خاطرات - صفحه 35

آخرین اخبار:
خاطرات
شهید مصطفی فدائی

اهمیت به نماز جماعت در سیره شهید مصطفی فدائی

پیش از آنکه مصطفی بیاید، ما فقط ظهرها نماز جماعت داشتیم. کم کم نمازهای مغرب و عشا هم جماعت شد و بعد از مدتی نمازهای صبح هم همین طور. رفتارش طوری بود که بدون اینکه به کسی تکلیف کند، بچّه ها می‌فهمیدند باید چکار کنند.
معرفی کتاب

فرار ساعت ها در جبهه

کتاب فرارساعت ها از زبان خواهر، برادر، همسر و دوستان شهید می باشد. شهید هاشم شیخی در عملیات های زیادی از جمله کربلای 4 و 5 حضوری بسیار پر رنگ داشت. در همان جا بود که بسیاری از دوستان ایشان شهید شدند.
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین اشرفی

مهر مادری و عشق به فرزند در خاطرات مادر شهید حسین اشرفی

گفت ، مامان دیگه نمیخوام بهت دورغ بگم . من دارم میرم جبهه . من هم شروع کردم به گریه . گفت ، مامان انقدر بی تابی کردی که از همسایه ها هم خداحافظی نکردم . میگفت ، اگر بلد بودی و میومدی شاهرود . میدیدی که مادر ها چون بچه هاشون از ماشین جا موندند گریه میکنند اونوقت تو برای رفتنم گریه میکنی . بهش گفتم ، برو پسرم خدا به همراهت . کاپشن پدرش و پوشیده بود ولی براش تنگ شده بود . خیلی خوش و قد وبالا شده بود . همسایه نبودند که خداحافظی کنه . من هم گریه نکردم . بغلش کردم و رفت .
خاطرات امير علی‌محمد طاهری فرماندهان دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه؛

ديده‌بانی که خبر حمله عراقی ها را داد

اواخر شهريور ماه بود كه ديده‌بان ما ستوان ولی‌الله آقايی از ارتفاعات تنگاب گزارش داد كه ستون‌هايی از ادوات زرهی عراق در حال انجام تحركاتی در آن طرف مرز هستند و ظاهراً قصد حمله دارند.
شهید احمد (عباس) فخاریان

امر به معروف و نهی از منکر در سیره شهید احمد (عباس) فخاریان

گفت:«وظیفه به من حکم می‌کنه که بهشون تذکر بدم». هرکاری کردم قبول نکرد. رفت و با آنها صحبت کرد. نمی‌دانم ترسیدند یا واقعاً پشیمان شدند. حرف‌های عباس را قبول کردند. چون چند دقیقه بعد بساطشان را جمع کردند.
خاطرات فوزیه گودرزی- از رزمندگان دفاع مقدس استان کرمانشاه؛

دیده بانی که سوخت

شب عملیات بازی‌دراز دیدیم که روی ‌‌تختش نیست. از تخت بغل دستی‌اش پرسیدیم که کجا رفته؟ گفت: به محض اینکه خبر عملیات را شنید، آماده‌ رفتن شد و گفت: تمام دیده‌بانی بازی‌دراز را من انجام داده‌ام. اگر نروم بقیه نمی‌دانند. تمام بدنش روی کوه‌های بازی‌دراز سوخته شده بود. با پلاکش شناخته شد.
خاطرات عبدالرضا حاج‌عليانی- فرمانده دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه؛

سومين عمليات تأخيری علیه منافقین چگونه شکل گرفت؟

يكی از يگان‌های سپاه پاسداران در حال عبور به سمت ايلام بود تا به عنوان نيروی كمكی به منطقه‌ جنوب ملحق شود و به بچه‌های لشكر 11 كمک كند. اين يگان از عبور و تهاجهم منافقين در اين مسير بی‌اطلاع بود.
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن مرواری

دستهایی که از سرما کبود شد/ سری که با تركش گلوله تانك رفت

جنبشی ها رو خودتون میدونین که یه عده ی خاص بودند که بر علیه انقلاب تظاهرات کرده بودند . این ها شبانه پاسدار بودند و خدا شاهده یادمه که شب های زمستون با چوب دستی تو خیابانها نگهبانی می دادند . حتی وقتی بهش فکر میکنم ، بغض گلوم و میگیره صبح وقتی برمیگشت تمام صورت و دستهاش از کبودی سرما سیاه شده بود . ولی با این وجود هیچ وقت گله و شکایتی نداشت . خیلی پسر خوب و کامل و با ایمانی بود . دبیرشون میگفت ، اگر این ها نبودند تمام دبیرستان و جنبشی ها گرفته بودند .
قسمت نخست خاطرات شهید «سید محمد افتخاری»

طوری باشید که حضرت زینب و حضرت زهرا از شما راضی باشند

پدر شهید «سید محمد افتخاری» نقل می‌کند: «گفت: خواهر‌های من! حجاب، عفت و پاکدامنی خودتون رو حفظ کنین. طوری باشین که حضرت زینب و حضرت زهرا از شما راضی باشن. اون وقت زندگی‌تون درست می‌شه.»
خاطرات جنگ در جبهه و پشت جبهه در گفت‌و‌گو با یکی از رزمندگان دزفولی

شهادت، حسن را تا خانه‌شان دنبال کرده بود!

دفاع مقدس... خردادماه... خوزستان... دزفول... آزادسازی خرمشهر و برادر شهید؛ محمدرضا شریفی‌نسب...
شهید فریدون فتح الهیان

امر به معروف و نهی از منکر در سیره شهید فریدون فتح الهیان

از آنها خواست که حرمت زیارتگاه را نگه دارند و اگر می خواهند تفریح کنند، کوهنوردی و گردش در دامن طبیعت را انتخاب کنند. آن قدر با متانت و خوب حرف زد که بچّه ها همه به حرفش کردند و کسی دست از پا خطا نکرد.

شهید «حسین سلیمی»: جواب خانواده شهدا را چه می دهید؟

فردا که جنگ تمام شد جلوی خانواده شهدا چگونه رویتان می شود که سرتان را بالا کنید یا در روز قیامت چگونه می خواهید جواب فاطمه زهرا (س) را بدهید.
معرفی کتاب «رد پا برهنهها»

روایت‌های عاشورایی از تخریب‌چی‌ها

کتاب «رد پا برهنهها» خاطرات مرتضی نادرمحمدی معاون گردان تخریب لشکر انصارالحسین(ع) همدان است که توسط حمیدحسام جمع آوری و تدوین شده است
به مناسبت سالروز شهادت «مهرداد خواجویی»؛

خاطرات ی پیرامون شهید «مهرداد خواجویی»/ صدای سوت گلوله

تا چند وقت به خاطر این کار استغفار می کرد، اعتقاد داشت که توی این دنیا چیزی نمی تواند به آدم ضرر برساند، مگر این که خدا بخواهد.

«مأموریت در خرمشهر» در نماز جمعه معرفی شد

به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر، کتاب «مأموریت در خرمشهر»، خاطرات سرهنگ عراقی به نام صبار فلاح‌اللامی، در نماز جمعه‌های کشور معرفی شد.
شهید محّمد رضا غلام (فیض الهی)

کمکش کردم تا آخرین نمازش را با حرکت چشمان و لب هایش بخواند

نیمه های شب گفت:«صدات نمیاد. چرا یا مهدی نمی گی؟ ذکر بگو. کاری که از دست مون بر نمی یاد». تسبیح را از جیبم در آوردم. زخم هایم درد شدیدی گرفت. یک ساعت بعد دوباره صدایم زد:«مصطفی! نماز شب بخونیم، شاید دیگه نتونیم و آخرین نمازمون باشه».
خاطرات «بهزاد کاکی» ازپیشکسوتان دفاع مقدس استان کرمانشاه؛

می‌خواستم به جبهه بروم، اما...

میدان وزیری کرمانشاه محل تجمع کارگر‌های میدانی بود. با دیدن کارگر‌ها فکری به ذهنم خطور کرد. به دوستم گفتم: «چطور است که دو تا از این کارگر‌ها را به عنوان پدرهای‌مان به آموزش و پرورش ببریم.»
مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن محمدی

اهمیت به مال حلال و حرام؛ خاطرات ی شنیدنی از خانواده شهید حسن محمدی

اون موقع هنوز پسرم شهید نشده بود . یه بار حسن آمد گفت ، بابا این گوسفند ها رو بفروش . گفتم ، چرا ؟ گفت: من میخوام برم جبهه . اگر نیومدم این گوسفند ها میرن کنار زراعت مردم و علف مردم رو میخورند . تو فردای قیامت باید جواب بدی . گفتم ، فقط هفت هشت تارو بده به خودم که اگر گوشت نیاز داشتیم ، داشته باشیم . دیدم همه رو فروخته و هیچی نگه نداشته . چند تا پیر به درد نخور رو نگه داشته بود . گفتم ، چرا این کارو کردی ؟ گفت ، بابا جان حرامه اگر من بخوام فقط خوب ها رو جدا کنم . کی میخواد جواب این ها رو بده .

خاطرات ی پیرامون شهید احمد عبدالهی/ آرامش در نماز زیر تیر و ترکش!

ناگهان به ياد آوردم درحال صحبت کردن با خدا هستم و از ترس تير و ترکش فقط به جان خودم فکر مي کنم. به همين دليل استغفار کردم و رکعت دوم را عادي خواندم.
طراحی و تولید: ایران سامانه