نوید شاهد - «وقتی قرار شد تدارک شام برای میهمانان ویژه دیده شود، شهید قزوینی از جمله افرادی بود که مخالف بود و میگفت: باید غذای این افراد هم همان آش جوُ باشد! ...» ادامه این خاطره از همرزم شهید "حمید قزوینی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۱۶۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۱۴
خاطره خود نوشت شهید "غلامعلی حقیقی"«2»
نوید شاهد - شهید "غلامعلی حقیقی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ماشاءالله نيرو زياد بود که اگر بخواهند با دست خالی بروند روی مواضع عراقی ها تمام آن سرزمين را آزاد مي کنند و...» متن خاطرات این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۱۶۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۱
نوید شاهد - «پسرم به من گفت مادر در جبههها به نیرو نیاز است به همین دلیل باید بروم، حتی به عنوان سیاهی لشکر هم که شده میروم تا صدام بسوزد! ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر دانشآموز 15 ساله، شهید "حسن محمدرحیمیها" در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۱۵۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۱۲
نوید شاهد – "اعتقادات محکم مذهبی" بخشی از خاطرات کتاب صوتی «مصطفی خوبیها» است که در ادامه از شما دعوت میکنیم به این خاطره گوش فرا دهید.
کد خبر: ۴۹۱۴۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۱۱
نوید شاهد- «بارها چشمان اشکآلود و نگاه ملتمس او را برای اعزام دیده بودم. با نجابتی مثالزدنی و ادبی که خاص وی بود سرش را پایین میانداخت و برای رفتن و پیوستن به کاروان شهدا اصرار میورزید ...» ادامه این خاطره از زبان دوست شهید "سید مصطفی حاجیمیری" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۱۳۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۱۰
نوید شاهد - مادر شهید "امیرصولت اعرابی" نقل میکند: «لب حوض که خم شد، پلاک از زیر لباسش بیرون آمد و توی نور درخشید. یکی از بستگانمان که تا آنروز پلاک ندیدهبود، با نگرانی پرسید: امیرصولت! اون چیه تو گردنت؟ گردنیه؟ ...» نوید شاهد سمنان در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۹۱۲۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۱۰
نوید شاهد - «تازه از دست باران خلاص شده بودیم که سر و کله میگهای شکاری عراق پیدا شد و هواپیما مثل عقاب روی سرمان شیرجه میآمدند و بمب باران میکردند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۱۲۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۰۷
نوید شاهد - «یکی از قایقهای نجات از کنار من گذشت و حرکت آن موجی درست کرد که تعادل مرا در آب به هم زد و آب مرا با خود برد. من هیچ چیزی متوجه نشدم و فقط فریاد میزدم که آب مرا میبرد. عدهای فکر کرده بودند که من شوخی میکنم ...» ادامه این خاطره را از زبان "رزمنده دفاع مقدس بهرام ایراندوست" در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۱۱۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۰۶
روایتی خواندنی از همرزم شهید «حسین اخلاصی زنگنه»؛
نوید شاهد – رضا دهنوی همرزم شهید "حسین اخلاصی زنگنه" در روایتی می گوید: «شهید بسیار از خود رشادت به خرج داد و شجاعانه در خاک مندلی به شهادت رسید هنگامی که به مرخصی می آمد چهره نورانی اش از دور مشخص بود در از لحاظ توان رزمی و نظامی زبانزد فرماندهان تیپ و قرارگاه بود. از لحاظ اعتقادی هم در سطح بالایی قرار داشت.»
کد خبر: ۴۹۱۱۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۰۵
نوید شاهد - پدر شهید نقل می کند: «یک شب سرد زمستانی طنین الله اکبر پسرم و دوستش در دل تاریکی شب پیچیده شد. صداهای گرم این دو بزرگوار فضای سرد روستا را روح دیگری بخشیده بود و در حال و هوای انقلاب، دگرگونی رژیم پهلوی را به ارمغان آورده بود دیگر کمکم بوی امام «ره» میآمد؛ مردم دِه امیدوارتر و مستحکمتر با این دو شهید همکاری میکردند. در ادامه متن کامل این خبر را در نوید شاهد گلستان بخوانید.
کد خبر: ۴۹۱۱۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۰۷
نوید شاهد - «گنجعلی عاشق جبهه و جنگ بود و از اینکه همه دوستانش به جبهه رفته بودند و او نرفته بود، خیلی ناراحت بود و حتی به مدت دو هفته مریض شد ...» ادامه این خاطره از زبان پدر شهید "گنجعلی غیاثوند محمدخانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۱۱۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۰۵
نوید شاهد - دایی شهید "حسین مقصودلو محلی" نقل می کند؛ «روزی شهید نزد من آمد که رضایت نامه رفتن به جبهه اش را امضا کنم وقتی با مخالفت من روبرو شد در جوابم گفت: «در سرم شوری افتاده که نمیتوانم خودم را کنترل کنم این شور خدایی است این عشق حسینی است؛ اینک زمانی است که باید در راه خدا به جبهه بروم؛ اگر قسمتم باشد شهادت نصیبم میشود وگرنه بازخواهم گشت.» در ادامه متن کامل این خاطره زیبا را در نوید شاهد گلستان بخوانید.
کد خبر: ۴۹۱۰۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۰۵
نوید شاهد- « آقای فصیحیرامندی به آقای بهتویی گفت: بسیجیان را به داخل رودخانه بینداز. آقای بهتویی نیز با خنده و حالتی کشتیوار و با مهربانی به گونهای که موجب ناراحتی نشود آنها را میگرفت و ابتدا خودش از داخل رودخانه عبور میکرد و سپس آنها نیز به ترتیب از میان آن میگذشتند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات سردار شهید "رجبعلی بهتوئی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۹۰۹۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۰۳
نوید شاهد - به مناسبت هفته ناجا، خاطراتی از شهید نیروی انتظامی "علیاکبر کرمانی" برای علاقهمندان منتشر میشود. نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه این خاطرات دعوت میکند.
کد خبر: ۴۹۰۹۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۰۳
پدر شهيد "جهانزير جمشيدی" در خاطره ای می گوید: وقتی پسرم می خواست به سربازی برود، پیش من آمد و چند مرتبه گفت: بابا جون، منو حلال کن و... متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۰۸۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۳۰
وید شاهد - شهید "عباس جلالی بهمنی " از بسیجیان شجاع و دلاور هرمزگانی در دوران دفاع مقدس است که مهرماه 1344 در شهرستان میناب متولد شد . به همین مناسبت یک خاطره از زبان مادر این شهید والامقام برای علاقه مندان منتشر می گردد.
کد خبر: ۴۹۰۸۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۳۰
نوید شاهد - «یک روز که در حال شلوغ کاری بودم، حاج آقای ابوترابی را آورده و به ایشان گفتند: این آقا بیمارستان را به هم ریخته است، او را ساکت کنید ...» ادامه این خاطره از زبان همبند سید آزادگان، شهید حجتالاسلاموالمسلمین "سیدعلیاکبر ابوترابیفرد" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۰۷۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۳۰
نوید شاهد - همرزم شهید "مهدی زارع" در خاطره ای می گوید: فردای همان روز خط مقدم آرام تر شده بود، قدم زنان مسافتی را رفت اما هرچه می رفت اصلا اثری از نیروهای کمکی نمی دید...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۰۷۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۹
نوید شاهد - یکی از همرزمان شهید "محمداسلامی نسب" در خاطره ای می گوید: «منطقه وضعیت خوبی نداشت، پستی و بلندی داشت و آب گرفتگی، از آن طرف هم به تجهیزات دشمن در منطقه افزوده می شد...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۰۷۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۹
نوید شاهد - همرزم شهید "عباس کشاورز دوست" در خاطره ای میگوید: «سی و یکم خردادماه 1363 بود. همه در سنگر نشسته بودیم که عباس وارد سنگر شد و مقداری شربت در دست داشت که گفت...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۰۷۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۹