خاطرات - صفحه 34

آخرین اخبار:
خاطرات
خاطرات امیر «حشمت‌الله مهنام» از فرماندهان دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه؛

احساس کردم همه‌ شهدا با من حرف می‌زنند و می‌خندند!

عکس شهدا و مجروحین را روی تختم پهن کرده بودم، تا آن‌ها را دسته‌بندی کنم. یک‌دفعه تمام خاطرات ی که از آن‌ها داشتم جلوی چشمم آم. احساس کردم، همه‌شان دارند با من حرف می‌زنند و می‌خندند. فکر کردم دیوانه شده‌ام!
خاطرات شیرزن خطه گیلانغرب در دوران دفاع مقدس- فرنگیس حیدر پور" قسمت دوم"؛

فرار از روستا برایم حکم مرگ را داشت

به همسرم گفتم:"یادت باشد، آخرین نفری که از این روستا می رود، من هستم. برای من، فرار کردن یعنی مردن. از من نخواه راحت فرار کنم. یادت باشد من فرنگیسم. درست است زنم، اما مثل یک مرد می جنگم. من نمی ترسم. می فهمی؟"

سرباز باختران و مدال شهادت

شهید علی خیاط در آغازين روز پاييز سال 1340 در روستاي شهنيا ديده به جهان هستي گشود.گيوه‌ي چوپاني به پا مي‌کرد و هم گرسنگي گاه گاه شب‌هاي بي‌نان را تجربه نمود. سال پنجم دبستان، کيف و کتاب را در طاقچه‌ي خانه‌ي کاهگلي گذاشت تا چرخ کارگاه حصيربافي پدر، از کار نايستد. بعد از آن نيز با شاگردي ميني‌بوس، بنّايي و... نان خانواده را تأمين کرد، آن‌گاه به خدمت نظام فرا خوانده شد و در تاريخ 1360/8/15 خدمت را آغاز کرد، 2 ماه در کردستان و 9 ماه ديگر را در منوال بود و سرانجام در تاريخ 1361/4/21 در ماه رمضان در سن 21 سالگي سر را به چوگان عشق به امام (ره) نهاد و در ميدان رضا (ع) شهر باختران دل به بازي تقدير سپرد و به شهادت رسيد.

مربع های قرمز منتشر شد

کتاب «مربع های قرمز»؛ روایت خاطرات راوی روزهای جنگ، حسین یکتا توسط نشر شهید کاظمی منتشر شد.

کتاب «دیده بان»؛ مجموعه خاطرات منتخب سومین جشنواره خاطره نویسی دفاع مقدس استان البرز

کتاب «دیده بان» مجموعه خاطرات منتخب سومین جشنواره خاطره نویسی دفاع مقدس استان البرز است که به همت «ابراهیم رجوانی» گردآوری و ویراستاری «فاطمه دهقان نیری» تدوین شده است.

ترجمه و توزیع «دا»، «نورالدین پسر ایران» و «گلستان یازدهم» در لبنان توسط «جمعیت المعارف»

جمعیت المعارف اخیراً کتاب «گلستان یازدهم» نوشته بهناز ضرابی‌زاده را نیز با عنوان «الروضه الحادیه عشره» منتشر و توزیع کرده است.
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین شامانی

خیلی برای بزرگ کردنش غصه خوردم؛ امّا...

همین که میگذاشتمش زمین از گریه غش می کرد . هرجا هم دکتر بردیمش نفهمیدن که مشکلش چی هست . یه دعا نویس گفت ، تا هشت ساله نشه خوب نمیشه . خدا شاهده بچه ی به اون بزرگی رو موقع نماز خواندن به کولم میبستم و پاهاش از کنارم آویزان بود . اگر روی زمین می گذاشتمش غش می کرد . هشت ساله که شد ، کم کم بهتر شد . شیر هم نمی خورد وبا قاشق بهش شیر می دادم .
شهید احمد فیروز بخت

لذت کتاب خوانی در خاطرات شهید احمد فیروز بخت

همیشه کتابها را صحیح و سالم بر می‌گرداند و می‌گفت: «هر چه بیشتر از این کتابها می خونم بیشتر مشتاق میشم».
کتاب خاطرات شهدا

زیر این حرفها خط بکشید

در سالروز شهادت سردار رشيد اسلام ،شهيد مصطفي چمران و روز استادان بسيجي كتاب ، زير اين حرف ها خط بكشيد ......اثر دو تن از مولفان ارجمند شهرستان آران و بيدگل آقايان اصغر آيتي و حسن محمودي توسط انتشارات مهدی موعود در 1000 نسخه به چاپ رسيد و در اختيار مشتاقان كتاب و مطالعه قرار داده شد .اين كتاب با موضوعات زير مي باشد : ۱-جنگ ايران و عراق ۱۳۵۹-۱۳۶۷-شهيدان ۲-جنگ ايران و عراق ۱۳۵۹-۱۳۶۷- خاطرات ۳-شهيدان -ايران -بازماندگان - خاطرات و ۴-نماز و خاطرات .اثر صدر الذكر در همايش رزمندگان گردان فتح شهرستان و بيدگل روز پنج شنبه مورخ ۳۱/خرداد/۱۳۹۷ رو نمايي شد
قسمت اول خاطرات شهید «احمد فیروزبخت»

لذت کتاب‌خوانی در خاطرات شهید «احمد فیروزبخت»

دوست شهید «احمد فیروزبخت» نقل می‌کند: «همیشه کتاب‌ها را صحیح و سالم برمی‌گرداند و می‌گفت: هرچه بیشتر از این کتاب‌ها می‌خونم، بیشتر مشتاق می‌شم.»
شهید قدرت الله فرزانه پور

تلاش برای ساخت مسجد و حسینیه در خاطرات شهید قدرت الله فرزانه پور

می‌دانستم که هر وقت می‌رود بیرون یا در مسجد است و یا حسینیه. سیزده چهارده سالش بود. می‌رفت آجر جا به جا می‌کرد و کمک می‌کرد.

خاطرات سردار سلیمانی از آخرین روزهای جنگ منتشر می‌شود

نویسنده کتاب خاطرات سردار سلیمانی از آماده‌سازی سه جلد دیگر از این مجموعه ۱۶ جلدی شامل خاطرات او از عملیات‌های والفجر ۸، کربلای ۵ و پایان جنگ خبر داد.
خاطرات «مرتضی زارع» رزمنده دفاع مقدس استان کرمانشاه؛

استقبال از مرگ سرخ

قرار شد برای تسخیر یک پاسگاه دشمن عملیات کنیم. شب راه افتادیم؛ پایگاه روی ارتفاعات شیندروی، مشرف بر حلبچه بود. در کنار سیم‌های خاردار دشمن، کار بچه‌ها گره خورده بود. قبل از اینکه بچه‌های تخریب معابر را باز کنند، عراقی‌ها از حضور ما باخبر شدند و شروع به تیراندازی کردند. حرکت ما هم پشت سیم‌خاردار متوقف شد.
شهید عبدالمحّمد فرخی

اگر از من خطایی دیده‌اند حلالم کنند!

اگر برایم حجله زدید، این را هم بنویسید از تمامی مردم سمنان تمنا دارم اگر از من خطایی دیده‌اند حلالم کنند». آرام شدم. انگار آتش درونم فروکش کرد. رفتم سراغ شیرآب. وضو گرفتم و با آرامش نماز خواندم. تحمل مصیبت برایم راحت شد.
شهید ابوالفضل فرخ منش

تلاش برای یادگیری قرآن در خاطرات شهید ابوالفضل فرخ منش

ز نهضت سوادآموزی کامیاران یک سری کتاب‌های نهضت را تهیه کردم. ده پانزده روزی با او کار کردم. خیلی علاقه نشان می‌داد در مدت کوتاهی خواندن قرآن را یاد گرفت.
خاطرات امیر «غریب شادفر» از فرماندهان دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه ؛

پرواز پس از شانزدهمین شکار

هر تانكی را كه می‌زد، فوراً به ما گزارش می‌داد. شانزدهمين تانک را كه منهدم كرد، صدايش قطع شد. از پشت بی‌سيم چند بار صدايش زديم؛ اما جواب نداد...
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین ترنجی

وظیفه اش همین بود

وقتی اومدیم تو این خونه خواب دیدم میگه مامان من درها رو باز کردم . اومدم کمک تون کنم . تو خواب فکر میکنم داره با ما زندگی میکنه . بچه ی خوب ومودب وآقایی بود . خیلی به ما محبت می کرد .
شهید عباسعلی فدوی

شاید دیگه برنگردم حلالم کنید!

به نماز اوّل وقت و رفتن به مسجد سفارش کرد. به شوخی یا جدی گفت: «شاید دیگه همدیگه رو نبینیم. من رو حلال کنین
خاطرات «دلاور رحیمی» از فرماندهان دوران دفاع مقدس در عملیات مرصاد؛

مرخصی عروسی

یک ماشین کانکس ارتشی آمد. جلویش را گرفتیم. داشت از داخل شهر می‌آمد. در عقب را باز کردیم، پر از نیروهای ارتشی خودمان بود. هر کدام فقط یک زیر پیراهن بر تن داشتند. آن‌ها را اسیر گرفته بودند. که ما آزادشان کردیم. متأسفانه فراموش کردیم راننده را دستگیر کنیم و از دستمان در رفت.
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین بابایی

شهادتش را تبریک گفتم

من هم که اطلاع نداشتم ووقتی شنیدم ، همون جا نشستم روی زمین وبیهوش شدم . خانم ها گفته بود . این مادر شهید حسین هست . چرا زودتر بهشون خبر ندادن ، الان اگر سکته میکرد چی ؟ هنوز نماز عشاء رو نخونده بودیم که خبر دادند ومن وآوردن خونه . به خواهر وبرادرهاش که تو خونه بودند گفتم وهمه شروع کردند به گریه کردن . برادرشهید تو ورامین خیاط بود وهمراه عموش اومد . پدرش هم نیمه شب اومد خونه .
طراحی و تولید: ایران سامانه