خاطرات شفاهی جانبازان

در اوج درد و خونریزی، همچنان سرباز وطن بودم

«محمد حسین همتی» می‌گوید: «درد بیش از حدی را توی سَرم احساس کردم دست که روی سَرم گذاشتم خون به شدت از آرنجم داشت می ریخت. یک لحظه کل لباسهایم خونی شد. ترکش به همه جای بدنم برخورد کرده بود. بلند شدم که به سمت فرماندهی بروم. همین که پتوی در سنگر را کنار زدم گلوله به پای چپم خورد. خودم را به فرماندهی رساندم هیچکس آنجا نبود فقط یک سرباز بیسیم چی بود که داشت آمار زخمی ها و شهدا را اعلام می کرد

 

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، جانباز«محمد حسین همتی» می‌گوید: در تاریخ یکم خرداد ماه 1365 مشغول خدمت در پایگاه بودم. دو ماه بود که در منطقه خدمت می کردم، ساک وسایلم را جمع کرده بودم که به مرخصی بروم. شب با صدای گلوله گروهک های منافق بیدار شدم. باید به پشت خاکریز هایمان می رفتیم، توی سنگر نیم خیز شده بودم. خشاب مهمات یک دستم بود که خمپاره دشمن نزدیک سنگر ما خورد.

در اوج درد و خونریزی، همچنان سرباز وطن بودم

درد بیش از حدی را توی سَرم احساس کردم دست که روی سَرم گذاشتم خون به شدت از آرنجم داشت می ریخت. یک لحظه کل لباسهایم خونی شد. ترکش به همه جای بدنم برخورد کرده بود. بلند شدم که به سمت فرماندهی بروم. همین که پتوی در سنگر را کنار زدم گلوله به پای چپم خورد. خودم را به فرماندهی رساندم هیچکس آنجا نبود فقط یک سرباز بیسیم چی بود که داشت آمار زخمی ها و شهدا را اعلام می کرد. تا اینکه نیروهای کمکی رسیدند و مرا به بیمارستان انتقال دادند. شب ساعت ۱۲ مرا اتاق عمل بردند فردا صبح ساعت ۸ از اتاق بیرون آمدم.

در ادامه گفتگوی تصویری را ببینید:

تعداد بازدید : 0

انتهای پیام/

استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده