شکوفه های سرخ فقاهت یادمان شهدای روحانی استان گلستان
نام کتاب: شکوفه های سرخ فقاهت
موضوع: یادمان شهدای روحانی استان گلستان
نویسنده: پژوهشی از کنگره بزرگداشت سرداران چهارهزار شهید استان گلستان کمیته تدوین و نشر
ناشر: کنگره بزرگداشت سرداران چهارهزار شهید استان گلستان
تاریخ نشر: 27 آذر 1382
تیراژ: 2000 جلد
شکوفه های سرخ فقاهت از زندگی نامه و خاطرات شهدای روحانی استان گلستان و حماسه آفرینی های آن ها در جبهه های نبرد حق علیه باطل روایت می کند.
حماسه هایی که اگر نبودند چه بسا این سرزمین به تاراج بعثی ها می رفت. این کتاب که حاصل تلاش کمیته تدوین و نشر کنگره بزرگداشت سرداران چهارهزار شهید استان گلستان است حکایتی از 68 شهید روحانی این استان را به ترتیب سال شهادت هریک و به همراه تصاویر و نمودارهایی از نمودار سنی شهدای روحانی استان گلستان، آمار شهدای روحانی به این استان به تفکیک شهرها و تصاویری از شهدای روحانی را در دل خود جای داده است.
شکوفه های سرخ فقاهت در 27 آذر 1382 و به شمارگان 2000 جلد منتشر شده است.
چکیده:
بعد از عملیات کربلای 4 احمدرضا به مرخصی نرفت و در جبهه ماند و برای عملیات کربلای 5 آماده شد، یکی از همرزمانش می گوید که ایشان در کربلای5 به دلیل مهارت در شنا خیلی از بچه های مجروح رزمنده را از آب نجات دادند.
وی با توجه به اینکه طلبه بودند به کار فرهنگی تبلیغی نپرداختند بلکه در اطلاعات و عملیات به شناسایی موقعیت دشمن و هدایت نیروهای رزمنده در شب عملیات پرداخت. در نیمه شب در حالی که گردانی از رزمندگان یاسوجی را پشت کانال ماهی می کرد. براثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
کتاب شکوفه های سرخ فقاهت
شهید سید اسماعیل حسینی
خاطره ای از شهید:
در یکی از تظاهرات در جهت حضور بیشتر مردم در خیابان ها شعار استقلال و آزادی جمهوری اسلامی، را سر داد. جو تظاهرات و اجتماع را آن چنان منقلب کرد که مأمورین به طرف ایشان هجوم آورده و گفتند ما در ایران چنین شعاری را نداریم و او با شجاعت و قاطعیت و با صدای بلند، گفتند: ما داریم و ایستاده ایم. می توانید با اسلحه خود سینه مرا سوراخ کنید. «خانواده شهید»
کتاب شکوفه های سرخ فقاهت، ص18
شهید سید رضا؟؟
خاطره ای از شهید:
همان زمانی که می خواستند به بنی صدر رأی دهند. بینش سیاسی شهید آنقدر قوی بود که می گفتند به ایشان رأی ندهید چون که آدم درست و صالحی نیست. «خانواده شهید»
کتاب شکوفه های سرخ فقاهت، ص26
شهید حبیب الله شریعتی فرد
خاطره ای از شهید:
در روستای اندرات موقوفات زیادی برای امام حسین(ع) بود که عده ای طمعکار آنرا ظالمانه متصرف شدند. شهید بزرگوار با تلاش های فراوان توانست آن موقوفات را به جایگاه اصلی اش باز گرداند اما تاریک دلان علیه شهید فتنه انگیزی کردند و شهید شریعتی فرد را با دسیسه به زندان انداختند که با میانجی گری مرحوم آیت الله کوهستانی از زندان آزاد گشت. «خانواده شهید»
کتاب شکوفه های سرخ فقاهت، ص30
شهیدحسین قدیریان
خاطره ای از شهید:
یکبار رفته بود به جبهه سر پل ذهاب. توسط یکی از افسران فامیل با هلی کوپتر به ملاقاتش رفتیم، شب شام خوردیم و با بی سیم تماس گرفتیم که ایشان آمد و به ما گفت: چرا آمدید؟ گفتیم: آمدیم اینجا تا تو را پیدا کرده و به تو اطلاع دهیم که مادرت مریض است، با هم با هلی کوپتر به پشت جبهه انتقال یافتیم مادرش را ملاقات کرد و دوباره به سمت منطقه برگشت. «پدر شهید»
کتاب شکوفه های سرخ فقاهت، ص36
شهید علی اصغر مهران
خاطره ای از شهید:
بعد از اینکه به حوزه علمیه مشهد رفتند پس از مدتی تماس گرفتند که هر چه زودتر به مشهد بیایم. وارد مشهد که شدم بعد از دید و بازدید و احوالپرسی گفت:چون عازم جبهه هستم می خواهم برای آخرین بار با شما خداحافظی کنم. گفت: به مادرم بگو من عازم جبهه هستم به گونه ای نگویید که آزرده خاطر شود اگر زنده ماندم برای خداحافظی می آیم. ولی پدر جان من وظیفه خود می دانم حقی را که به گردن دارم تا پای جانم ادا نمایم. «پدر شهید»
کتاب شکوفه های سرخ فقاهت، ص48
شهید سید علی اکبر علوی
خاطره ای از شهید:
قبل از رفتن به جبهه به پدر و مادرش گفت: من می خواهم شفاعت شما را بکنم. من با علی اکبر(ع) امام حسین(ع) پیمان بسته ام و بعد روی پله های منزل به مادرش گفت: صدای اذان مرا از کربلا بشنو. تا اینکه ایشان در عملیات والفجر1 شرکت و به مدت 9ماه مفقودالاثر گردید و بالاخره در خواب خبر داد من در فکه پشت خاکریز گرفتار یک چوب هستم. «خانواده شهید»
کتاب شکوفه های سرخ فقاهت، ص48
شهید محمد مظفری
خاطره ای از شهید:
شهید در عملیات خیبر علاوه بر انجام دادن کارهای فرهنگی تبلیغی امدادگر نیز بود که پس از مرحله اول عملیات، هدف تیر دشمن بعثی قرار می گیرد که چندین مرتبه به کلمات مبارک یاالله، یا مهدی و… را بر زبان خود جاری نمود تا اینکه روح پاکش به سوی آسمان پر کشید و تن خاکی او در همان محل مفقود گردید.
کتاب شکوفه های سرخ فقاهت، ص56
شهید حسین جمال لیوانی
خاطره ای از شهید:
در دوران ابتدایی معلمی داشتند که سر برهنه در کلاس درس حاضر می شد. حسین چند مرتبه ای به معلم خود متذکر شدند که ایشان حجاب خود را داشته باشد. چون معلم نپذیرفت به مدیر مدرسه متذکر شدند که مدیر در جواب ایشان پاسخ دادند: به خاطر شما نمی توانیم مدرسه را تعطیل کنیم. از آن تاریخ به بعد حسین جمال لیوانی در کلاس درس معلم خود حاضر نمی شد و درس های خود را بیرون از کلاس و از پشت پنجره گوش فرا می داد. «خانواده شهید»
کتاب شکوفه های سرخ فقاهت، ص60
محمدرضا غریب آبادی
خاطره ای از شهید:
در یکی از روزهای گرم تابستان، شهید به من گفت برویم نماز جمعه، به شهر علی آباد رفتیم اما نماز جمعه برگزار نشد به مینو دشت رفتیم آنجا هم نماز برگزار نشد تا بالاخره به نماز جمعه گنبد کاووس رفتیم موقع برگشتن در آن هوای گرم شهید بسیار خوشحال و سرحال بود و مقدار زیادی پیاده روی کردیم به او گفتم خسته نشدی؟ گفت: من در این راه خسته نمی شوم و احساس آرامش و نشاط می کنم. «دوستان شهید»
کتاب شکوفه های سرخ فقاهت، ص82
شهید محمد حسین لطفی
خاطره ای از شهید:
شهید به مادرش گفت: داداش کجاست؟ مادرش گفت: رفت جبهه (وقتی فمهید برادرش به جبهه رفته است بدون اطلاع ما راهی جیهه شد) برادرش را در جبهه پیدا کرد. (مادر) تعجب کردم که چطور برادر را پیدا کرده است؟ پدرش هم به اتفاق دو فرزند خود در جبهه بودند. من مشغول نماز بودم استخاره کردم و سوره توبه آیه 111 آمد ترجمه آیه بدین مضمون بود. «همانا خداوند جان و مال مؤمنان را به عوض بهشت می خرد.» از این آیه استنباط کردم فرزندم باید شهید شده باشد رفتم تحقیق کردم گفتند: فرزند روحانی ات شهید شده است. من فکر کردم فرزند دیگرم که در جبهه بود شهید شده است و اصلاً فکر نمی کردم محمد حسین به جبهه رفته و شهید شده باشد. بعد فهمیدم از آنجا که آدرس برادر را از من گرفت به جبهه رفت. «پدر شهید»
کتاب شکوفه های سرخ فقاهت، ص90
احمدرضا؟؟؟
خاطره ای از شهید:
بعد از عملیات کربلای 4 احمد رضا به مرخصی نیامدند و در جبهه ماندند و آماده برای عملیات کربلای 5 می شدند یکی از همرزمانش می گوید که ایشان در کربلای 5 به دلیل مهارت در شنا خیلی از بچه های مجروح رزمنده را از آب نجات دادند. وی با توجه به اینکه طلبه و خطاط بود به کار فرهنگی تبلیغی نپرداختند بلکه در واحد اطلاعات و عملیات به شناسایی موقعیت دشمن و هدایت نیروهای رزمنده در شب عملیات فعالیت می نمودند. در شب عملیات کربلای5 در حالی که گردانی از رزمندگان یاسوجی را پشت کانال ماهی راهنمایی می کرد بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. «خانواده شهید»
کتاب شکوفه های سرخ فقاهت، ص110
شهید محمدعلی ملک شاهکوبی
خاطره ای از شهید:
در سال56 (در مصلای فعلی گرگان) که قبلاً چمن بوده است من و شهید ملک در دوران طلبگی در آنجا به حفظ دعای کمیل و ندبه مشغول بودیم ایشان دعای کمیل را با صدای خوبی که داشت می خواند و من لذت می بردم در یکی از همین روزها نیروهای ژاندارمری به آنجا حمله کردند و بساط ما را به هم زدند. شهید ملک و چند نفر دیگر را به زندان برده و مدتی نگه داشتند. «دوستان شهید»
کتاب شکوفه های سرخ فقاهت، ص112
شهید موسی ؟؟؟
خاطره ای از شهید:
در محلی مستقر بودیم که دشمن با فاصله کم در مقابل ما قرار داشت شهید موسی خیلی سعی می کرد تا موقعیت دشمن را شناسایی نماید. سپس به سمت خطوط دشمن با کمال احتیاط حرکت نمود و در حالی که موقعیت دشمن را گزارش می داد ناگهان تیری به او اصابت کرد و او پرت شد که سر وصورتش به سنگی برخورد کرد و آنگاه بود که به شهادت رسید.
«دوستان شهید»
کتاب شکوفه های سرخ فقاهت، ص136
شهید سید حسن حسینی
خاطره ای از شهید:
ایشان مقداری پول از برادرش قرض کرد و با آن ساعتی خرید آن ساعت را برای بیدار شدن برای نماز شب کوک می کرد تا سر وقت بیدار شده و نماز شبش را به جای آورد.
«خانواده شهید»
کتاب شکوفه های سرخ فقاهت، ص152