، ایمان و مادرانگی سخن گفتهاند.
روز شهادتش، فقط نام حضرت امالبنین(س) بود که آرامم کرد
خانه طاهره ثقفییزدی مادر بزرگوار شهید «محمد ثقفییزدی» پر است از سادگیهایی که عظمت پنهان دارند؛ قاب کوچکی روی دیوار، سجادهای تاخورده، ساکی که هنوز بوی جوانی میدهد. وقتی وارد خانه میشوم، مادر با چادری مشکی و نگاه محجوبش خوشآمد میگوید. صدایش آرام است، اما هر کلمهاش وزن سالها دلتنگی را با خود دارد.
وی میگوید: شب آخر، پسرم گفت مادر، اگر فردا نبودم، بدان عاشقانه رفتم. من دستش را گرفتم و گفتم خدا کمکت کند که مردانه بروی… مثل بچههای امالبنین(س).
این مادر شهید لحظه شنیدن خبر شهادت فرزندش را اینگونه یاد میکند: دنیا دور سرم چرخید. نمیدانستم گریه کنم یا فقط نفس بکشم. ناگهان نام امالبنین (س) به ذهنم آمد. همانجا آرام شدم. گفتم خانم… کمکم کن و انگار دستم را گرفت.»
وقتی از مادر شهید ثقفییزدی درباره نسل امروز میپرسم، محکم میگوید: پسر من چیزی جز صداقت و غیرت نبود. جوانهای امروز اگر همین دو را داشته باشند، دنیا درست میشود.
در همه گفتوگو، مادر گاه به عکس فرزندش خیره میشود و گاه زیر لب چیزی میگوید. شاید دعا، شاید دلتنگی، شاید گفتوگوی مادری با پسری که هرگز از خانه دلش بیرون نرفته است.
برای فهم داغ مادرانه، باید از دل امالبنین (س) گذشت
قدم که در خانه آمنه حاج سیدتقیا مادر شهیدان «محمدسعید و محمدمحسن امام جمعهشهیدی» میگذارم، اولین چیز، نور قاب عکس دو شهید است که انگار اتاق را روشن کرده. مادر این دو شهید، با لبخندی آرام و چشمانی عمیق که سالها اشک را در خود نگه داشته است، میگوید: هیچ مادری طاقت داغ یک فرزند را ندارد، چه برسد به دو تا…، اما وقتی سخت میشود، فقط یک چیز آرامم میکند؛ فکر کردن به حضرت امالبنین (س). این بانوی بزرگوار چهار جوان رشید داشت. من که از ایشان بیشتر نیستم.
این مادر شهیدان امامجمعهشهیدی لحظه شنیدن خبر شهادت دومین پسرش را هیچگاه فراموش نمیکند و میگوید: آن روز فکر کردم دیگر نمیتوانم ادامه بدهم. اما شب، روبروی عکسهایشان نشستم و گفتم: مادر جان، یادتان هست همیشه میگفتید مرد باید روی حرف حق بایستد؟ پس کمکم کنید که من هم روی پای خود بایستم.
وی با اشاره به راز تربیت دو فرزند جوانش، بیان میکند: من فقط مراقب بودم لقمهشان حلال باشد و کسی را نرنجانند. بقیهاش را هم خدا ساخت. بچههایم مرد شدند، چون یاد گرفتند حقالناس شوخی ندارد.
این مادر شهیدان امامجمعهشهیدی از جوانان میخواهد که زندگی شهدا را بشناسند. شهدا هم مثل شما بودند؛ میخندیدند، آرزو داشتند وعاشق بودند، اما دلشان برای مردمشان میتپید.
حضرت امالبنین(س)، به دل من نگاه کن
سکینه کچهمرزی مادر بزرگوار شهید مفقودالاثر «اکبر برمایون» سومین مادر بود که به دیدارش رفتیم، آرامتر و صبورتر از آن چیزی است که تصور میکنم. خانهاش بیشتر از هر چیز بوی خاطره میدهد. دفترچهای که پسرش نوشته و سربند کوچکی که هنوز رنگش نرفته، همه چیز این خانه حرف دارد.
وی از پسرش روایت میکند: از بچگی مرد بود. اگر حقی پایمال میشد، آرام نمینشست. همان خُلقوخو بود که بعدها فرزندم را راهی میدان کرد. نه برای مدال، نه برای دیده شدن. فقط برای وجدانش.»
وقتی از این مادر شهید درباره حضرتامالبنین(س) میپرسم، با احترام مینشیند، انگار نام بانو را در دلش میشوید و بعد بر زبان میآورد و میگوید: این بانوی بزرگوار، مادر همه ماست. شبهایی بوده که از شدت دلتنگی نفس نمیتوانستم بکشم. همان وقتها گفتم: خانم، به دل من نگاه کن. من مادر خوبی بودم؟
وی ادامه میدهد: گاهی کنار عکساش مینشینم. میگویم پسرم، من هنوز پیراهنت را میبوسم. هنوز صدایت در خانه میپیچد. اما ایمانم را از دست نمیدهم، چون راهت را شناختهام.
حضرت امالبنین(س)؛ مادر مادران
در میان تمام روایتها، یک جمله مشترک بود: نام حضرتامالبنین(س) آرامبخش قلب مادران شهداست. اگر امروز در خانه هر مادر شهیدی را باز کنیم، در کنار عکس شهید، جایی برای نام این بانو است؛ بانویی که تاریخ این بانوی بزرگوار را با صبرش شناخته و مادران شهدا با دلشکستگیهایشان.
خانههایی که هنوز صدای شهدا در آنها میپیچد. در خانه این مادران، هر چیز معنایی دارد: جانمازی که هنوز بوی سجده دارد، قرآن کوچکی که گوشهاش خیس اشک شده، سربندی که مادر مثل امانت مقدس نگه میدارد، ساکی که روز آخر بسته شد و هنوز گوشهای از اتاق است و لبخندی از جنس یاد و اشکی از جنس ایمان، همه اینها گنجینهای است که مادران شهدا با آن زندگی میکنند؛ گنجینهای که نهفروختنی است و نه فراموششدنی.
حضرتامالبنین(س) الگویی است برای مادرانی که هر روز در دل، یک عاشورا را زندگی میکنند. مادرانی که شاید در ظاهر آرام باشند، اما در عمق جانشان دریایی از داغ و ایمان موج میزند. دیدار با این سه مادر شهید نشان داد که صبر، نه واژهای ساده، بلکه راهی است که باید هر لحظه آن را زندگی کرد.
در این روزها که نام حضرت امالبنین(س) در شهرها میپیچد، بیایید به یاد مادران شهدایی باشیم که در همین کوچهها قدم میزنند، اما هر لحظه، یاد فرزندی را در دل دارند که برای ما امنیت، ایمان و آرامش به جا گذاشت. این مادران، ادامهدهندگان راه حضرت امالبنین(س) هستند؛ ستونهای استقامت این سرزمین و روایتگرانی زنده از شکوه شهادت است.
فاطمه رحمانی
