شهید عبدالعظیم یوسفی در تاریخ دوم خرداد 1338 در خانواده ای مسلمان در شهر کرمانشاه دیده به جهان گشود عاقبت در یکی از سنگرهای اسلام در سرپل ذهاب در تاریخ 12 مهر 1359به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت در راه خدا بود نائل آمد.
کد خبر: ۴۵۶۸۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۰
معرفی کتاب "طومار سکوت"
کتاب "طومار سکوت"، خاطرات ماندگار آزاده سرافراز صفرعلی عالی نژاد و به قلم حسن شکیب زاده در 272 صفحه و در اول 1390 چاپ خود را تجربه می کند.
کد خبر: ۴۵۶۷۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۹
حوریزاد گفت: برای ما دعا کن. ما امروز به مأموریت آمده ایم منافقین وارد خاکمان شده اند دعا کن تا موفق شویم. ساعت 11 ظهر روز بعد همه آن گروه 18 نفره به جمع شهدا پیوستند.
کد خبر: ۴۵۶۶۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۸
مادرانه ای از شهید رضا حسینی
هربارکه بر مزار رضا می رفتم دو قبرگمنام کنار هم بود که یکی ازآنها رضا بود (اما ما نمی دانستیم کدامیک رضا است) ؟ همیشه می گفتم تو پیش خدا عزیزهستی. ازخدا بخواه تا قبرت را نشانم دهد.
گفت: مادرجان دیگرناراحت نبا شی که من کجا هستم من همین جا هستم.
کد خبر: ۴۵۶۶۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۸
خاطرات و یادداشتهای شهید محمد حسین مومنیان نجار
شهید محمد حسین مومنیان نجار، نهم مهر 1345، در شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش ماشاءالله، کشاورز بود و مادرش زهرا نام داشت. دانشجو کارشناسی در رشته شیمی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. چهارم خرداد 1367، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به پا شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای دارالسلام کاشان واقع است. او را حسين نيز مي ناميدند.
کد خبر: ۴۵۶۴۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۳
خاطره ای شنیدنی از همرزم شهید علیمراد بساطی؛
لبخند از لبش دور نمی شد. آرام بود اما بی قراری عجیبی در تمام حرکاتش پیدا بود. گفتم: علی امروز یه جور دیگه ای؟ گفت: میدانی چیه، من توی عملیات بعدی شهید می شوم. این را به همسرم هم گفتهام.
کد خبر: ۴۵۶۲۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۱
شهید محمود نعمتیان جوشقانی
شهید محمود نعمتیان، يكم خرداد 1340، درروستاي جوشقان استرک از توابع شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش رضا، کشاورز بود و مادرش بيگم نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته بهداشت درس خواند. سال1364 ازدواج کرد و صاحب يك دختر شد. به عنوان ستوان دوم ارتش در جبهه حضور يافت. هجدهم خرداد 1367، در بانه بر اثر اصابت ترکش به سر و گردن توسط نیروهای عراقی شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۴۵۶۱۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۱
«گلی کهنسال کلکناری» مسئول نشر آثار و ارزشهای مشارکت زنان در دفاع مقدس مازندران از جمعآوری ۱۰۰ ساعت خاطرات شفاهی زنان ایثارگر استان مازندران خبر داد.
کد خبر: ۴۵۵۵۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۳۱
معرفی شهدای اردیبهشت استان کرمانشاه (42)؛
زمانی که از زیر قرآن او را رد کردم می خواستم همراهش بروم و او را بدرقه کنم گفت: نه، مادر نیایید دشمن خیال می کند که ناراضی هستید.
کد خبر: ۴۵۵۳۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۹
به یاد شهدای ماه مبارک رمضان- خاطره ای شنیدنی از خليل عسگري همرزم شهيد حامد یعقوب نژاد؛
حاجي گفت : اين آقا مجتبي مروتي دوست دارند خبرنگار ورزشي شوند براي سلامتي ايشان صلوات و بچه ها صلوات فرستادند بعد حاجي گفت براي اينكه شهيد شوند صلوات و چون فرستادن صلوات مستحب بود صلوات فرستادند يكي از بچه ها گفت براي سلامتي فرمانده شجاعمان حاج حامد يعقوب نژاد صلوات و بچه ها باز هم صلوات فرستادند و خود حاجي گفت : براي اینكه شهيد بشه صلوات !!
کد خبر: ۴۵۵۲۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۸
خاطراتی از شهید عباسعلی عرب خالقی
شهيد عباس را ديدم كه روبروي من ايستاده به من مي گويد: مادرم غصه نخور ما دو روز ديگر به كلاته خيج خواهيم آمد
کد خبر: ۴۵۵۰۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۵
خاطراتی از شهید سید مهدی شاهچراغ
دو سه روزي مانده بود به عمليات كه من و مهدي در بالاي تپه اي نشسته بوديم بعد از چند لحظه ديدم كه مهدي به يك نقطه خيره شده و وقتي دو سه بار او را صدا زدم او به من طعنه اي زد و گفت ساكت باش آقا دارد صحبت مي كند و بعداً كه از مهدي خواستم ماوقع را تعريف كند گفت آقا با اشاره دست به من فرمود كه خرمشهر با خون شما آزاد خواهد شد
کد خبر: ۴۵۴۶۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱
خاطراتی از شهید ابوالفضل حیدری
درهنگام عمليات در كنار شهيد حاج ابوالفضل بودم كه به من گفت فلاني نكند من شهيد شدم بترسي و يا قدم عقب بگذاري وقتي شهيد شدم كلاهم را بر روي صورتم مي كشي (شهيد بزرگوار اغلب كلاه نخي كرم رنگ بر سر داشت) و چنان پايت را روي من (قلبم) مي گذاري و جلو مي روي كه من جلو رفتن تو را احساس كنم.
کد خبر: ۴۵۴۵۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۸
خاطراتی از شهید ابوالفضل حیدری
به همديگر گفتند كه نياز به فال نيست ابوالفضل نوراني شده و فردا از جمع ما عروج خواهد كرد در همان شب بعد از پايان جمع دوستانه به او گفتيم بيا تا وصيت نامه را بنويسيم فردا شايد ديگر اين مهماني كوچك را ترك بگوئيم و به مهماني بزرگ نائل شويم و او با لبخندي مليح گويي كه از عروجش خبر داشت پاسخ مرا داد
کد خبر: ۴۵۴۰۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۶
شهدای اردیبهشت
در سال 64/1/27 در جبهه آبادان در گردان زرهي مشغول خدمت در لباس مقدس بسيجي بودم در آن موقع عمليات مقدماتي يك بود چنان بر دشمن آتش ريختيم كه جهنمي از آتش بود.
کد خبر: ۴۵۳۹۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۳
خاطراتی از شهید ابوالفضل حیدری
فردا صبح براي زيارت به حرم امام رضا رفتيم و زيارت كرده نماز ظهر را خوانديم و به منزل عمو برگشتيم بعد از 2 روز با هم به دامغان برگشتيم كه اين خاطره به عنوان ماه عسل براي من و شهيد به حساب آمد و هميشه از آن سفر به خوشي ياد مي كرد.
کد خبر: ۴۵۳۹۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۳
گفتگوی اختصاصی با دو جانباز و اسیر کرمانشاهی در یک اردوگاه؛
رضا نظری و عزیز ملکی دو جانبازی که درجنگ هشت ساله دفاع مقدس به مدت 10 سال در یک اردوگاه دراسارت بودند، از شکنجه ها، مقاومت ها و فداکاری های رزمندگان در آن زمان می گویند.
کد خبر: ۴۵۳۸۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۱
خاطراتی از شهید حسین جندالله
خطر های مسیر را گاهاً حسین جند الله با طنز بیان می کرد و از فرو رفتن به فکر های مأیوس کننده منحرفان می کرد.
مثلاً در حوالی گردنه کوخان و مسیر جاده جنگل های اطراف جاده را قطع کرده بودند و زمین های آن را آتش زده بودند تا نیرو های تأمین جاده راحت تر به منطقه اشراف داشته باشند که ایشان در تأیید این کار ضرب المثلی را که هست بیان می کرد « برق فلانی ها را گرفت » یعنی برق هیبت ما، دشمن را گرفته و منطقه را سوزانده است و یا اینکه نگهبانان دشمن را دیده اند و برق از آنها پریده و جنگل را به آتش کشیده است. خلاصه این حرفها دلهره مسیر را از ما می گرفت زیرا بعضی از ماها بار اولمان بود که به کردستان می آمدیم. خلاصه با خوشی به سردشت رسیدیم.
کد خبر: ۴۵۳۷۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۰۹
پاسدار شهید حسن آقابابایی
شهید حسن آقابابایی، يكم مهر 1343، درروستاي مهدی آباد از توابع شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش عسگر، کشاورز بود و مادرش مريم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. پانزدهم ارديبهشت 1364، در دزفول بر اثر اصابت ترکش شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۴۵۳۴۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۰۷
شهید ابراهیم عسگری
شهید ابراهیم عسگری رنانی،يكم فروردين 1343، در شهر رهنان از توابع شهرستان اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش محمد، ازکارافتاده بود و مادرش نرجس نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. سوم ارديبهشت 1366، با سمت قائم مقام بهداری گردان امام حسین در بانه بر اثر متلاشی شدن پای چپ و پهلوی چپ توسط نیروهای عراقی شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۴۵۳۴۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۰۴