«صبحها که میخواست لباسهاشو بپوشه کل جیبهاشو میگشتم. با تعجب بهم نگاه میکرد و میگفت آخه مادر من به خدا من معتاد نشدم، ناصر شما سالمه، پاک پاک! ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. آنچه میخوانید بخشی از خاطرات سردار گمنام دانشجوی شهید «سید ناصر سیاهپوش» است که تقدیم حضورتان میشود.