آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۹۹۵۲
۰۸:۴۷

۱۴۰۴/۰۶/۲۲
خاطراتی از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب اسلامی؛

از سازدهنی پارچه‌ای تا نماز و ورزش دسته‌جمعی

«در بند عمومی زندان اوین با ابتکاری ساده، فضای یاس و انفعال را به برنامه‌ای منظم برای نماز، ورزش و تبادل کتاب و میوه با دیگر سلول‌ها تبدیل کردیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «حسن اصغرزاده» از ندانیان سیاسی قبل از انقلاب اسلامی است که تقدیم حضورتان می‌شود.


از سازدهنی پارچه‌ای تا نماز و ورزش دسته‌جمعی

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، «حسن اصغرزاده»، از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب اسلامی روایت می‌کند: پس از انتقال به اوین، یک ماه را در سلول انفرادی سپری کردم. در طول این مدت نیز چند بار که بازجویی شدم. چون سوال خاصی وجود نداشت، بازجویی‌ها به احوال‌پرسی می‌گذشت. بالاخره پس از یازده ماه به بند عمومی منتقلم کردند.

بند عمومی نیز به سلول‌های جدا از یکدیگر تقسیم می‌شد. در سلول جدید مالک کارخانه شالچی قزوین را دیدم که پس از صحبتی کوتاه متوجه شدم از هم فکران آقای شریعتمداری است. بیش از پنجاه سال سن داشت و، چون درک و دنیای متفاوتی از یکدیگر داشتیم، سعی کردم ارتباط محدودی با او داشته باشم. در این سلول زندانیانی از همه‌ی طیف‌های سیاسی مذهبی و چپ حضور داشتند. از چپ‌ها گورانی از بچه‌های کنفدراسیون و اسفندیار منفردزاده از گروه گل‌سرخی را به یاد دارم. گل‌سرخی و دانشیان نیز در انفرادی‌های جدید ساخت اوین زندانی بودند.

برنامه روزانه غذا در اوین به این صورت بود که صبح‌ها نان باتومی شکل پخت ارتش را با پنیر یا کره و مربا می‌دادند. غذای ظهر خورشت و شب‌ها کتلت بود. گویا ارتش برنامه‌ای برای به‌روز کردن تاریخ کنسرت‌هایش داشت، چون تا مدتی کنسرو‌های تاریخ گذشته ارتش شاهنشاهی را می‌خوردیم.

منفرزاده که موسیقی می‌دانست با استفاده از یک برگ کاغذ و شانه، سازدهنی درست کرده بود و شب‌ها به آن سازدهنی می‌زد. آوای سازدهنی و تماشای دهِ اوین از پشت میله‌های زندان غم فراوانی به دلم سرازیر می‌کرد.

همه تا نصف شب بیدار بودند و تا لنگ ظهر می‌خوابیدند و خبری از نماز صبح نبود. اگر کسی می‌خواست نماز بخواند باید خیلی آهسته این کار را می‌کرد تا کسی بیدار نشود. یک خمودگی و تن‌پروری بر سلول حاکم بود.

فکر کردم اینطور نمی‌شود. با تعدادی از بچه‌ها صحبت کردم و بعد از هماهنگی با همدیگر به همه اعلام کردیم از این به بعد ساعت ده شب خاموشی است. عده‌ای مخالفت کردند که برنامه دارند گفتیم مشکلی نیست به شرطی که ما بعد از نماز صبح ورزش کنیم گفتند ورزش صدای بچه‌های طبقه پایین را در می‌آورد. گفتیم جواب بچه‌های پایین با ما.

بیشتر بچه‌ها برای نماز صبح بیدار شدند نماز را به امامت یکی خواندیم و قرار گذاشتیم که امام جماعت به صورت دوره‌ای تغییر کند. بعد از نماز، ورزش را با دوی آرام و گرم کردن خودمان شروع کردیم که متوجه شدیم بچه‌های طبقه پایین در حال تشویق ما هستند. آنها از ورزش ما روحیه گرفته بودند با استقبالی که صورت گرفت برنامه نماز و ورزش تثبیت شد.

بعد از دویدن و گرم کردند که معمولاً بیست دقیقه طول می‌کشید نرمش را شروع می‌کردیم و به‌جای شمارش می‌گفتیم علی جان، علی جان ... حیدر. پس از نرمش، نگهبان‌ها با ما همکاری می‌کردند و در طول روز هر طور بود، در حمام یا دست‌شویی دوش می‌گرفتیم. به مرور ارتباط ما با بچه‌های طبقه پایین بیشتر شد. به واسطه پنجره رو به بیرون دو سلول با سطل و طناب باریکی که از پارچه حاشیه پتو‌ها درست کرده بودیم کتاب، میوه و اقلام دیگری ردوبدل می‌کردیم این ارتباط در آن شرایط انزوا و خفقان گفت خیلی لذت‌بخش بود.

منبع: کتاب زندان در زندان

از سازدهنی پارچه‌ای تا نماز و ورزش دسته‌جمعی


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه