کد خبر : ۶۰۴۶۵۲
۱۰:۰۰

۱۴۰۴/۰۸/۱۸
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۸»

تلاش برای مهار دوبه در ساحل ناشناخته

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «آن روزگار را در آن شب از بس همه تلاش می‌کردند تا بلکه راه نجاتی بیابند ولی موفق نمی‌شدند تقریباً نزدیکی‌های صبح بود که همه از فرط خستگی خوابشان برد...» قسمت هشتم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.


تلاش برای مهار دوبه در ساحل ناشناخته

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «محمود ستوده» ۱۹ شهریور سال ۱۳۳۵ در روستای خیرآباد شهرستان فسا دیده به جهان گشود. هفت ساله بود که راهی مدرسه شد. دوره ابتدایی را در روستا‌های خیرآباد کوشک قاضی و دوره متوسطه را در هنرستان شهید رجایی فسا گذراند. خرداد سال ۱۳۵۵ موفق به اخذ دیپلم شد و در شهریور همان سال به خدمت سربازی رفت. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه شد. او متاهل بود و ۳ فرزند داشت. 
شهید ستوده در جبهه معاون فرماندهی تیپ المهدی بود و در عملیات والفجر، والفجر ۲ ، خیبر و بدر شرکت کرد و سرانجام ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ با سمت جانشینی ۳۳ المهدی به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای خیرآباد فسا به خاک سپرده شد.

متن خاطره خودنوشت «۸» :

هیچ‌کداممان با مسائل دریا آشنایی نداشتیم به هر صورت که بود خودمان را در امواج پر تلاطم دریا رها کردیم و دلهره عجیبی همه افراد را در خود فرو برده بود و امیدوارم خداوند نصیب هیچ کس نکند.

 آن روزگار را در آن شب از بس همه تلاش می‌کردند تا بلکه راه نجاتی بیابند ولی موفق نمی‌شدند تقریباً نزدیکی‌های صبح بود که همه از فرط خستگی خوابشان برد و هنوز خورشید طلوع نکرده بود که بیدار شدیم و منظره‌ای مشاهده کردیم که همگی تعجب کردند همه خوشحال شدیم و سریع نماز صبح را خواندیم هر چه چشم می‌انداختیم خبری از یدک کش نبود و در همین جا دلهره عجیبی به همه بچه‌ها دست داده بود و آن اینکه این جزیره متعلق به دشمن نباشد.

 تقریباً آن موقع دوبه به دلیل جزر شدن آب به گل نشسته بود بچه‌ها این فرصت را غنیمت شمردند و اعلام کردند ما باید این دوبه را دریک جایی محکم ببندیم تا حرکت نکند حالا هر که شنا وارد است به داخل آب برود و این عمل را انجام دهد یادم هست که سه نفر داوطلب این کار شدند. برادری از سپاه شیراز به نام شیخی و جلیل اسلامی وعلی الوانی هر سه لباس‌هایشان را بیرون آوردند و به داخل آب رفتند.

طناب دوبه که نسبتاً هم طناب ضخیم و سنگینی بود با کمک بچه‌ها به ساحل حمل کردند و آن را در جای محکمی مهار کردند البته درخت یا تخته سنگی در آنجا نبود که عمل بستن طناب‌ها را انجام دهند بلکه تکه چوب‌هایی که داخل دو به بود باخود به ساحل بردند و آنها را با ضربه در زمین فرو کردند.

طناب را به دور او بستند در جمع حاضر که در آن دو به بودیم یک دستگاه بی‌سیم هم همراه‌مان بود شروع کردیم کانال‌های بی‌سیم را چرخاندیم و توانستیم با جبهه آبادان تماس حاصل کنیم و جریان را به آنها بگوییم ولی آنجا یک مشکل بزرگی داشتیم که آن هم نمی‌دانستیم در کجای دریا قرار داریم.

انتهای متن/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه