صدام با بمباران شیمیایی حلبچه به مردم خودش هم رحم نکرد
نوید شاهد: دکتر زینب مینا امیریمقدم، فوق تخصص قلب و عروق اطفال متولد 1322 که از سن 35 سالگی در جبهه حضور داشت، یکی از زنان دلاوری است که راهی میادین نبرد شد تا با تخصص پزشکیاش رزمندگان را مداوا کند. این بانوی مجاهد و ایثارگر درباره خاطرات آن روزهایش در بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک و روزهای پایانی سال 1366 که صدام شهر مرزی حلبچه کردستان عراق را به شدت بمباران شیمیایی کرد روایت میکند. در ادامه ماحصل گفتوگو خبرنگار نوید شاهد را با این بانوی پزشک و خواهر شهید میخوانید.
مینا امیری مقدم درباره حضورش در جبهه گفت: من نخستین فرزند خانواده مینا امیری مقدم بودم که ضمن داشتن روحیه جهادی از همان روزهای آغازین جنگ به عنوان یک پزشک در خط مقدم حضور پررنگی داشتم. مدرک پزشکی را که از دانشگاه شهید بهشتی دریافت کردم؛ خود را موظف میدانستم تا با استفاده از تخصصی که دارم، کاری برای سرزمینم انجام دهم و نباید یک جا بنشینم و تماشا کنم.
اورژانس بیمارستان جرجانی
وی بیان کرد: سال 1357 پزشک عمومی شدم. اوایل زمستان همان سال با شدت گرفتن تظاهرات مردمی علیه نظام شاه، حدود 17 شبانهروز در اورژانس بیمارستان جرجانی روبروی پادگان نیروی هوایی ارتش مشغول درمان مجروحین درگیری بودیم. از آن روز به بعد در جبهههای مختلفی حضور داشتم و شاهد صحنههای دردناکی بودم.
بیمارستان نمازی شیراز
مینا امیری مقدم به خاطرات سختی که در بیمارستان نمازی شیراز گذرانده بود اشاره کرد و گفت: در اواخر سال 1362 که مصادف بود با عملیات خیبر در جبهه جنوب، به بیمارستان نمازی شیراز اعزام شدم. روزی که به بیمارستان نمازی شیراز اعزام شدم متوجه حضور حدود 90 مجروح شیمیایی در طبقه سوم آن بیمارستان شدم. زیرا دشمن علیه رزمندگان ما از گلوله و بمب شیمیایی در حد وسیعی استفاده میکرد.
وی ادمه داد: تمام مجروحین شیمیایی از شدت جراحت وارده، بدنهایشان تاول زده بود. به خاطر دارم یکی از مجروحین شیمیایی را که شرایط خوبی نداشت و به سختی نفس میکشید. تاول تمام ریهاش را پر کرده بود و جای نفس کشیدن نداشت. در ذهنم میدانستم که با آن شرایطی که دارد، شهید شدنش حتمی است! اما دلم آرام و قرار نداشت. تمام تلاشم را کردم تا کمی از دردی که تحمل میکرد را تسکین دهم. در هر صورت و به رغم همه تلاشهای تیم پزشکی، سحرگاه همان روز به دیدار حق شتافت. بعد از شهادت این شهید یکی از پرستاران پیش من آمد و گفت: «خانم دکتر! این مجروح فامیل شما بود؟» گفتم: «نه، این عزیزان همه پسرهای من هستند.»
بزرگترین جنایت انسانی در حلبچه
وی به روزهای پایانی ماموریتش در بیمارستان نمازی شیراز اشاره کرد و گفت: بعد از پایان مأموریتم به تهران برگشتم و تخصصم را به پایان رساندم. چند ماهی از سال 1363 گذشته بود که به عنوان استاد در دانشگاه شهید بهشتی استخدام شدم. سال 1366 در کنکور سراسری با پذیرش در مقطع فوق تخصص قلب کودکان پذیرفته شدم و تحصیلم را ادامه دادم.
مینا امیری مقدم درباره روزهای پایانی سال 1366روایت کرد: روزهای پایانی سال 1366 بود که صدام شهر مرزی حلبچه کردستان عراق را به شدت بمباران کرد و بیش از پنج هزار نفر از مردم بیگناه هموطن خودش را به طرز فجیعی به شهادت رساند. تنها چند دقیقه بعد از بلند شدن بوی سیب هولناکترین جنایت انسانی در حلبچه رقم خورد؛ صدام به مردم خودش هم رحم نکرد!
خدمترسانی به مجروحین در کرمانشاه
وی با اشاره به اینکه ما را برای خدمترسانی به مجروحین به بیمارستان شهید محراب کرمانشاه فرستادند، توضیح داد: بیش از یکهزار و پانصد مجروح شیمیایی تاول زده اعم از زن، مرد، کودک و نوزاد عراقی را از طریق مرز ایران به کرمانشاه آوردند. قرار شد آنها را در یک بیمارستان نیمه کارهای به نام شهید محراب بستری و درمان کنند. ما را برای خدمت به این مجروحین به آن بیمارستان فرستادند. وضعیت دلخراشی بود. پیرمردان سالخورده، زنان حامله و نوزادن شیر خواره که چشم و بدنشان تاول زده بود اشک همه را درآورده بود.
تقسیم کار درمان بین پرستارها
وی افزود: درمان را شروع کردیم. هشت نفر از پرستارهای خودمان را از بیمارستان امام حسین (ع) تهران آوردیم. کار درمان را بین پرستارها تقسیم کردیم. دونفر مخصوص چشم شدند، دو نفر مخصوص پوست، دو نفر آنتیبیوتیک میدادند و دو نفر هم مصدومین شیمیایی را شستوشو میدادند. مجروحین را دورتا دور میخواباندیم و من یک به یک آنها را ویزیت میکردم. آن روز از یکهزار و پانصد مجروح شیمیایی بدحال فقط یک نفر شهید شد که او نیز پیرمرد 86 سالهای بود که متأسفانه موفق نشدیم او را درمان کنیم. البته هر چند همه را درمان اولیه کردیم وآنان را به دیگر بیمارستانهای استانها منتقل کردند. ولی مطمئناً با آن شرایط وخیمی که داشتند برای سالهای سال گرفتار تنگی نفس بوده و خواهند بود. با پایان یافتن این مأموریت به تهران برگشتیم.
این گفتوگو ادامه دارد...
خبرنگار: آرزو رسولی