خاطرات شهید رضوی / آرزویی که برآورده شد (7)
به گزارش نوید شاهد؛ «شهید محمدتقی رضوی مبرقع»، متولد 26 فروردین سال 1334، که مسؤولیت ستاد كربلا، فرماندهی مهندسی جنگ جهاد سازندگی و معاونت فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه خاتمالانبیاء را در دوران دفاع مقدس برعهده داشت، در تاریخ 3 خرداد 1366، در منطقه سردشت - عملیات کربلای 10، بر اثر اصابت ترکش خُمپاره به شهادت رسید.
خانم سیدآبادی- همسر شهید خاطرهای را درباره روزی که یکی از همرزمان شهید رضوی با خانه تماس میگیرد و میخواهد خبر شهادت را به خانواده بدهد، تعریف میکند.
مجروح یا شهید؟
آخرین تماس ما روز جمعه آخر ماه مبارک رمضان بود که آقاتقى در آن تماس
به من گفت : "آماده باش این دفعه که بیایم باید به غرب برویم در آنجا منزلى برایمان
در نظر گرفته شده" و بعد قرار شد که روز یکشنبه خودش بیاید و یا اینکه تماس بگیرد.
سحرگاه همان شب با خوابى که دیدم نگران و پریشان بیدار شدم. با اینکه
صبح به صندوق خیریه صدقه انداختم اما دلم آرام و قرار نداشت. آن شب خواب دیدم که آقا
تقى در حالیکه محاسن و موهاى سرش سفید شده و چهره پیرى دارد، در یک خانه بر روى آب
مشغول خواندن دعاى کمیل است.
وقتى هنگام عصر طى تماسى با قرارگاه از حال آقاتقى جویا شدم گفتند: "آقاى رضوى از منطقه با شما تماس گرفتند و شما در اطاق نبودید" بعد از افطار ساعت 9 شب حمزه خواب بود که صداى زنگ تلفن به صدا در آمد، خوشحال شدم با خودم گفتم: حتماً خبرى از آقاتقى است و یا اینکه خودش آمده.
وقتى تلفن را برداشتم شنیدم که برادر آقاسىزاده با صدایى لرزان گفت: "خانم رضوى مىخواهم مسالهاى را با شما در میان بگذارم" در یک لحظه تمام بدنم داغ شد و به لرزه افتاد، با صدایى لرزان گفتم: چه شده؟ و برادر آقاسىزاده جواب داد: "آقا تقى زخمى شده و الان در بیمارستان است."
با صدایى گریان گفتم: نه، شما دروغ مىگویى، آقاتقى زخمى نشده، اگر آقاتقى زخمى شده بود حتماً از بیمارستان تماس مىگرفت چون مىداند که من آرام و قرار ندارم و همان لحظه به یاد حرف آقاتقى آمدم که گفته بود: "من از خدا مىخواهم که طى این چند سال حضورم در جبهه هیچگاه زخمى نشوم بلکه در همان لحظه موعود به شهادت برسم و نزد خدا بروم."