خاطرات - صفحه 17

آخرین اخبار:
خاطرات

مستند | "یکشنبه ای که نیامدی"

نوید شاهد - زندگی روحانی شهید "مهدی یعقوبی" سوژه مستندی شد که عنوان آن را «یکشنبه ای که نیامدی» نام نهادند.
روایتی از یک بانوی جانباز کرمانشاهی؛

نمی‌دانستیم چه سرنوشتی در انتظار ماست

نوید شاهد- "فریده رشیدی زاده" در روایتی می گوید:«می دانستیم آژیر قرمز یعنی بمباران و این را با تمام وجود درک کرده بودیم. چرا که تجربه ی چند ساله ی مردم کرمانشاه بود اما نمی دانستیم چه سرنوشتی در انتظار ماست.»

خاطره هرمز باقری از شهید "اردوان"/آرزوی شهادت

نویدشاهد - شهید "اردوان باقری"سال 1348 در روستای باغچه جلیل در خانواده ای متدین دیده به جهان گشود. سرانجام 23تیر سال 67 در منطقه سردشت به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
گفتگوی رزمندگان و همرزمان شهدا

روایت شنیدنی از رزمنده دلاور شهید "حسین اسماعیلی فرد"

نوید شاهد - رزمنده دلاور شهید حسین اسماعیلی روایت می‌کند: «عشق همه ی ما این است که عشق حسین در دل هایمان باشد. برادران مسئله شهادت کمال است. اگر می گوییم ما شهادت را می خواهیم، منظور این است که ما کمال را می خواهیم. ای برادران سَرحَد کمال شهادت است.»
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 18؛

دفاع از کشور، کُرد و لُر و فارس نمی شناسد

نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید:« حدودا" 15 کیلومتری شهر بوکان که رسیدیم، ماشین پنچر شد. امیدی به عبور نیروهای سپاه نداشتیم. یک خودرو لندکروز کنار ما توقف کرد، راننده آن از روستای مجاور بود. می خواست کمکمان کند. من از او می ترسیدم، فکر می کردم شاید حیله ای درکارش باشد. او گفت شما به خاطر تأمین امنیت کردستان و دفاع از کشور زحمت می کشید و این حداقل کاری است که از دست من برمی آید.»
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 17؛

پایم را جا نگذاری!

نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید:«متوجه شدم یک ماشین کنارمان متوقف شده، خوب که دقت کردم دیدم راننده اش زخمی است، راننده هنوز هوش و حواس داشت دیدم دو دست و دو پایش قطع شده فقط یکی از پاهایش بوسیله کمی پوست و رگ به بدنش آویزان بود. او را روی دست هایم گرفتم گفت پایم را جا نگذاری.»
روایتی خواندنی از برادر شهید" جهانبخش لرستانی"؛

شهید به مشیت الهی بسیار معتقد بود

نوید شاهد - سرهنگ جانشاه لرستانی برادر شهید" جهانبخش لرستانی" می گوید:« به برادرم گفتم اگر از تخت دور نمی شدیم الان چه شده بود و او با خونسردی گفت تا تقدیر و مشیت الهی چه باشد. ای کاش چنین اتفاقی نیفتد چون مرگ دو برادر با هم برای خانواده بسیار طاقت فرسا است از خداوند می خواهم مدد کند تا من تنها و آبرومندانه به شهادت برسم.»
روایتی خواندنی از فوزیه گودرزی، پرستار ایثارگر در دوران دفاع مقدس؛

وقتی مرگ بازی برده را باخته بازی می‌کند

نوید شاهد - فوزیه گودرزی، پرستار ایثارگر کرمانشاهی در دوران دفاع مقدس می گوید: «یک لحظه به ذهن‌ام آمد نبض کشاله ی ران را بگیرم. آن نبض، نبض فوق العاده حساسی است. اگر آن هم نمی‌زد مجروح رفته بود و دیگر نمی شد کاری کرد. تا صبح روی سر سید علی پلک روی هم نگذاشتیم؟ در عوض صبح الحمد الله حال مجروح مان خوب بود و مرگ بازی برده اش را باخته بازی کرد...»
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 16؛

نفوذ به پشت خط عراق در دربندی خان

نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «من دو روز متوالی، اول صبح می رفتم خط و با دوربین آن خمپاره را زیر نظر داشتم تا توانستم محل دقیق آن را پیدا کنم. تصمیم داشتیم یک تیم تشکیل دهیم و به پشت خط عراق نفوذ کنیم...»

پوستر/ فراخوان مسابقه ارسال خاطرات آزادگان اعلام شد

نوید شاهد - فراخوان نخستین مسابقه ارسال خاطرات تصویری آزادگان در دوران اسارت با عنوان "لحظاتی از اسارت" توسط اداره هنری اسناد و انتشارات معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اصفهان اعلام شد.

فرمانده کردستانی مدافع کتاب آسمانی

نوید شاهد - همرزم شهید "مجید لطفی" در مورد شهادتش اینگونه بیان می کند: پیرمرد به شهید لطفی گفت: یکی از اعضای گروهک‌ ضد انقلاب به خانه‌ من آمده و مکرر به قرآن توهین می‌کند و آن را می‌سوزاند به طوری که من دیگر نتوانستم تحمل کنم و پیش شما آمدم. وی به خاطر تعصب عجیبی که به مقدسات اسلام داشت درنگ را جایز ندانست و به همراه پیرمرد به طرف محل مورد نظر به راه افتاد. نوید شاهد کردستان شما را به خواندن ادامه زندگی و خاطرات این شهید معظم دعوت می کند.

ویژه‌نامه شهید "محسن آقا رضی"

نوید شاهد - به مناسبت سالروز ولادت شهید "محسن آقا رضی" در تیرماه، ویژه‌نامه اینترنتی شامل؛ «زندگی‌نامه، وصیت‌نامه، خاطرات شهید و ...» در سایت نوید شاهد کرمانشاه تقدیم علاقمندان می‌گردد.
روایتی خواندنی از خواهر شهید" محسن آقا رضی"؛

عکس یادگاری با چهارمین شهید محراب

نوید شاهد – نصرت آقا رضی، خواهر شهید "محسن آقارضی" می‌گوید: «پس از مراسم تشییع و خاکسپاری چهارمین شهید محراب روزی عکسی را که یادگاری با آن شهید گرفته بود را نزد من به امانت گذاشت و گفت این خاطره برایم بسیار عزیز و باارزش است.»

برگ های خشک پاییزی زیر پاهایش آهنگ خداحافظی می‌نواختند

نوید شاهد - نصرت فرمند، همرزم شهید "محسن آقارضی" می‌گوید: «محسن داخل حیاط آرام و سنگین قدم می‌زد. برگ‌های خشک پاییزی زیر پاهایش آهنگ خداحافظی می‌نواختند...»

میوه شهادت/در یک چشم بر هم زدن انار را تمام کردند

نوید شاهد - برادر شهید "محمود نسیمی" می‌گوید: «انار را برداشتم و گفتم: هر کس می‌خواد شهید بشه باید از این انار بخوره که این رو از بهشت آوردن. نمی‌دانم تأثير حرف من بود یا دانه‌های سرخ و شیرین انار، که بچه‌ها در یک چشم بر هم زدن انار را تمام کردند ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دوبخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات به نقل از برادر شهید جلب می‌کنیم.
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 14؛

کمین بر فراز بیزل

نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «کوه بیزل روبروی شاخ شمیران و برددکان قرار داشت و مرتفع‌ترین کوه منطقه بود و خیلی هم صعب العبور و شیب بسیار تندی داشت. آماده باش کامل دادیم و چند قبضه توپ 106 و مینی کاتیوشا آماده شلیک به رأس بیزل شدند... »
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 13؛

بمباران شیمیایی دربندی خان

نوید شاهد – "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «حدود 20 هواپیمای جنگی عراقی در آسمان ظاهر شدند و منطقه را به شدت بمباران کردند. برخلاف بمباران‌های معمول، بمب‌ها که منفجر می‌شدند، صدای انفجار ضعیفی داشتند ولی دود رنگی از آن ها بلند می‌شد که همان مواد شیمیایی بود...»
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 12؛

معلمی که جان خود را فدای دانش آموزان کرد

نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود می‌گوید: «ناله دانش آموزان زیر خروارها خاک قیامتی به پا کرده بود. رزمنده‌ها می‌خواستند ابتدا معلم را نجات دهند اما معلم فداکار صدایش می‌آمد و اصرار داشت اول دانش آموزان را نجات دهند...»

چيزي جز معجزه و ماندن او براي شهيد شدن نبود

نویدشاهد - شهید "سيد عزت الله قادري" در گهواره بود او را بيرون آوردم تا شيرش بدهم ديدم عقربي روي بدنش است، سياه و بسيار بزرگ و چند عقرب كوچك هم روي دوشش بود. عقرب را به زمين انداختم عقرب او را نيش نزده بود و اين چيزي جز معجزه و ماندن او براي شهيد شدن نبود.

ما برای خود نمی‌جنگيم، ما برای اسلام می‌جنگيم

نوید شاهد - شهید "خداكرم پناهي" بايد جواب اين نوكر حلقه به گوش را در جبهه هاي جنگ و حتي پشت جبهه يعني در مساجد و مدارس و مجالس بدهيم و به آنها اثبات كنيم كه ما براي خود نمي جنگيم ما براي اسلام مي جنگيم ما مي خواهيم كه آبروي اسلام از بين نرود، براي حفظ دين خويش مي جنگيم.
طراحی و تولید: ایران سامانه