حاج حسین بصیر - صفحه 2

حاج حسین بصیر
شيرافكن، دوست و همرزم - در کلام یاران

تواضع و فروتني يك فرمانده

نوید شاهد: گاهي كه به فريدونكنار بر مي گشت، نيازهاي جبهه را به مردم مي گفت و با كمك آنها، لباس، غذا و ... به جبهه مي برد و در ميان رزمنده ها توزيع مي كرد.
حسن عابدپور، دوست و همرزم - در کلام یاران

مطيع ولايت و رهبري بود

نوید شاهد: مي گويد: حاج بصير براي اسلام، ولايت و رهبري شهيد شدن و هميشه مطيع امر رهبري بودن و براي لباس سپاه ارزش زيادي قائل بودند و مي گفتند: من لياقت پوشيدن اين لباس را ندارم.
شكرالله دهقان ، دوست و همرزم - در کلام یاران

آماده رفتن به كربلا بود

نوید شاهد: مي گويد: در عمليات والفجر8 حاجي كه مي ديد، ما نياز به استراحت داريم، خواست تا براي مدتي به پادگان شهيد بهشتي براي استراحت و حمام كردن برويم و موقع برگشتن، خودمان براي رفتن به كربلا آماده كنيم.
شعبان طاهرنژاد، دوست و همرزم شهيد - در کلام یاران

دعاي مادرش مستجاب شد

نوید شاهد: حاجي مي گفت كه مادرم هميشه آخر شب، نماز مي خواند و مرا دعا مي كرد و علت به شهادت نرسيدنم همين بود. يك روز كه سرسجاده نشسته بود به او گفتم كه حاجتي دارم و برايم دعا كن. مادرم هم دعا كرد حاجتم قبول شود. دعاي مادرش زود مستجاب شد و حاج بصير به شهادت رسيد.
غلامحسين مالايي ،دوست و همرزم - در کلام یاران

همنشين خوبان

نوید شاهد: مي گويد: حاجي در جبهه مي گفت: آيا مي توان چراغ گلدسته امام حسين (ع) را از اينجا ديد يا نه؟ ما به همين سادگي نمي توانيم قبر آقا را زيارت كنيم. يا بايد شهيد شويم يا وجب به وجب خون دهيم تا بتوانيم از نزديك زيارتش كنيم.
غلامرضا كريمي، دوست و همرزم - در کلام یاران

شهيد كربلاي 10

نوید شاهد: مي گويد: هميشه خاطره حاجي در دل ما است و هيچ وقت فراموشش نمي كنيم. او واقعاً نمونه كاملي از انسانيت بود. او در عمليات كربلاي 10 در ماووت عراق، داخل سنگر بود كه خمپاره به آنجا اصابت كرد و او را شهيد كرد.
صمد شيرگاهي، همرزم شهيد - در کلام یاران

قبل از عمليات از بچه ها حلاليت مي طلبيد

نوید شاهد: مي گويد:در عمليات والفجر10 من حضور نداشتم. حاجي شبي به خوابم آمد و گفت: كجايي؟ از قافله عقب ماندي. از خواب بيدار شدم و تا ساعت ها به آن فكر مي كردم. دو روز بعد خبر شهادت حاجي را شنيدم و پي به معني اش بردم.
عسگري محمدنژاد، دوست و همرزم شهيد - در کلام یاران

فرمانده شجاع

نوید شاهد: مي گويد: زماني كه فرمانده تيپ بود، به خود جرأت مي داد كه در نيمه شب، در ميان نيروها باشد. اين كارش موجب تعجب همه شده بود، زيرا كسي انتظار اين كارش را نداشت برنامه شان اين بود كه در شب هاي عمليات خودشان مستقيم حضور داشته باشند و بچه ها را راهنمايي كند.
خليل توانچه، دوست و همرزم - در کلام یاران

امانت داري حاجي بصیر

نوید شاهد: مي گويد: بعد از شهادت حاجي، وسايلش را به همسرش تحويل دادند كه در آن مقداري پول بود. بعد از چند شب، حاجي به خواب همسرش رفت و گفت: در داخل وسايلم مقداري پول است كه بايد خرج جبهه شود.
حسين زكريايي؛ نويسنده و پژوهشگر دفاع مقدس - در کلام یاران

نوشتن را با او آغاز كردم

نوید شاهد: مي گويد: چهره خسته اش را در شب وداع شهيد علي اصغر بصير كه در منزل پدري حاج بصير برگزار شده بود را ازخاطر نمي برم. و هنوز كلام دلنشينش خطاب به مردم در گوشم زنگ مي زند.. اشاره: حسين زكريايي نويسنده، روزنامه نگار و پژوهشگر دفاع مقدس متولد شهر حاج بصير است.
حسینعلی بابانژاد - در کلام یاران

خودش را بسيجي معرفي مي كرد

نوید شاهد: مي گويد: سال 62 كه در پادگان شهيد بهشتي مستقر بوديم، شهيد بصير در يكي از صبحگاه ها، با اينكه سپاهي بود، لباس بسيجي به تن داشت. آن روز، با احترام، لباس سپاه را آوردند تا حاج بصير آن را بپوشد. بعد از آن، آن لباس را به تن كرد ولي با اين همه، خودش را بسيجي معرفي مي كرد نه فرمانده!
تقي آستاني اميري - در کلام یاران

دوست داشتم هميشه در كنارش باشم

نوید شاهد: مي گويد: حاجي به بچه ها گفت: اميري براستي كه به من دلبسته است. در اينجا كه با من شوخي مي كرد. من هم به او دلبسته ام. هر جا مي روم او هم هست، فاو رفتم او هم آمد، به اسكله اهواز رفتم و او چند شبانه روز آنجا گرسنه بود؛ تا اينكه من پيشش رفتم.
اسماعيل خسروي دوست و همرزم - در کلام یاران

تمام زندگي اش در جبهه بود

نوید شاهد: مي گويد: در جلساتي كه با هم داشتيم، حاجي مي گفت كه من رنجي كه در شهر خودم مي كشم، درهيچ جا نمي كشم، چون تمام توجه و ذهنم در جبهه است. حاجي در آن دوران، حتي مغازه و تلفن منزلش را در اختيار بسيجيان گذاشته بود و در نهايت راهي جبهه شد.

دفتر خاطرات - علاقه حاج حسین بصير به بسيجی ها

نوید شاهد : اسفند 1363(بعد از پيروزي عمليات بدر) در پاسگاه ترابه در منطقه هور جفير، راديو، عطر و تسبيح، مهر و كتاب و وسايل ديگر تبليغاتي با قايق به خط محور حاجي بصير بردم ..

دفتر خاطرات - شهادت در كنار برادر

نوید شاهد: سال 1366 خودمان را براي انجام مرحله دوم عمليات آزادسازي مناطق ماووت عراق آماده مي كرديم. شهيد بصير جانشين لشكر 25 كربلا بود و...

دفتر خاطرات - رمز پيروزي

نوید شاهد: ابتدا 3 نفر تخريب چي و 3 نفر از بچه هاي اطلاعات عمليات براي توجيح منطقه، پيش فرمانده محورمان، شهيد حاج حسین بصير رفتند. حاجي گفت: عمليات مهمي در پيش است و شما بايد كارتان را به بهترين شكل ممكن انجام دهيد.

دفتر خاطرات - رزمنده اسلام احساس تنهايي نمي كند

نوید شاهد: نيم ساعتي زيرآفتاب سوزان بعدازظهر، كنار سنگر ستاد به كيسه هاي شني تكيه داده بودم كه ناخودآگاه صداي فرمانده تيپ را شنيدم. از جايم بلند شدم. حاج حسين بصير داشت از سنگر بيرون ميآمد. فرمانده گردان ها هم با او بودند.

دفتر خاطرات - حماسه ساز بزرگ

نوید شاهد: در عمليات كربلاي 5 در غرب كانال ماهي، شهيد حاج بصير به همراه نيروهاي جان بركفش 22 روز حماسه آفريد.

دفتر خاطرات - خواب و واقعيت

نوید شاهد: حاج بصير به ما مي گفت: وقتي برادرم اصغر شهيد شد، دفترچه خاطراتي درجيبش بود. من آن دفترچه را از جيبش بيرون آوردم ...

دفتر خاطرات - فرمانده قلبها

نوید شاهد: بدون شك و دور ازهر نوع شعارگرايي، حضور معنوي و قدرتمند سردار بصير درهمه صحنه هاي جنگ و عملياتهاي مهم سپاهيان اسلام، راهگشاي مشكلات و تدابير ونگرشهاي موشكافانه او دراين برهه از زمان سرنوشت ساز، بازكننده گره هاي پيچيده اي بود كه ديگران از حل و فصل آن عاجز بودند.
طراحی و تولید: ایران سامانه