خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 21
پس از گذشت هفت روز از اسارتمان، یک شب ما را به سلولهای دیگری واقع در پادگان نظامی الرشید بغداد بردند. در آنجا نیز از ابتدایی ترین امکانات از قبیل آب کافی، کفش ، لباس و غذا محروم بودیم.خصوصا آب که در آن هوای گرم بسیار حیاتی بود و ما حتی به اندازه رفع تشنگی هم در اختیار نداشتیم تا چه رسد به اینکه وضو بگیریم و یا غسل کنیم.