نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
نوید شاهد-«در درگیری با گروهک‌ها به ناچار باید عقب‌نشینی می‌کردیم. ما 4 نفر بودیم که یکی از ما پایش تیر خورده بود. به زحمت قدری جلوتر رفتیم و نهایتا به جایی رسیدیم که هیچ راه فراری جز لبه پرتگاه رودخانه نداشتیم، هوا تاریک و گروهک‌ها وارد روستا شده بودند ...» ادامه این خاطره از رزمنده دفاع مقدس "نصرالله اسکندری" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۸۶۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۳

نوید شاهد - «با ماژیک رنگ مشکی تاریخ تولد خود را از 1348 به 1346 کاهش دادم تا سن‌ام افزایش یابد و بقیه مدارک لازم همراه با کپی شناسنامه را تحویل واحد پذیرش سپاه دادم. پذیرش با ملاحظه شناسنامه و برانداز قد و قواره‌ام جلویم را گرفت ...» ادامه این خاطره از رزمنده دفاع مقدس "محمد علیخانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۸۳۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۱

نوید شاهد - همسر شهيد "برفي رياستي" در خاطره ای می گوید: ساعت دوازده شب بود و همه خوابیده بودیم که ناگهان شهید هراسان و مضطرب از خواب بلند شد و مرا صدا زد و گفت: «فردا صبح می خواهم به جبهه بروم.» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۸۳۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۱

نوید شاهد - همسر شهید "محمد صادق سرنوبه" در خاطره ای می گوید: شهید علاقه ی زیادی به نگهداری پرندگان داشت و به همین دلیل از دو طوطی در خانه نگهداری می کرد. این دو پرنده هم متقابلا علاقه ی زیادی به شهید بزرگوار داشتند؛ به طوری که هر موقع شهید از محل کار به خانه می آمد و یا می خواست از خانه خارج شود، با اصواتی با آنها حرف می زد.
کد خبر: ۴۸۸۳۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۱

نوید شاهد _ دوست شهید "محمدمهدی فریدونی" در خاطره ای می گوید: در کنار درسش کار می کرد. سراغ هر کاری رفته بود تا دستش در جیب خودش بماند و از پدرش پول نگیرد. می گفت: ما دیگه بزرگ شدیم و... متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۸۲۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۰

نوید شاهد _ دوست شهید "محمدمهدی فریدونی" در خاطره ای می گوید: در دانشگاه معروف شده بود به صیاد نمره ها! اینکه چقدر درس می‌خواند یا اصلاً چطور می رسید اینقدر درس بخواند، سوالی بود که در ذهن خیلی از هم کلاسی هایش وجود داشت. متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۸۲۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۰

نوید شاهد - مادر شهید "سیدخدابخش موسوی" در خاطره ای می گوید: «برای گواهی نامه موتورسیکلت ثبت نام کرد و گواهی را گرفت. بعد از مدتی گواهی نامه ماشین را هم گرفت. و گفت...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۸۲۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۰

نوید شاهد - مادر شهید "سیدخدابخش موسوی" در خاطره ای می گوید: « برای عروسی خدابخش 6 دست رختخواب خریده بودم. نگاهی به آنها کرد و گفت: این 6دست رختخواب برای چه کسی است؟ گفتم... » متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۸۲۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۰

نوید شاهد - مادر شهید "سیدخدابخش موسوی" در خاطره ای می گوید: «دورانی که پسرانم کوچک بودند به شدت به آنها وابسته بودم و علاقه زیادی به آنها داشتم. روزی قرار شد پسر بزرگم به کمک یکی از خویشانم که مغازه میوه فروشی داشت برود که... » متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۸۲۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۰

شهید "حسین کهوری زیارتی " خطاب به دخترش؛
نوید شاهد - شهید "حسین کهوری زیارتی " از شهدای بندرعباس ، از پاسداران شجاع و دلاور هرمزگانی در دوران دفاع مقدس است که در مریوان در راه دفاع از خاک کشورمان جانش را هدیه نمود و به فیض شهادت نایل شد. یک خاطره به همین مناسبت از زبان فرزند این شهید والامقام برای علاقه مندان منتشر می گردد.
کد خبر: ۴۸۸۱۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۰

نوید شاهد - شهریور ماه تولد شهید "بهروز کامران درگیری" از شهدای بسیجی استان هرمزگان است به همین مناسبت، یک خاطره از زبان خواهر این شهید والامقام برای علاقه مندان منتشر می‌گردد.
کد خبر: ۴۸۸۱۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۰

نوید شاهد - شهید "اسماعیل شب خیز" از شهدای والامقام بندرلنگه در دوران دفاع مقدس است که درسي‌ام شهريور 1336 در روستاي بستانه از توابع این شهرستان متولد شد. به همین مناسبت یک خاطره از زبان همسر این شهید والامقام برای علاقه مندان منتشر می گردد.
کد خبر: ۴۸۸۱۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۰

نوید شاهد - «زمانی که مین واکسی برای آموزش، به دستم رسید، خم شدم، مین را زیر پایم گذاشتم و با نوک پا روی آن فشار آوردم. در یک لحظه صدای انفجار برخاست و به سرعت آموزشیار، دیگران را کنار زد تا خطر از آنان دور باشد ولی من همچنان با پا روی مین متلاشی شده ایستاده بودم ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز "عمران ثقفی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۸۱۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۰

نوید شاهد - «دکتر گفت: این هم چشمش آسیب دیده و هم دستش؛ ما در اینجا کاری نمی‌توانیم بکنیم. به بیمارستان رازی انتقال بدهید. بعد از دو روز بستری شدن پرستار با ناراحتی گفت: پس دکتر کی می‌خواهد این‌ها را ببیند؟، فهمیدم در این ده روز هنوز دکتری بالای سرم نیامده است ...» ادامه این خاطره از جانباز "رستم قنبرلو" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۸۰۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۹

نوید شاهد - خواهر شهید "سیدرضا عرفانی" می‌گوید: «رفتارش طوری بود که همه را مجذوب خودش می‌کرد. شوخ طبع بود و چهره‌ای متبسم داشت. وقتی حرف می‌زد، موج لبخند بر لبانش جاری بود. چشمانش مثل الماس می‌درخشید ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، مروری بر خاطرات این شهید گرانقدر داشته‌است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۷۹۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۷

نوید شاهد - شهید "احمد نجمی فینی" از شهدای دانش آموز و بسیجی استان هرمزگان که در یکم شهريور 1333 در بخش فین از توابع شهرستان بندرعباس چشم به جهان گشود. به همین مناسبت، یک خاطره از زبان خواهر این شهید والامقام برای علاقه مندان منتشر می‌گردد.
کد خبر: ۴۸۷۹۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۹

نوید شاهد - «در روزهایی که آنجا بودم به هر ارتشی که می‌رسیدم سراغ محسن را از او می‌گرفتم. مشخصات محسن را روی پاکت‌های سیگار که از زمین پیدا می‌کردم می‌نوشتم و به دژبان‌ها و ارتشی‌ها می‌دادم. پُرسان پُرسان به قرارگاه سر پل کرخه رسیدم، جایی که محسن را آنجا دیده بودند ...» ادامه این خاطره از برادر جانباز "محسن حسن‌بیگی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۷۸۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۵

نوید شاهد - مادر شهید "محمد رهبری" نقل می‌کند: «محمد از جبهه با ما تماس گرفت؛ من سریع گوشی تلفن را از دست پدرش کشیدم و گفتم: محمد! کی برمی‌گردی؟ گفت: مادر! من فردا بر می‌گردم! فردا رسید و فرداها گذشت؛ اما از محمد هیچ خبری نشد. شب و روز کارم گریه کردن بود. سراغ همه آنهایی که از جبهه می‌آمدند، می‌رفتم.» نوید شاهد سمنان شما را به خواندن خاطره‌ای از مادر این شهید گرانقدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۸۷۷۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۴

نوید شاهد _ همسر شهید "جهانبخش قزاقی" نقل می‌کند: «بار آخری که همسرم می خواست به جبهه برود گویا شهادت اش برایش الهام شده بود از من خواست مراقب پسرمان باشم و او را به گونه ای تربیت کن که باعث افتخارمان باشد.»
کد خبر: ۴۸۷۷۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۴

نوید شاهد - «لحظه‌ای که از خانه می‌خواستم به جبهه بروم، لحظه تلخی بود. فرزندم آنقدر گریه می‌کرد که دیگر طاقت نداشتم حتی بعد از اعزام به جبهه به مادرش می‌گفت: تا بابا نیاد نمی‌خوابم! ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات رزمنده "سید ضیاء سیفی‌دهکی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۷۶۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۳