از درگیری با فرمانده‌هان عراقی تا ماجرای برداشتن رادیوی دشمن در سالروز بازگشت پرستوها

به مناسبت سالروز بازگشت آزدگان جمعی از اسراء به بیان خاطراتی از دوران سخت اسارت پرداختند.
به گزارش نوید شاهد کهگیلویه وبویراحمد ،عنایت‌الله مصطفی‌پور از جانبازان و آزادگان دوران دفاع مقدس خاطره دوران اسارت خود را از برداشتن رادیوی عراقی‌ها آغاز کرد و گفت: در زندان وسیله ارتباط جمعی بین اسراء ایرانی زندان‌های رژیم بعث برای آگاهی از وضعیت ایران نبود به همین دلیل نقشه‌ای کشیدیم و قرار شد در محوطه آسایشگاه دعوای ساختگی بین اسرای ایرانی رخ دهد.
وی ادامه داد: دعوا شروع شد و یکی از اسرایی که قبلا تعیین شده بود در حالی که سربازان عراقی داشتند بچه‌ها را از هم جدا می‌کردند وارد اتاق عراقی‌ها شد و رادیو را به طبقه پایین انداخت.
این جانباز دفاع مقدس گفت: با یک نقشه حساب شده رادیو را به دست آوردیم اما به خاطر مسائل امنیتی صدا رادیو را در حد خیلی کوتاه می‌گذاشتیم و یک نفر که تند‌نویسی خوبی داشت اخبار را مکتوب و در اختیار اسراء سایر آسایشگاه‌ها قرار می‌داد.
مصطفی‌پور تصریح کرد: عراقی‌ها وقتی ماجرای رادیو را شنیدند ما را به شدت شکنجه و اذیت می‌کردند، مدام وسایل ما را تفتیش می‌کردند و برای اینکه ما را بیشتر اذیت کنند وسایل ما را جابه جا می‌کردند و بعد از اینکه از زیر بار شکنجه به اردوگاه باز می‌گشتیم وقت زیادی را باید صرف پیدا کردن وسایلمان می‌کردیم.
جانباز 50  جنگ تحمیلی گفت: جای رادیو را به آنها لو ندادیم تا زمانی که از آسایشگاه آزاد شده و قصد بازگشت به ایران را داشتیم برای فرمانده‌هان و سربازان عراقی یک نامه نوشتیم که رادیو فلان جا است بروید آن را بردارید.
در ادامه مهدی خسروی از آزادگان و جانبازان جنگ تحمیلی به بیان خاطره‌ای از روزهای اسارت پرداخت و افزود: در زندان که بودیم با کابل ما را به شدت شکنجه می‌کردند به همین دلیل به شدت دچار درد کلیه شدم و به خود می‌پیچیدم.
وی ادامه داد: اسرای ایرانی آسایشگاه که این وضع مرا دیدند به سربازان و فرمانده‌هان عراقی می‌گفتند که حالم بد است و در حال درد کشیدن هستم باید مرا به درمانگاه ببرند اما اعتنایی نمی‌کردند و حتی به ما بد و بیراه می‌گفتند.
این جانباز دفاع مقدس گفت: سرانجام با اصرار دیگر اسرای آسایشگاه و داد و فریاد و درخواست‌های مکرر حاضر شدند مرا به درمانگاه منتقل کنند البته درمانگاه هم به لحاظ تجهیزات پزشکی و درمانی و بهداشتی وضعیت اسفناکی داشت.
خسروی بیان کرد: بعد از اینکه در آسایشگاه بستری شدم باز از درد رنج می‌بردم طوری که هر چند لحظه یکبار بیهوش می‌شدم در همین حین صدایی بلند شد و دیدم که یکی از سربازان و فرمانده‌هان عراقی در حال کتک‌زدن اسیر ایرانی همراهم بودند.بعد از مشاهده این وضع که هموطنم را به خاطر رساندن من به درمانگاه کتک می‌زدنددردم را فراموش کردم و به کمکش رفتم و شروع به کتک زدن عراقی‌ها کردم.
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده