خاطرات شهدا - صفحه 128

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا

كباب را بدون شما نمی خوریم

علي طاهري، همرزم شهيد "محمد ولی پیامی "می گوید: ((خمپاره انداز را درون يك دستمال سفيد قرار داده بودند به شوخي به آنها گفتيم نكندگوشت است و مي خواهيد ببريد و كباب كنيد كه شهيد بزرگوار لبخندي زد و گفت « مطمئن باشيد ما اين كباب را بدون شما ميل نخواهيم كرد. ))

سفر بدون بازگشت

همرزم شهید " شهیدعلی اشرف کارخانه ای" در روایتی کوتاه از شهید می گوید: ((شهید علی اشرف کارخانه ای بر دیواره سنگر اسامی ما را نوشت البته با ماژیک آبی و وقتی به اسم خود رسید ماژیک را عوض کرد و با ماژیک قرمز نوشت. شهید علی اشرف کارخانه ای از کنگاور. ما هم ناراحت شدیم و گفتیم علی چرا ؟ گفت من می دانم که دیگر از این سفر بازنمی گردم و این سنگر را نخواهیم دید چون دیشب امام خمینی مرا صدا کرد و گفت بیا! آنجا بهشت بود.))

دل به دریا زد و شور رفتن پیدا کرد

شهید " صید مراد مرادی " در بخشی از خاطرات خود روایت می کند: (( بچه ها دسته دسته برای دفاع از انقلاب به جبهه های جنگ می رفتند هر کس شور و احساس خاصی داشت تحمل خود را از کف داده بودم با وجود گرفتاری و مشکلات خانوادگی دل را به دریا زدم و جهت اعزام به جبهه ثبت نام کردم.))

او نشانی مزارش را داد | شنیده هایی از شهید"مجید کاشفی"

خواهر شهید"مجید کاشفی" نقل می کند:« کنار قبر همه دوستانش در امامزاده نشست و فاتحه خواند. انگار چیزی دیده بود. تند تند جلو رفت. جلوی یک قبر خالی ایستاد. گفت:اینجا فقط همین یه قبر باقی مونده؟ مثل اینکه آب سردی رویم ریخته باشند. بعد با التماس دستهایش را بالا گرفت و از خدا چیزی خواست...» نوید شاهد سمنان به مناسبت شهادت شهید"مجید کاشفی" در دو بخش خاطراتی از ایشان را برای علاقمندان منتشر می کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می کنیم.

دلتنگ دیداریم | دلنوشته ای از برادر زاده های شهید "حمزه رستاخیز"

شهید "حمزه رستاخيز" چهاردهم اسفند 1365 در شلمچه به شهادت رسيد. در سالگرد شهادت ایشان دل نوشته ای که توسط زینب و فاطمه رستاخیز برادر زاده های شهید در وصف عموی عزیزشان نوشته شده است در اختیار نوید شاهد هرمزگان قرار گرفته که درادامه تقدیم حضورتان می گردد.

خنده مستانه | خاطراتی از شهید "محمدعلی جلال"

شهید"محمدعلی جلال" متولد مهرماه سال 45 در شهرستان سرخه در استان سمنان است. وی چهاردهم اسفند 61 در تنگه چزابه بر اثر انفجار نارنجک و انبار مهمات به شهادت رسید. به همین مناسبت نوید شاهد سمنان خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر می کند. "خنده مستانه" یکی از این مجموعه خاطرات است که از زبان همرزم شهید نقل شده است.

جزیره مجنون 14 سال میزبان پیکر مطهرش شد

شهید "علی سليمي" چهارم اسفند 1364 در جزيره مجنون عراق به شهادت رسيد. پيكر او مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال 1378 پس از تفحص، به خاك سپرده شد. به مناسبت سالگرد شهادت ایشان مختصری از زندگینامه وی تقدیم حضورتان می گردد.

نخل ابراهیم میزبان این شهید مینابی است

شهید "عباس زارعي‌كاري تيابي" پانزدهم اسفند 1362 در پايگاه كاگر بانه توسط نيروهاي عراقي به شهادت رسيد.به مناسبت سالگرد شهادت مختصری از زندگی این شهید گرانقدر برای علاقمندان به فرهنگ ایثار و شهادت منتشر می گردد.

غسل شهادت!

در بین راه ایشان دائما با دوستان شوخی می‌کردند، حرف از شهادت می‌زدند و به مزاج می‌گفتند: ما که سعادت نداریم، ترکش از کنار پایمان می‌گذرد و به ما نمی‌خورد... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید«علی‌اصغر جمشیدی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

دست و پاهایش را حنا گذاشتم

گفت: مادر زیر پایم درد می‌کند. گفتم: به خاطر پوتین‌هایی است که می‌پوشی، از این به بعد دمپایی بپوش. گفت: نه مادر پاهای من حنا می‌خواهد. من هم... ادامه این خاطره از مادر شهید «علی‌اصغر دودانگه» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

طلبه ای از جنس طلب

طلبه شهید "نصرالله روشي" چهاردهم اسفند 1365 در شلمچه به شهادت رسيد. نوید شاهد هرمزگان به بهانه سالگرد شهادت نگاه کوتاهی به زندگی این شهید گرانقدر داشته است که در ادامه مشاهده می کنید.

معرفی شهیدی از روستای جغینِ رودان

شهید گرانقدر "ناصر روان­هادي" پانزدهم اسفند 1365 در شلمچه بر اثر اصابت تركش به سينه، شهيد شد. به مناسبت سالگرد شهادت وی برگی از زندگینامه ایشان تقدیم حضورتان می گردد.

لحظات آخر خودش را به محل غسل شهدا رساند!!

«من رو جایی بشورین که شهدا را شستن! کمتر از آرزو ها و خواسته هایش حرف می زد، اما این جمله را جوری گفت که حس کردم شبیه وصیت است. بر خودم لرزیدم و گفتم:مادر جان! الآن شهید کجا بود که تو را اونجا بشورن؟ چیزی نگفت. اما می دانست لحظات آخر است...» آنچه خواندید بخشی از خاطرات مادر شهید "مرتضی طحان چوب مسجدی" است. نوید شاهد سمنان به مناسبت شهادت جانباز شهید"مرتضی طحان چوب مسجدی" در دو بخش خاطراتی از ایشان را برای علاقمندان منتشر می کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات که به نقل از مادر این شهید بزرگوار است جلب می کنیم.

شهادت "حسن حسین‌پور" در خواب!

یک شب مادر در خواب آیت‌الله سید موسی زرآبادی را دید که آمده و می‌خواهد او را با خود ببرد و همه مکان‌هایی که حسن قبل از شهادتش ... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواهر شهید "حسن حسین‌پور" است که تقدیم حضورتان می‌شود.

کتاب «پرواز روی خاک»؛ روایتی از خلبان ایران در هشت سال دفاع مقدس

کتاب «پرواز روی خاک» به زندگی و خاطرات خلبانی می‌پردازد که روایتی تکان دهنده از بمباران پایگاه هوای بوشهر را بیان می‌کند.

تعداد نیروهای دشمن قابل قیاس با ما نبود

تعداد نیروهای دشمن قابل قیاس با ما نبود، ما عده‌ای قلیل با جسم‌هایی خسته و سن‌های متفاوت بودیم و آنها نیروهای تازه نفس و زبده با هیکل‌هایی تنومند بودند، اما... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید«سیدباقر علمی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شوق پرواز | خاطره ای خواندنی از شهید 19 ساله بندرگز

مادر شهید "عبداله البرزی" نقل می کند: « پسرم شب قبل از رفتن به جبهه از شوق تا صبح بیدار ماند و با خدای خود راز و نیاز کرد و از خداوند طلب شهادت کرد. »

آخرین دیدار

ابوالقاسم رحیمی برادر و همرزم شهید" وحید رحیمی" در روایتی کوتاه می گوید: ((نزدیک ظهر بود که بلندگوی اردوگاه نام حقیر را جهت ملاقات برادرم اعلام کرد با تعجب زیاد شهید را دیدم، بعد از حال و احوال پرسی، او را به مقر گروهان آوردند و ناهار ظهر را به اتفاق هم خوردیم در حین صرف غذا که چلو مرغ بود با شوخی به برادرم گفتم: هر زمانی که سپاه چنین غذایی به نیروها بدهد مطمئن باش به زودی خبرهایی از عملیات خواهد بود.))

تفریح عجیب شهید "کاظم عاملو"

همرزم شهید"کاظم عاملو"نقل می کند:«از درون می لرزید و به خود می پیچید. عرق از سر و رویش قطره قطره می چکید. چندبار صدایش زدم. حالت عادی نداشت. انگار توی عالم دیگری بود و صدای ما را نمی شنید...اتفاق عجیبی داشت رخ می داد!!» نوید شاهد سمنان در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر می کند که "تفریح عجیب" یکی از این مجموعه خاطرات است. شما را به مطالعه بخش دوم این خاطرات دعوت می کنیم.

«وقتی مهتاب گم شد»، خاطرات شهید علی خوش‌لفظ در لبنان به چاپ رسید

کتاب «وقتی مهتاب گم شد» به قلم حمید حسام در بردارنده خاطرات شهید علی خوش لفظ است که به تازگی از سوی نشر دارالمعارف در لبنان چاپ شده است.
طراحی و تولید: ایران سامانه