شهدایی که تشنه لب به شهادت رسیدند

به گزارش نوید شاهد همدان، حاجی قربان قَلخانی آزاده و جانباز تویسرکانی این روزها داغدار پسر جوانش است که با او تماس میگیرم و میخواهم درباره رفقای شهیدش در اسارت بگوید. با شنیدن کلمه شهدای غریب داغ دل را کنار میگذارد و خاطرات ۳۸ سال پیش را مرور میکند تا با یاد شهدا دلش آرام گیرد و داغ جوانش را به یاد داغ جوان کربلا و کربلاهای ایران اندکی التیام بخشد.
همه چیز در ۲۱ تیر ۱۳۶۷ رخ داد، روز تلخی در تقویم جنگ ایران، آن زمان که رزمندگان در فکه به اسارت نیروهای بعثی درآمدند و جوانان رشیدمان به دست کفار بعثی به شهادت رسیدند. بعد از تقابلی چند ساعته به محاصره درآمدیم که عراقیها گودال عمیقی حفر و اسرا را در آنجا جمع کردند، گرمای تابستان، بیابان فکه، تشنگی، خستگی همه و همه خاطرات عاشورا را برای همه تداعی میکرد، امیدی به زنده ماندن و رهایی از گودال مرگ نداشتیم چراکه شرایط سخت و طاقت فرسایی بود و تشنگی طاقت همه را طاق کرده بود.

شهید سیدرضا میرمحمدی چاقوچائی
در این میان جوانهایی که از شهرهای خوش آب و هوا به منطقه اعزام شده بودند بیش از سایرین در عذاب بودند. شهید «سیدرضا میرمحمدی چاقوچائی» اهل رشت بود که در همان گودال از تشنگی به شهادت رسید و بعد از آن «حسین مظفری کل بازوئی» با لبهای تشنه به شهادت رسید.

شهید حسین مظفری کل بازوئی
از دور سنگرمان را میدیدیم که برای آخرین بار «علی محمد مهرآبادی» در آنجا بود که بر اثر خمپارهای که به سنگر خورد به شهادت رسید و آخرین کلامی که از علی محمد به یاد دارم «آخ مادر» بود و مطمئن بودم اکنون در جوار حضرت زهرا (س) سیراب شده است.

شهید احمد فرساد پیش وندانی
بعد از مدتی همه را سوار ماشین کرده و راهی الاماره شدیم در راه هرکس که مجروح بود تیر خلاص به آنها زده و از ماشین بیرون انداخته میشد و در فاصله فکه تا الاماره تعداد زیادی از شهدا به بیرون پرت شدند که از نام و نشان آنان کسی اطلاعی ندارد.
در الاماره در سلولی اسرا را نگهداشتند و بعد از ساعتها اندکی آب به ما دادند. «احمد فرساد پیش وندانی» به ستونی تکیه زده بود و لب هایش از خشکی و تشنگی پاره شده بود آب برایش بردم و نزدیک لبهایش گذاشتم تا سیراب شود ولی احمد نیز به قافله شهدا پیوسته بود.

شهید کرامت حسین پور بلکو
«کرامت حسین پور بلکو» از بچههای یاسوج بود که از تشنگی رمقی در جانش نمانده بود. وقتی که آب را دید بیقرار آب نوشید تااینکه به یکباره شوک بزرگی به بدنش وارد شد و او نیز به شهادت رسید و از سال ۶۷ تاکنون چهره معصوم و خاطرات آنها لحظهای مرا ترک نمیکند.
گفتوگو از سمانه پورعبدالله