آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۳۰۳۹
۱۰:۳۴

۱۴۰۴/۰۸/۰۳

جانباز «عزت قیصری»؛ پرستاری که در آتش جنگ، زندگی بخشید

در اوج جوانی، پایش به عنوان پرستار و مرهم زخم‌های مجروحان به جبهه و جنگ باز شد. عزت قیصری، رزمنده و جانباز جنگ تحمیلی، خاطراتی از لحظاتی دلخراش و در عین حال پر امید از مادران داغدار، کودکان بی‌سر و زایمان‌های زیر بمباران، تا نجات جان انسان‌ها در دل میدان جنگ دارد.


عزت قیصری؛ پرستاری که در آتش جنگ، زندگی بخشید

عزت قیصری، متولد شهرستان بیدزار استان کردستان، جانباز جنگ تحمیلی و رزمنده‌ای مسلمان است. او اولین حضورش در صحنه نبرد را کنار شهید دکتر مصطفی چمران، شهید علی‌اصغر وصالی و پیشمرگان کُرد در کوه‌های سر به فلک کشیده کردستان پاوه تجربه کرد.

وی با شجاعت در کنار مجروحان و مادران بی‌پناه ایستاد و در شرایط سخت، زندگی را به آنها بازگرداند. امروز جانباز عزت قیصری با افتخار به این دوران نگاه می‌کند و خاطراتش سندی زنده از عشق به انسانیت و فداکاری است. خبرنگار نوید شاهد استان قزوین، به بهانه روز پرستار پای خاطرات این شیرزن که ساکن قزوین است، نشسته تا برایمان از خاطراتش بگوید.

صدای دل سوخته در روز اول فروردین

روز دوشنبه، یکم فروردین، ساعت هفت و پنجاه دقیقه صبح، عراق بانه را بمباران کرد. شعله‌های آتش در آسمان می‌رقصید و گاهی ترکش‌ها از نقاط بمباران به اطراف می‌رسیدند و زوزه کشان از کنارمان می‌گذشتند. در میان این هیاهو، مادری با کودکی بی‌سر در آغوش به سمت بخش دوید و فریاد زد: پرستار کمکم کن، بچه‌ام دارد از دستم می‌رود!. او با التماس کمک می‌خواست و بی‌آنکه متوجه باشد که فرزندش بی‌سر است، با عجله کودک را روی تخت خواباند. دولا شد تا به صورت بچه‌اش بوسه بزند اما ناگهان جیغی کشید که نظیرش را تا آن روز نشنیده بودم. سر فرزندش توسط ترکش دشمن جدا شده بود.

مادر چند لحظه از حال رفت و من با آب و سیلی او را به هوش آوردم. چند تار موی حنا از زیر روسری بیرون زده بود. او تن بی‌سر کودک را به سینه چسباند و ناله کرد: «دایکت، بَ قوربان لَشی بِ سَرت شیان گیان!» (مادرت فدای تن بی‌سرت، شیلان جان!). او با گردش چشم و تکان دادن سر به دنبال سر گمشده بچه می‌گشت، اما ترکش آن را با خود برده بود. مادر سرگردان در میان جمعیت به اطراف رانده می‌شد و با التماس می‌گفت: «پرستار الهی پیر شوید، کمک کن تا سر شیلان را پیدا کنم.»

خواستم بچه را از مادر بگیرم، ولی او دخترش را از خودش جدا نمی‌کرد. هرچه تلاش کردم مادر را آرام کنم، بی‌فایده بود. وقتی دیدم گریه و زاری سبک می‌شود، گفتم: «می می‌گیان، گریه کن! گریه قشنگ است، گریه سرمایه دلتنگی‌هاست.» لحظاتی کنار مادر نشستم و گریه کردم تا کمی سبک شود.

عزت قیصری؛ پرستاری که در آتش جنگ، زندگی بخشید

تولد نوزاد در چادر امداد

زمستان سال ۱۳۶۴، برای امدادرسانی به روستای قلقله رفتیم و چادر امداد برپا شد. مریض‌ها به طرف چادر سرازیر شدند. صدای ناله زنی را شنیدم؛ زن پا به ماه بود و درد زایمان داشت. اگر کمک نمی‌کردیم، مادر و بچه هر دو می‌مردند.

من از حضرت زهرا (س) کمک خواستم و به زن گفتم: «همکاری کن تا بچه سالم به دنیا بیاید.» کیسه آب زن ترکیده بود و زایمان نزدیک بود. زن همکاری نمی‌کرد و من سرش داد زدم: «زود باش، زور بزن!» دکتر کنار او فشار می‌آورد تا بچه خارج شود. زن از شدت خستگی و درد بی‌حال شد و تمام تنم خیس عرق شد، اما با حمایت دکتر و تلاش خودم، زن زایمان کرد.

وقتی صدای گریه نوزاد بلند شد، تمام خستگی و ترس از تنم بیرون رفت. ناف نوزاد بسته شد، جفت گرفته شد و بینی و حلقش تمیز شد. مادر و پدر از خوشحالی دست مرا بوسیدند و گوش چادر را گرفتند. لحظه‌ای شیرین و ماندگار بود؛ توانستم جان دو نفر را از مرگ نجات دهم.

عزت قیصری؛ پرستاری که در آتش جنگ، زندگی بخشید

نجات نوزاد شیرخوار در بمباران

یک بار دیگر، هنگام بمباران بانه، من در بیمارستان بودم. هواپیما‌های عراق در آسمان پرواز می‌کردند و پس از دقایقی، آمبولانس‌ها مجروحان را به بیمارستان آوردند.

صحنه‌ای دلخراش دیدم: نوزاد شیرخواری که در حال شیر خوردن از سینه مادرش بود، به همراه مادرش به شهادت رسیده بودند. خواستم کودک را از سینه مادر جدا کنم، اما دهانش به سینه مادر قفل شده بود و با انگشت و با سختی نوک سینه را از دهان کودک بیرون کشیدم تا جانش نجات یابد.

پرستاران دفاع مقدس سند زنده از عشق به انسانیت

عزت قیصری با شجاعت و مهارت در شرایط سخت جنگ، جان انسان‌های زیادی را نجات داد و لحظاتی از درد و رنج انسانی را به یادگار گذاشت. او نماد فداکاری، ایثار و تعهد پرستاران جبهه است و خاطراتش سندی زنده از عشق به انسانیت و خدمت به همنوع در سخت‌ترین شرایط به شمار می‌رود.

عزت قیصری؛ پرستاری که در آتش جنگ، زندگی بخشید


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه