خاطرات شهدا - صفحه 130

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

خاطرات|خدا یکی است و من هم یک سکه تعیین می کنم

بلافاصله پرسید: محمدجعفر! خدا بالاتر است یا پیامبر؟ گفتم: . خب، معلوم است که خدا بالاتر است. گفت: خدا یکی است و من هم یک سکه تعیین می کنم.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

خاطرات|توی نگاه همه ما نگرانی و دلواپسی موج می زد

توی نگاه همه ما نگرانی و دلواپسی موج میزد؛ اما برعکس، حاجی با رویی گشاده و لبی خندان، برایمان حرف میزد. باز هم اتاق بیمارستان شد کلاس درس. از معارف شروع کرد و با تحلیل و بحث سیاسی ادامه داد.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

خاطرات|یک روز، روزه می گیرم و خودم را آزمایش می کنم

دکتر روزه را برایم ممنوع کرده و گفته برای زخم معده ات مضر است و نباید حتی یک روز ، روزه بگیری؛ اما من با خودم فکر کردم یک روز، روزه می گیرم و خودم را آزمایش می کنم و اگر توانستم، ادامه میدهم وگرنه از گردنم ساقط می شود.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

خاطرات|شما دارید حق مردم توی صف را می خورید، این نان حلال نیست!

به نظرمان از این بهتر نمی شد؛ اما حاجی لب به نان نزد و گفت: شما دارید حق مردم توی صف را می خورید، این نان حلال نیست!
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

خاطرات|حاجی! مشکل عمده برای رأی نیاوردن، خود شما بودی

یکی از دوستان گفت: حاجی! مشکل عمده برای رأی نیاوردن، خود شما بودی. حاج آقا طالبیان گفت: چطور؟! آن دوستمان پاسخ داد: یادت هست یکی از کاندیداهای روحانی آمد خدمت شما و گفت که با این هفت - هشت هزار راي حاضرم به نفع شما کنار بروم، شما چه پاسخ دادی؟

شرط شهید صنعتی برای برگشتن از جبهه

برادر شهید "حسن صنعتی" نقل می کند:«ما نمی دانستیم که در آخرین مرخصی اش است، اما او می دانست. متوجه هم نشدیم که داخل اتاقش چه کار می کند. بعدها فهمیدیم در این آخرین مرخصی اش نواری را پر کرده بود. در آن نوار گفته بود:دیگه برنمی گردم، در صورتی برمی گردم که شهید شده باشم با سرخونین. همین طور هم شد.» نوید شاهد سمنان در دو بخش خاطراتی از این شهید بزرگوار را برای علاقمندان منتشر می کند که شما را به مطالعه بخش دوم این خاطرات دعوت می کنیم.

پاسخ صادقانه

وقتی مرا گرفتند، یکی از نیروهای حکومت نظامی گفت: اینجا داری چه کار می‌کنی؟ من هم خیلی صادقانه گفتم: داریم اعلامیه امام خمینی(س) را چاپ می‌کنیم... ادامه این خاطره از خواهر شهید «ابوالفضل خوئینی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید...
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

خاطرات|اگر همه دنیا را به من بدهند، حاضر نیستم حتی یک قدم به سمت خانه این آقا بردارم

اگر همه دنیا را به من بدهند، حاضر نیستم حتی یک قدم به سمت خانه این آقا بردارم چه رسد به این نمایندگی مجلس که از نظر من هیچ ارزش و جایگاهی ندارد.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

خاطرات|با تبسمی زیبا نگاه کرد و گفت: "مردم خودشان می دانند"

حاجی! بعد از تبلیغ برای دیگران، دست کم برای مردم می گفتی که خودت هم برای نمایندگی مجلس اسم نوشته ای! با تبسمی زیبا نگاه کرد و گفت: مردم خودشان می دانند.

نماز قضای که خوانده نشد!

پدر شهید "علی مراغه" نقل می کند:« یک روز از پسرم خواستم بعد از من نماز و روزه های قضای من را به جا آورد ولی علی در جواب به من گفت: پدر جان، تا سالم هستید خود اعمالتان را انجام دهید. شاید من تا آن زمان زنده نمانم.»

قصه شهادت!

همرزم شهید "علی تاج‌احمدی" با بیان خاطره‌ای به قصه شهادت این شهید گرانقدر می‌پردازد که از شما دعوت می‌کنیم این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین مطالعه کنید.

شهید محمدتقی تجربی در حلقه محاصره

برادر شهید "محمد تقی تجربی" نقل می کند: « یک شب نیروهای ضد انقلابی خانه ما را محاصره کرده بودند تا برادر بزرگترم را که یک روحانی بود دستگیر کنند. محمد تقی با شجاعت تمام آن شب رساله و اعلامیه های امام را از محاصره نیروهای دولتی خارج کرد و باعث تخفیف مجازات برادر بزرگترمان شد.» در ادامه متن کامل این خاطره را در نوید شاهد گلستان می خوانید.

خوابی که تعبیر شد

حسن آقا سلطانی- همرزم شهید" ابوالحسن ایرانی" روایت می کند: ((خواب ابوالحسن را می دیدم وقتی بیدار شدم بالای سرم ایستاده بود گفت فعلا" وقت تنگ است آماده شویدگردان شما باید حرکت کند تعریف خواب را بگذار برای بعد از عملیات...))

آخرین زیارت شهید

دوست شهید "رسول قربانپور" نقل می کند: «شبی که به قصد زیارت امامزاده دل به جنگل زدیم برف سنگینی درحال باریدن بود که باعث شد ما مسیر را گم کنیم.» در ادامه متن کامل این خاطره را در نوید شاهد گلستان می خوانید.

انتظار شهادت

جواد مظفری- همرزم شهید"محمد علی ظهرابی" روایت می کند: ((شهید به مادرش گفته بود فکر می کنم سعادت شهید شدن را ندارم وگرنه تا حالا شهید شده بودم.))

انفاق به شیوه علی(ع) | شنیده های از شهید "ناصر محمدی"

دایی شهید "ناصر محمدی" نقل می کند:«طبق معمول، منتظر ماندند تا همه بخوابند. پیت نفت ها را برداشتند و راهی شدند. بعد از چند لحظه به خانه ای رسیدند. در آن را زدند و مقداری نفت پشت در گذاشتند و خود به گوشه ای رفتند. وقتی آن مرد از داخل خانه بیرون آمد، نفت را که دید خوشحال شد و آن را برداشت...» نوید شاهد شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید گرانقدر دعوت می کند.

«زیتون سرخ»؛ بخشی از زندگی شهید علی امینی

روایتگر خاطرات ناهید یوسفیان همسر شهید علی امینی است چهره برتر علوم هستی است که در انتشارات سوره مهر به بازار عرضه شد.
معرفی کتاب:

روایتی متفاوت و خواندنی از دوران اسارت آزادگان در کتاب «تو تمام نمی‌شوی»

کتاب «تو تمام نمیشوی» خاطرات امیر اسدالله میرمحمدی از زندان‌های بعث عراق را بیان میکند که سهیلا راجی کاشانی آن را به رشته تحریر درآورده و انتشارات روایت فتح این کتاب را در ۵۰۴ صفحه مصور راهی بازار نشر کرده است.

اگر رضایت ندهید از شهر دیگری به جبهه می‌روم!

دوازده سالش بود، همیشه گریه می‌کرد که من می‌خواهم جبهه بروم، رضایت بدهید. من می‌گفتم:"تو هنوز سنت کم است، هر وقت که بزرگ شدی می‌روی"، ولی می‌گفت: اگر رضایت ندهید... ادامه این خاطره از مادر شهید «قدیر حیدری» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید...

من کنارت هستم

مادر شهید مدافع حرم "محمدمهدی فریدونی" در خاطره ای میگوید: در میان دوستانش همه جور آدمی وجود داشت. خیلی هاشان مثل خود او بودند؛ اهل حلال و حرام و سر سفره خانواده بزرگ شده، که دوست داشتم مهدی بیشتر با آن ها بگردد.
طراحی و تولید: ایران سامانه