آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۵۲۲۹
۱۰:۱۵

۱۴۰۴/۰۹/۲۲
جانباز ۷۰ درصد «مسعود رحمانی»:

از میدان نبرد تا بازگشت به زندگی؛ روایت جانباز ۷۰ درصد «مسعود رحمانی»

«مسعود رحمانی»، جانباز ۷۰ درصد سرافراز قزوینی، در این مصاحبه از تجربه حضور خود در جبهه‌های جنگ تحمیلی، لحظه‌های مجروحیت، دوران نقاهت و بازگشت به زندگی عادی سخن می‌گوید. وی با صراحت و جزئیات، از فداکاری‌های همسرش، سختی‌های زندگی بعد از جنگ و تجربه‌ای که برای همیشه در ذهنش مانده است، می‌گوید.


از میدان نبرد تا بازگشت به زندگی؛ روایت جانباز ۷۰ درصد مسعود رحمانی

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، جانباز ۷۰ درصد «مسعود رحمانی»، در سال ۱۳۴۱ در روستای حریف از توابع الموت به دنیا آمد. وی نوجوانی خود را در سختی و با شور انقلاب گذراند و بعد از انقلاب، وارد عرصه کار شد. با آغاز جنگ تحمیلی، عشق به کشور و امام، این جانباز بزرگوار را به جبهه کشاند. رحمانی در جریان عملیات فتح‌المبین مجروح شد و حدود دو ماه در کما به سر برد. با تلاش پزشکان و پرستاران، زنده ماند و پس از دوران نقاهت، با همت خود و حمایت همسر فداکارش، زندگی را از نو ساخت. امروز ایشان نه تنها خاطرات خود را بازگو می‌کند، بلکه پیامی برای نسل جوان دارد: قدر کشور و انقلاب را بدانند و سختی‌ها را تحمل کنند.

آغاز خبر از جنگ و اعزام به خدمت

رحمانی در گفتگو با نوید شاهد قزوین می‌گوید: شروع جنگ را یکی از پسرعموهایم که عاشق اخبار و اطلاعات بود، از طریق رادیو به من اطلاع داد. بی‌بی‌سی و رادیو ایران را گوش می‌داد و گفت عراق حمله کرده به ایران. وی بیان می‌کند: آشنایی با امام خمینی(ره) و روحیه‌ای که در دفاع از انقلاب داشتم، هیچ ترسی از حضور در جبهه نداشتم.

وی با اشاره به اعزام خدمتش به جبهه ادامه می‌دهد: پس از دریافت دفترچه آماده به خدمت، ابتدا به بیرجند جهت آموزش رفتم و سپس برای خدمت کردن به زاهدان اعزام شدم. یک سال آنجا مستقر بودم، اما در دل، فقط فکر رسیدن به جبهه بودم. وقتی فرصتی پیش آمد، اصرار کردم که من هم بروم و بالاخره فرمانده قبول کرد.

سفر به جبهه و ورود به مناطق عملیاتی

مسعود با جزییات می‌گوید: از زاهدان با ماشین‌های نظامی به کرمان رفتیم و از آنجا با قطار به قم رسیدیم. کمی زیارت کردیم و خریدی انجام دادیم و سپس به نزدیکی مناطق عملیاتی رفتیم. صدا‌های توپ و خمپاره فضای دیگری داشت. وارد منطقه شوش، تنگۀ رغاب شدیم. برای عملیات فتح‌المبین آماده می‌شدیم. 

مجروحیت و لحظات دشوار جنگ

رحمانی از حادثه مجروحیتش چنین می‌گوید: عراقی‌ها فهمیده بودند ما قصد عملیات داریم. یک شب به مواضع ما حمله کردند. سوار نفربر بودیم که به سمت خط دشمن حرکت کنیم. انفجار خمپاره کنارم رخ داد، موج انفجار من را پرت کرد. بلند شدم، اما ترکش دیگری به سرم اصابت کرد و روی زمین افتادم. یاد دشت کربلا افتادم. سعی کردم بلند شوم، اما نمی‌توانستم.

این جانباز بزرگوار درباره انتقال به بیمارستان و دوران نقاهت می‌گوید: دوستانم مرا عقب کشیدند و به بیمارستان صحرایی رساندند. یک عمل سرپایی انجام شد و سپس با آمبولانس به تهران فرستاده شدم. چندین بار عمل شدم و عفونت شدید داشت. پزشکان امید زیادی به زنده ماندنم نداشتند، اما خواهران امدادگر و پرستاران شب و روز برای من دعا می‌کردند. حدود دو ماه در کما بودم و در مجموع هشت ماه در بیمارستان بستری بودم.

آشنایی با همسر و بازگشت به زندگی

رحمانی از دوران پس از به هوش آمدن این‌گونه می‌گوید: وقتی به هوش آمدم، خواهران امدادگر برای تحریک گفتار و یادآوری هویت من، با من تمرین می‌کردند. خانواده‌ام از وضعیت من بی‌خبر بودند تا چند روز بعد فهمیدند که من زنده‌ام. آشنایی با همسرم هم از طریق این خواهران امدادگر شکل گرفت. ایشان با فداکاری در کنارم بود و در دوران سخت نقاهت، حامی و مراقب من شد.

وی درباره زندگی مشترک‌شان می‌گوید: سال ۱۳۶۴ ازدواج کردیم. دخترم زهرا سال ۱۳۶۵ و پسرم محمدمهدی سال ۱۳۶۷ به دنیا آمدند. همسرم در تمام این سال‌ها سختی‌های زیادی تحمل کرده است؛ بچه‌ها را بزرگ کرده و برای تأمین زندگی تلاش کرده است.

بازگشت به کار و زندگی اجتماعی

رحمانی درباره ورود به بازار کار پس از دوران جانبازی بیان می‌کند: 10 سال اول بعد از مجروحیت در خانه ماندم. حقوق جانبازی سه سال عقب افتاده بود و همسرم مجبور بود کار کند. بعد از 10 سال، از طریق بنیاد جانبازان دعوت به کار شدم و در بسته‌بندی مسواک و خودکار مشغول شدم. بچه‌ها و همسرم کمک می‌کردند تا بتوانم کار کنم. 13 سال در این شرکت بودم تا شرکت واگذار شد و بازخرید شدم.

وی ادامه می‌دهد: اکنون 5 سال است که در ملک پدری زندگی می‌کنیم و با همسرم در باغ کار می‌کنیم. هوای آزاد و فعالیت بدنی، حال مرا بهتر کرده است.

نگاه جامعه و خاطرات دوران جنگ

رحمانی درباره پذیرش قطعنامه و تأثیر آن بر رزمندگان می‌گوید: وقتی امام راحل، قطعنامه را پذیرفتند، ما هم ناراحت بودیم و هم تسلیم فرمان ایشان. هر چند امام خمینی(ره) آن را جام زهر نامیدند و واقعاً برای ما سخت بود، اما هر چه امام بزرگوار می‌فرمود، می‌پذیرفتیم.

وی همچنین درباره نگاه جامعه و مسئولان به جانبازان می‌گوید: متأسفانه نگاه بعضی مسئولان ضعیف است. برخی فامیل‌ها هم فکر می‌کنند جانباز‌ها همه امکانات را دارند، در حالی که این‌طور نیست. ما خود را سربار انقلاب نمی‌دانیم، اما انتظار حمایت بیشتری داریم.

قدر کشور و انقلاب را بدانید

رحمانی در پایان پیام خود به نسل جوان می‌گوید: قدر کشور و انقلاب را بدانید. شهدا با خون خود این مرز و بوم را حفظ کردند. به درس خواندن و پیشرفت کشور فکر کرده و سختی‌ها را تحمل کنید. عاشق امام و رهبری باشید و از راحت‌طلبی بپرهیزید. من اگر دوباره جوان بودم، همین مسیر را انتخاب می‌کردم.

مسعود رحمانی، جانباز سرافراز قزوینی، با بازگو کردن جزییات حضور در جبهه، مجروحیت و دوران نقاهت، تصویری از فداکاری و صبر رزمندگان ارائه می‌دهد. زندگی‌اش پس از جنگ، با تلاش و حمایت خانواده و همسر فداکارش شکل گرفت و امروز الگویی برای نسل جوان؛ الگویی از ایمان، مقاومت و عشق به کشور و انقلاب است.

از میدان نبرد تا بازگشت به زندگی؛ روایت جانباز ۷۰ درصد مسعود رحمانی


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه