آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۹۲۸۹
۰۸:۳۳

۱۴۰۴/۰۶/۱۱
برگی از خاطرات؛

مأموریت از لبنان به سردشت

«از شرایط لبنان خبر داشتم و می‌خواستم این مأموریت را بروم. آماده شدم و وسایلم را جمع کردم. ماجرا را به عمه‌ام خبر دادم و ایشان کلی ناله و زاری کرد و ... تا دم غروب که به من خبر دادند شما نمی‌توانید به لبنان بروید ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «دکتر پرویز لطفی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.


مأموریت از لبنان به سردشت

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دکتر پرویز لطفی روایت می‌کند: در محله بنیاد شهید به سمت هادی‌آباد در منزل عمه‌ام ساکن شدم. در این‌جا بود که من می‌بایست یک مأموریتی را از طرف سپاه می‌رفتم. وقتی سپاه بودم برای اعزام به لبنان ثبت‌نام کرده بودم. اعلام شده بود هر کسی می‌تواند کمکی کند ثبت‌نام کند.

انصافاً هر کسی جرأت نمی‌کرد مخصوصا آنکه لبنان در آن زمان توسط اسرائیل و فالانژیست‌ها اشغال شده بود و فقط بخش‌های محدودی از خاک فعلی در اختیار شیعیان و حزب‌الله نوپا بود. این ثبت‌نام برای دو سال پیش بود که من هنوز وارد شرکت نشده بودم و حالا بعد از دو سال اسم من درآمده بود.

از شرایط لبنان خبر داشتم و می‌خواستم این مأموریت را بروم آقای جلالیان از کارگزینی سپاه اعلام کرد: لطفی از قزوین به تهران اعزام می‌شوی و از آن‌جا به هواپیمایی به بیروت می‌روید. آماده شدم و وسایلم را جمع کردم. ماجرا را به عمه‌ام خبر دادم و ایشان کلی ناله و زاری کرد و ... تا دم غروب که به من خبر دادند شما نمی‌توانید بروید! زین‌العابدین کریمی این خبر را داد پرسیدم چرا چیزی نگفت بگذار بی‌سیم بزنیم.

بعد از ارتباطات گفت تو مجردی نمی‌توانی بروی. به‌خاطر فضای لبنان مجرد‌ها را اعزام نمی‌کردند گفتم بابا زودتر می‌گفتید من متاهل می‌شدم. جواب دادند یک کلام نه مجردی. نمی‌توانی بروی و تمام. سپاه رعایت نیرو‌های خودش و فضای لبنان را می‌کرد، چون آن موقع لبنان به رعایت نکردن موازین معروف بود و سپاه نگران بود که مبادا نیرویی در آن طعمه شود، یا طعمه نشود و به هر علتی در آن‌جا اذیت شود در نتیجه فقط نیرو‌های متأهل اعزام می‌شدند.

منبع: کتاب نگاه‌بان (خاطرات رزمنده و دکتر پرویز لطفی)

مأموریت از لبنان به سردشت


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه