اذان و عکس‌العمل دشمن

«من وقت نماز اذان گفتم هم‌زمان با اذان عراقی‌ها شروع به بمباران منطقه کردند. بعد از بمباران از سنگرهایمان خارج شدیم، سر و صورت‌هایمان کاملاً خاک‌آلود بود ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

اذان و عکس‌العمل دشمن

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، ایثارگر حیدر کرمانشاهی روایت می‌کند: در عملیات والفجر ۳ آزادسازی مهران، منطقه پر از تانک‌ها و نفربر‌های سوخته عراقی بود تقریباً هفت هشت متر آن طرف خاکریز، جنازه‌های چند سرباز عراقی نمایان بود که به خاطر گرمای هوا عفونت کرده و بوی تعفن منطقه را فراگرفته بود.

بنده و چند تن از دوستان داوطلب شدیم تا جنازه‌ها را دفن کنیم. ما خودمان را سینه‌خیز رساندیم بدن جنازه‌ها خیلی عجیب بود. بعد از ریختن خاک روی آنها، آرام‌آرام عقب‌نشینی کردیم، اما نیرو‌های عراقی ما را شناسایی و شروع به تیراندازی و بمباران منطقه کردند.

بمباران خیلی سنگین بود. خدا را شکر بدون تلفات به سنگرهایمان بازگشتیم. وقت زیادی به ظهر نمانده بود. من وقت نماز اذان گفتم هم‌زمان با اذان عراقی‌ها شروع به بمباران منطقه کردند. بعد از بمباران از سنگرهایمان خارج شدیم، سر و صورت‌هایمان کاملاً خاک‌آلود بود.

یکی از دوستان را دیدم اصلا صورتش مشخص نبود خاک بر اثر بمباران سیاه شد ه بود پرسیدم چطوری آقا الحمدلله چیزیت نشد. پس از مدتی یک دفعه گفت این اذان شما پدر ما را درآورد همه بچه‌ها زدند زیر خنده.

منبع: کتاب نسل آفتاب(جلد ۱)

اذان و عکس‌العمل دشمن

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده