روایتی از اولین باری که روزه بر من واجب شد

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، امدادگر جبهه «محبوبه ربانیها»، دوم اردیبهشت ۱۳۴۲ در شهر قزوین به دنیا آمد. وی در دامان والدین متدینی به نامهای حاجتراب ربانیها و سکینه برادران بزرگ شد، مادرش خانهدار و پدرش نانوا بود و دارای تحصیلات کارشناسی مامایی است. ایشان با اعلام نیاز جبههها به پرستار، عازم مناطق جنگی شد و در بیمارستان شهید کلانتری، ورزشگاه تختی، بیمارستان امام خمینی (ره) و بیمارستان صلاحالدین ایوبی به بیماران خدمات ارائه داد.
محبوبه ربانیها از زنان امدادگر استان قزوین روایت میکند: اولین بار که روزه بر من واجب شد تابستان بود. ما در وسط حیاط منزل خود یک حوض فیروزهای رنگ داشتیم. من در ظهرهای ماه رمضان از شدت گرما پاهایم را داخل آن میگذاشتم. حوض ما ماهی نداشت و تنها قلوهسنگهای کوچک و بزرگ کف آن نمایان بود. پاهایم که خنک میشد احساس سبکی میکردم و تشنگیام میرفت.
سرگرمی یواشکی من و مهدی و مهناز بازی دور این حوض و آبپاشی بههم بود. گاهی میان بازی پایمان سر میخورد و سکندری میرفتیم. فریادمان به هوا بلند میشد و با گریه درهم میآمیخت.
در منزل ما از تلویزیون خبری نبود. حوصلهمان که سر میرفت کوچه میشد پاتوق ما. میرفتیم و با بچهها لیلی بازی میکردیم هوس خالهبازی که به سرمان میزد دوستان خود را به حیاط بزرگ خانه میآوردیم و در دنیای خیال و رؤیا غذا درست میکردیم و کلی بگو بخند داشتیم.
منبع: جلد چهارم کتاب به قول پروانه (خاطرات محبوبه ربانیها از زنان امدادگر استان قزوین)
