جرات نگاه کردن به زن را نداشتم

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، غلامحسن حدادزادگان راننده آمبولانس پیکر شهدا و پیامرسان شهادت تعدادی از شهدای قزوین به خانوادههایشان است که از خاطراتش روایت میکند: آقای درافشان مرا دوباره خواست. موقع ورود به اداره یک زن چادری مسن از بنیاد خارج شد. جرات نگاه کردن به زن را نداشتم. میترسیدم مادری باشد که رهایش کردم. آن روز لالترین روز بنیاد شهید بود. همکارانم سنگینترین نگاهشان به من را در همان روز داشتند. میگفتم اینها چرا اینجوری هستند. رفتم توی اتاق درافشان سرسنگین بودم هنوز. برعکس من حاج حسن مهربان شده بود. بلند شد و مرا آورد پیش خودش نشاند. سگرمههایش توی هم بود نمیخندید. حرف تند نمیزد. حال همه اعضای خانواده را پرسید. پدرم و مادرم از کارم پرسید. راضیام، راضی نیستم نیسان اذیت نمیکند دیگر از جنازهها نمیترسم با کسی توی اداره مشکلی ندارم، حقوقم کفافم را میدهد. قیمت مجسمه الان چند است. اوستا هادی دلجو کجاست.
سؤالها کلافهکننده بود برای، چون منی که اهل پرچانگی نبودم کمی زمان کش آمده بود. چند بار به ساعتم نگاه کردم. به پنجره به بیرون که درختان در باد هوهو میکردند و هوا پاییز برگ ریز شده بود. حرفهای درافشان را نمیشنیدم احساس میکردم دارد منتکشی میکند. حالا جهت روضهاش را برده بود سمت اینکه کار در بنیاد شهید چقدر ارزش دارد. اینکه خداوند چقدر به مقام شهید ارج و مرتبه داده. یک برگه دستش بود چند حدیث خوان بعد پرسید حداد هنوز توی سررسیدت یادداشت میکنی گفتم چطور مگه حاجآقا، برگه را داد دستم. این را ببر بچسبان توی سررسیدت. یا با خط خودت دوباره بنویس که یادت بماند.
امروز باید بنشینی و دل بدهی تا این چند حدیث برایت بخوانم. گفتم بخوانید. کاغذها را به چشمش نزدیک کرد. رسول خدا میفرماید بالاتر از هر کار خیری خیر و نیکی دیگری است تا آنکه فردی در راه خدا کشته شود و بالاتر از کشته شدن در راه خدا خیر و نیکی نیست این هم سندش وسائلالشیعه، جلد یازده، صفحه ۱۰، حدیث ۲۱. یا فرمود شهادت برترین مرگهاست بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۸، حدیث ۴.
منبع: کتاب روزهای پیامبری (روایتی از زندگی غلامحسن حدادزادگان پیامرسان و راننده پیکر شهدا)
