آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۰۴۵۰
۱۰:۲۳

۱۴۰۴/۰۶/۲۹
جانباز ۷۰ درصد «تقی قشلاقی‌اصل» در گفت‌و‌گو با نوید شاهد قزوین:

وقتی خواب دویدن جانبازی به کابوس بی‌پا در بیداری تبدیل شد

در خواب دید می‌دود، صبح که بیدار می‌شد پایش نبود، تازه معنای جانبازی را لمس می‌کرد. اما ایمان، صبر و همراهی خانواده، جانباز ۷۰ درصد «تقی قشلاقی‌اصل» را دوباره به زندگی برگرداند.


دویدن در خواب و بی‌پا بودن در بیداری؛ روایت شب اول بیمارستان

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، روایت‌های دفاع و ایثار تنها در میدان‌های جنگ خلاصه نمی‌شود؛ بلکه در زندگی روزمره جانبازان ادامه پیدا می‌کند. تقی قشلاقی‌اصل، جانباز ۷۰ درصد، از جمله رزمندگانی است که در دوران خدمت سربازی پا به میدان گذاشت و در راه دفاع از وطن دچار مجروحیت شدید شد. سال‌هاست که با وجود سختی‌های جسمی و روحی، همچنان با صبر، ایمان و عشق به خانواده و کشور زندگی می‌کند. گفت‌وگوی پیش‌رو بخشی از خاطرات او از دوران سربازی، مجروحیت، روز‌های بستری در بیمارستان و مسیر پرچالش زندگی پس از جنگ است.

نوید شاهد قزوین: چه سالی به سربازی اعزام شدید؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: هیجدهم فروردین ماه سال ۱۳۷۱، توسط نیروی انتظامی از رشت به جبهه اعزام شدیم. فردا صبح به پادگان ارومیه (کهریزک) رسیدیم. هنگام اعزام خانواده برای خداحافظی و بدرقه آمده بودند. یادم است همراهان و دوستانم حسین اسدی، آقای حسین زارع، مهدی جلوخانی، عبدالله رستمی و عبداله عبدالرزاقی است.

نوید شاهد قزوین: مدت سربازی چقدر بود؟ در چه مناطقی خدمت کردید؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: در مجموع سیزده ماه خدمت کردم. چند ماه در پاسگاه‌ها و پایگاه‌های اطراف ارومیه بودم؛ منطقه‌هایی مانند نازلو و امام کندی بودم. در آن مناطق برف شدیدی می‌آمد؛ گاهی روز و شب غذا خیلی کم می‌رسید. در یکی از رمضان‌ها با نان خشک سحری می‌خوردیم و افطار با یک خرما، شرایط خیلی سخت بود.

نوید شاهد قزوین: اسم فرمانده‌ها یا مسئولین یادتون هست؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: بله؛ علی گل‌محمدی و سروان محمدعلی دوست از فرماندهانم بودند.

نوید شاهد قزوین: از حال و هوای دوستان‌تان در دوران سربازی برای ما بگویید. چه کار‌هایی می‌کردید؟ ورزش یا فعالیت خاصی داشتید؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: اکثر مواقع در ماموریت بودیم. روز‌ها بیشتر در ماموریت می‌گذشت و شب‌ها هم نوبت نگهبانی داشتیم. به همین خاطر فرصت زیادی برای ورزش نبود. همان ورزش‌های ساده مثل پیاده‌روی یا گاهی هم والیبال بازی می‌کردیم.

نوید شاهد قزوین: آن زمان‌هایی که به ماموریت می‌رفتید، دقیقا مشغول چه کار‌هایی می‌شدید؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: بیشتر دیده‌بانی بودیم. گاهی هم کمین در جاده داشتیم. بعضی وقت‌ها هم مأموریت می‌گرفتیم که افراد تحت تعقیب یا متهمان را برای جلب رضایت شاکی به پاسگاه بیاوریم.

نوید شاهد قزوین: جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: در طول خدمتتان خاطره خاصی دارید؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: بله. یادم هست اواسط مرداد بود، به ماموریت رفته بودم و نتوانستیم شب برگردم. چهل و هشت ساعت تمام پوتین به پا داشتم. وقتی به آسایشگاه برگشتم و جورابم را درآوردم، کف پایم به دلیل گرمای شدید هوا و از آنجایی که دو شبانه‌روز پوتین از پا درنیاورده بودم، با جوراب کنده شد. پا عملاً داخل پوتین پخته شده بود. چون بیمارستان آن منطقه دور بود، مجبور شدم همان جا دو سه روز استراحت کنم تا زخم بهتر شود.

نوید شاهد قزوین: از هم‌کلاسی‌ها و دوستان‌تان، کسی شهید شد؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: بله. محمود جلوخانی، کمیل جلوخانی و رضایی‌نیارکی از روستای نیارک شهید و در همان روستا به خاک سپرده شدند. همچنین شهید امیرحسین کرمی که هم‌کلاسی‌ام در روستای نجف‌آباد بود. یک روز به مدرسه نیامد و بعد فهمیدیم داوطلبانه به جبهه رفته و شهید شده است. من هم در تشییع پیکر مطهرش شرکت کردم.

نوید شاهد قزوین: حس و حال بچه‌های مدرسه وقتی شنیدند هم‌کلاسی‌شان شهید شده، چه بود؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: همه شوکه شده بودند. فضای عجیبی بود. باورش برایمان سخت بود. کسی که دیروز سر کلاس کنارمان نشسته، امروز دیگر در بین ما نیست.

نوید شاهد قزوین: هیچ وقت فکر نکردید که دیگر به جبهه نروید؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: نه، هیچ وقت. چون وقتی می‌دیدم دوستان و همرزمانم برای وطن جان می‌دهند از سوی دیگر مراسم‌های تشییع پیکر شهدا در روحیه من تاثیر بسزایی داشت. یادم هست شهید جمشید جلوخانی در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود: «عروس من همان تفنگی است که بر دوش گرفته‌ام و حنایم همان خون ریخته بر زمین است». این جملات هنوز در گوشم است. البته بعضی از دوستانم هم که اصرار داشتند بروند، پدر و مادرشان اجازه نمی‌دادند. می‌گفتند شما قدتان به تفنگ نمی‌رسد چطور می‌خواهید بروید؟

نوید شاهد قزوین: در دوران سربازی چند بار مجروح شدید؟ لطفاً از آن مجروحیت برایمان بگویید.

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: یک بار مجروح شدم. در حال نگهبانی دور پاسگاه نازلو بودم. آن منطقه برای مقابله با دموکرات و کومله مین‌گذاری شده بود. حین گشت‌زنی روی مین رفتم. انفجار باعث شد پای راستم از زیر زانو قطع شود، چشم راستم نابینا شد، انگشتان دستم سوخت و یک بند انگشتم هم قطع شد.

نوید شاهد قزوین: بعد از مجروحیت شما را به کدام بیمارستان بردند؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: اول به بیمارستان شهید مطهری ارومیه بردند و چند ماه آنجا بستری بودم. بعد از نوزده روز، مرا به تهران بیمارستان شماره دو ناجا منتقل کردند.

نوید شاهد قزوین: اسم دکتر یا پرستاران آنجا را به خاطر دارید؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: بله. دکتر مریم ایرانی، چشم‌پزشک بودند که در ارومیه چشمم را عمل کردند. بعد از عمل وقتی پرسیدم وضعیتم چطور است، گفت: بینایی چشم از دست رفته و پایم قطع شده است.

نوید شاهد قزوین: خاطره خاصی از دوران بستری دارید؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: بله. اولین شبی که به بخش رفتم، در خواب دیدم دارم می‌دوم. وقتی بیدار شدم ناخودآگاه خواستم بدوم، اما ناگهان متوجه شدم پایم نیست.

نوید شاهد قزوین: الان پای مصنوعی دارید؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: بله، در قزوین برایم ساختند.

نوید شاهد قزوین: از اولین باری که پای مصنوعی گذاشتید تعریف کنید.

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: در بیمارستان تهران بود. بعد از ۹۴ روز خوابیدن روی تخت، خواستم به هوای اینکه پایم سالم است، از تخت پایین بیایم. ناخواسته راه رفتم و با سر به زمین خوردم. بخیه‌های پایم باز شد و دوباره خونریزی کرد. پزشکان مجبور شدند دوباره مرا به اتاق عمل ببرند.

نوید شاهد قزوین: روز‌هایی که بیمارستان بستری بودید خانواده‌تان به عیادت می‌آمدند؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: بله. اما تا ۱۹ روز اول هیچ‌کس خبر نداشت. بعد از آن به برادرم در قزوین اطلاع دادند و ایشان شبانه به عیادتم آمد. بعد هم دایی، عمو و پدرم آمدند. حدود دو ماه به مادرم چیزی نگفتند، چون طاقت نداشت. وقتی مادرم آمد، پدرم گفت پایت را بپوشان چرا که مادرت طاقت دین پای مجروحیت را ندارد. پای سالم خود را روی پای مجروحم گذاشتم تا متوجه نشود. اما بعدها، حقیقت را فهمید و خیلی ناراحت شد.

نوید شاهد قزوین: خودتان از نظر روحی در چه حالی بودید؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: وقتی روی مین رفتم و افتادم، فقط یک جمله از دهانم بیرون آمد: یا فاطمه زهرا (س). بعد گفتم: مادر جان پام نیست. ولی خیلی زود به خودم گفتم: هر چه خدا بخواهد همان می‌شود. هیچ وقت پشیمان نشدم.

نوید شاهد قزوین: بعد از سربازی و مجروحیت، زندگی‌تان چطور ادامه پیدا کرد؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: سال ۷۲ سربازی‌ام تمام شد و دو سال بعد، در سال ۷۴ ازدواج کردم.

نوید شاهد قزوین: از همسرتان بگویید. با توجه به شرایط جسمی شما، چطور قبول کردند با شما ازدواج کنند.

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: همسرم همیشه می‌گوید برای رضای خدا با من ازدواج کرده است. هیچ شرط و شروطی نداشت. خواهرم به خواستگاری رفت و جواب مثبت گرفتیم. همسرم فداکاری زیادی کرده، سه فرزند را بزرگ کرده و هیچ‌وقت خسته نشده است.

نوید شاهد قزوین: چه سختی‌هایی در زندگی دارید؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: بعد از مجروحیت با سختی‌های بی‌شماری مواجه بودم. زمستان خیلی طاقت‌فرسا بود. برف و سرما بیداد می‌کرد. بعضی وقت‌ها بالای پشت‌بام می‌ایستادیم و با دود بخاری خودمان را گرم می‌کردیم. خطر لیز خوردن و زمین‌خوردن بود. کاپشن و جوراب پشمی هم جوابگو نبود. تابستان‌ها هم پای مصنوعی عرق می‌کرد و چشمم سوزش داشت. کمر درد و بی‌حوصله هم بودم.

نوید شاهد قزوین: چه زمانی بچه‌دار شدید؟ چند فرزند دارید و اکنون مشغول چه کاری هستند؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: هیجدهم اسفند ماه سال ۱۳۷۴ اولین فرزندم به دنیا آمد. سه فرزند دارم. پسر بزرگم پرستار بخش داخلی در بیمارستان تأمین اجتماعی است. دومی دانشجوی اتاق عمل است و همان بیمارستان کارورزی می‌کند. سومی هم هنوز محصل است.

نوید شاهد قزوین: امروز نگاه مردم جامعه به جانبازان چطور است؟

جانباز ۷۰ درصد تقی قشلاقی‌اصل: بعضی‌ها حرف‌هایی می‌زنند. مثلا می‌گویند جانباز‌ها حقوق میلیونی می‌گیرند. اما من توجهی نمی‌کنم. همیشه گفته‌ام: ما برای پول یا امتیاز نرفتیم؛ برای انقلاب، رهبر و وطن‌مان رفتیم.

گفت‌وگو از فاطمه رحمانی

دویدن در خواب و بی‌پا بودن در بیداری؛ روایت شب اول بیمارستان


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه