زندگی نامه ديپلمات شهيد رسول حيدري
سهشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۳۰
نوید شاهد: در روز عيد غدير سال ۱۳۷۲ (19 خرداد 72) دركشور بوسني هرزگوين و در بوسنياي مركزي واقع در شهر ويسوكو متوجه شدند كه منطقه اي از جاده وسيوكو توسط نيروهاي كروات (HVO) آلوده شده و اين مسير، مسير عبور ايرانيان بود. ايشان دستور دادند كه تا اطلاع ثانوي كسي از اين مسير عبور نكند و خود به همراه يكي از رزمندگان بوسني به آن منطقه رفتند تا آن جا را مورد بررسي قرار دهند و به كمين نيروهاي كروات كه در آن زمان با نيروهاي مسلمان در حال جنگ بودند رفتند و پس از مقاوت شجاعانه به فيض عظيم شهادت نايل آمدند و به بزرگ ترين آرزوي خود رسيدند.
روز اول فروردين ۱۳۳۹ چشمان منتظر خانواده ابراهيم حيدري به نور ارزش روشن شد. چه كسي آن روز مي دانست آن نوزاد كه رسول نام گرفت سردار عشق است، چه كسي درخاطرش مي گنجيد قلب كوچكي كه تندتر از تيك تاك ساعت مي تپيد روزي ماواي دردهاي بينوايان عالم خواهد شد.
رسول دوره ابتدايي را در مدرسه پانزده بهمن در شهرستان ملايرتحصيل كرد و با نمرات خوب به پايان رسانيد. روحيه بلند رسول ازهمان كودكي، از او شخصيتي مردانه پديد مي آورد و هوش و زكاوت و رفتار مردانه اش او را ازهمكلاسي هايش متمايز مي نمود.
خانواده رسول مدتي به اهواز مهاجرت مي كنند و رسول سال دوم و سوم دبيرستان را در آن جا مي گذراند. دراهواز، بيشتر اوقاتش را به سير و سلوك معنوي سپري مي كند، پس از بازگشت از اهواز در ملاير به هنرستان فني مي رود و به ادامه تحصيل مي پردازد.
فعاليت هاي شهيد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
رسول درهنرستان فني، در شهر كوچك ملاير، به رغم كمبود اطلاعات، با مطالعه كتاب هاي گوناگون، با الفباي سياست آشنا مي شود و ازهمان زمان وارد مسائل اجتماعي و سياسي مي گردد.
سال هاي آخر هنرستان درحدود ۱۸ سالگي رسول مصادف با آغاز جرقه هاي انقلاب است و امام، پاكان را به سوي خود جذب مي كند و رسول از جمله جواناني است كه در برپايي تظاهرات و پخش اعلاميه هاي امام نقش فعال پيدا مي كند. بيشتر اوقات خود را در محافل مذهبي و مجالس سخنراني سپري مي كند. درهنرستان انشاهاي سياسي مي نويسد و براي هم كلاسي هايش مي خواند،
معلم ادبيات وي در اين باره مي گويد: يك بار رسول انشايي نوشته بود كه وقتي سر كلاس خواند به او گفتم پسر جان! با اين حرف ها مواظب باش سرت را به باد ندهي! بعدها فهميدم كه رسول واقعاً فردي شجاع و پر شهامت است.
پايبندي رسول به دستورهاي ديني و دلسوزي اش نسبت به پا برهنگان، او را جلودار حركت هاي مردمي در شهر ملاير مي كند. با اوج گيري انقلاب اسلامي، رسول به مبارزات و فعاليت هايش عليه رژيم وسعت مي بخشد و بيشتر اوقات خود را صرف پخش اعلاميه ها ونوارهاي حضرت امام مي كند.
رسول براي از بين بردن عوامل فساد وتباهي قشر جوان سخت تلاش مي كند. او در تشكل هاي مردمي و ترغيب قشر جوان به راهپيمايي و تظاهرات عليه رژيم به فعاليت مي پردازد و فعاليت هاي مذهبي و سياسي انجام مي دهد. در راهپيمايي ها به عنوان جلودار حركت مي كند. يك بار نيز توسط نيروهاي شهرباني دستگير و مورد ضرب و شتم واقع مي شود اما محكم تر از پيش به تلاش هاي انقلابي خود درشهر ملاير ادامه مي دهد و در روزهاي پيروزي انقلاب، پرتلاش وخستگي ناپذير به فعاليت شبانه روزي مي پردازد.
فعاليت هاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي همچنان پرچمدار جوانان انقلابي ملاير به شمار مي رود. او پيش از گرفتن ديپلم در سال ۱۳۵۸ ، براي خدمت به مردم مسلمان و انقلابي به همدان مي رود و در آن شهر به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در مي آيد، چرا كه درملاير هنوز سپاه تشكيل نشده بود.
رسول در سال ۱۳۵۹ به همت چند تن از دوستان انقلابي اش، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ملاير را تشكيل مي دهد و نيروهاي انقلابي و متعهد شهر ملاير را جذب سپاه مي نمايد.
او در سپاه ملاير قاطعانه به مبارزه عليه عوامل ساواك مي پردازد و تعدادي از آنان را دستگير و به مجازات مي رساند. قاطعيت انقلابي رسول، در دل عوامل ضد انقلاب و عناصر فاسد رعب و وحشت زيادي مي اندازد. به دنبال غائله كردستان و تحركات گروهك هاي ضد انقلاب رسول با چند تن از دوستان خود داوطلبانه به سوي كردستان مي شتابد و در شهر پاوه به مبارزه عليه ضد انقلاب مشغول مي شود. او و همرزمانش در سال ۱۳۵۸ در سريش آباد كردستان پايمردي كرده و از تخريب آن توسط ضد انقلاب جلوگيري مي كند. وي در آزادسازي بايگان حماسه مي آفريند.
رسول در ملاير و همدان به دليل فعاليت هاي انقلابي از سوي عناصر فاسد و ضد انقلاب همواره مورد تهديد جاني قرار مي گيرد ولي بدون اعتنا به اين تهديدها به فعاليت ها پيش ادامه مي دهد.
فعاليت هاي شهيد در دوران دفاع مقدس
رسول
پس از شروع جنگ تحميلي، براي دفاع ازآرمان هاي انقلاب راهي جبهه هاي حق عليه دشمن بعثي مي شود. بارها در عملياتهاي مختلف شركت جسته ومجروح مي شود. در يكي از مرخصي هايي كه در سال ۱۳۶۰ به شهر مي آيد، با دختري پارسا و پاكدامن ازدواج مي كند كه پس از ازدواج دوباره به همدان مي رود.
رسول، مدتي در جبهه گيلان غرب و سرپل ذهاب با نيروهاي متجاوز عراقي مي جنگد، در اين محور چندين طرح عملياتي را براي ضربه زدن به دشمنان ترسيم مي كند و خود نيز در اين عملياتهاي تهاجمي فعالانه شركت مي جويد.
در سال ۱۳۶۳ با درايت، هوشمندي و ابتكار عمل در منطقه شمال غرب، يك رشته اقدامهاي بازدارنده را در مقابل دشمن ترتيب مي دهد و بدين ترتيب، دشمن را از دست يافتن به اهداف خود باز مي دارد. او سالها در منطقه كردستان عراق، به شناسايي و مبارزه عليه نيروهاي عراقي مي پردازد و با وجود كمبود امكانات، تجهيزات و وسايل خم به ابرو نمي آورد و با مشكلات دست و پنجه نرم مي كند.
رسول يك بار دركردستان عراق از ناحيه كمر سخت مجروح مي شود، از آن جا كه وسايل جراحي گير نمي آيد، او با صبر و تحمل بالا، تن به عمل جراحي بدون بي هوشي مي دهد.
وي در طول هشت سال دفاع مقدس، حدود ۶۵ ماه درجبهه هاي جنوب، به ويژه غرب به خدمت خالصانه مي پردازد كه عمدتاً در كردستان عراق به فعاليت شناسايي اقدام مي كند.
او درشمال عراق تا عمق خاك عراق نفوذ مي كند و گاهي در شناسايي ها تا مرز سوريه به پيش مي رود.
فعاليت هاي شهيد پس از دفاع مقدس
جنگ تحميلي كه تمام مي شود، رسول براي تكميل تحصيلاتش وارد دانشگاه امام حسين (ع) شده و در رشته علوم سياسي به تحصيل مي پردازد. سال آخر تحصيل تجاوز صرب هاي نژاد پرست به مسلمانان تازه انقلاب يافته بوسني و هرزگوين آغاز مي شود. در اين اثنا رسول به عنوان ديپلمات جمهوري اسلامي به بوسني مأموريت مي يابد و در شهر وسيوكو از بوسنياي مركزي، مشغول خدمت مي گردد.
رسول با انبوهي از تجربيات انقلابي و رزمي خود، در بوسني منشأ خدمات ارزشمند براي مردم بي پناه، به ويژه قشر جوان و مشتاق اين كشور مي شود. او با منش، كردار و اخلاق خود، فرهنگ ديني را ميان مردم بوسني منتشر مي سازد.
سروويچ روحاني شهر وسيوكو مي گويد: رسول راعالمي بسيار ساده و مؤمن يافتم اوهمواره به خدا توكل داشت.
مردم بوسني او را ياوري صديق براي خود مي شناختند. رسول نيز به مردم وسيوكو عشق مي ورزيد و با آنان با علاقه و مهرباني رفتارمي كرد.
آقاي چنگيج، عضو شوراي SAD و مؤسس يگان پاتريكاليگا مي گويد: بيش از هشت ماه بود كه او را مي شناختم، او نماينده واقعي مردم و دولت جمهوري اسلامي ايران بود. از هيچ كمكي به ما روگردان نبود و از بهترين دوستان و حاميان مردم بوسني به شمار مي رفت.
رسول، با علاقه و استعدادي كه داشت، زبان مردم بوسني را براي ارتباط صميمي تر فرا مي گيرد و در روزهاي آخر بي واسطه با آنان رابطه برقرار مي كند.
ابراهيم آووديچ مهندس مكانيك درباره رسول مي گويد: رسول خيلي ساده و پرتحرك، درعين حال شوخ طبع بود. من شهيد رسول را يكي از سربازان واقعي امام خميني (ره) يافتم كه براي اداي تكليف ديني خود، حركت مي كرد.
چگونگي شهادت
شهيد رسول پس ازسال ها مجاهدت و تلاش در راه حق، در روز عيد غدير سال ۱۳۷۲ (19 خرداد 72) دركشور بوسني هرزگوين و در بوسنياي مركزي واقع در شهر ويسوكو متوجه شدند كه منطقه اي از جاده وسيوكو توسط نيروهاي كروات (HVO) آلوده شده و اين مسير، مسير عبور ايرانيان بود. ايشان دستور دادند كه تا اطلاع ثانوي كسي از اين مسير عبور نكند و خود به همراه يكي از رزمندگان بوسني به آن منطقه رفتند تا آن جا را مورد بررسي قرار دهند و قبل ازحركت با مادرشان كه سيده بودند تماس تلفني گرفتند و ضمن تبريك عيد به ايشان با حالتي روحاني با همه خداحافظي كردند و به كمين نيروهاي كروات كه در آن زمان با نيروهاي مسلمان در حال جنگ بودند رفتند و پس از مقاوت شجاعانه به فيض عظيم شهادت نايل آمدند و به بزرگ ترين آرزوي خود رسيدند.
منبع:
خانواده شهيد
سايت اطلاع رساني شهيد رسول حيدري http://shahidrasul.ir
--------------------------------------------------------------------
گزيده اي از نامه هاي شهيد رسول
سلام و درود فراوان بر رهبر كبير انقلاب اسلامي روح خدا، خميني بت شكن
مادر عزيز سلام، سلام گرم مرا كه از قلب پرتپشم بر مي خيرد بپذير. مادرجان نامه شما رسيد بي عنايت خوشحال شدم ولي وقتي آن را خواندم ناراحت شدم. مرا بنام فرزند روح الله خطاب كردي، مادر من گنه كار را به فرزندي حسين چه كار، فرزند روح الله آنهايي هستند كه شبانه روز در راه رضاي خدا تلاش مي كنند. شهيدان هستند آنهايي كه باجانشان حياتي دگر در رگ هاي اين انقلاب كه باخون تغذيه مي شود، مي دهند.
مادر حال ما همگي فرزندانت خوب است. به خوبي خوبيهاي دنيا و عشق جدا نشدني نسبت به معبودمان. مادرعزيز كه هم برايم مادر بودي و هم پدر و هم خواهر و هم برادر خدا به توصبر بدهد. اميدوارم كه هم چنان در راه رضاي خدا سختيها را به جان بخري.
فرزند كوچكت رسول
1/4/60
--------------------------------------------------------------------
با ياد و نام خداوند متعال و درود فراوان بر ارواح پاك و لطيف شهداي انقلاب اسلامي و دعا براي ظهور هر چه سريع تر آقا امام زمان (سلام الله عليها)
سلام، سلام گرم نثار همسر گرامي و مهربانم...
اوضاع در اينجا (بوسني) تقريباً همان است كه از اخبار مي شنوي، ولي خداوند حقيقتاً بر ما منت گذاشت كه به اينجا آمديم، باوركردني نيست ما هيچگونه اطلاعي نداشتيم، درست در قلب اروپا و دربهترين، سرسبزترين و آبادترين نقطه آن چندين ميليون مسلمان زندگي بكنند، فشار جنگ بر آن ها زياد است، اما مردماني با پشتكار و روحيه خوب و مقاومي هستند، مقاومت آنها اعم از زن و مرد و خردسال باور كردني نيست.
اگرچه به عقب بيش از 450 سال دوري از اسلام بيشتر مردم چيزي از اسلام نمي دانند و در فساد حاكم به غرب غرق شده اند ولي اشتياق به يادگيري وظايف اسلامي وغيره در آن ها بويژه جوانان مشهود است، حضور ما را به گرمي مردم پذيرفتند و بسيار به ما علاقه مند و مشتاق هستند، ارادتي خاص به ما دارند...
والسلام
29/6/71
--------------------------------------------------------------------
باسلام به مولاي ما و رهبر ما آقا امام زمان (عج) و جانشين او آيت الله خامنه اي
سلام به پسر بزرگ و عزيزم، دوستت دارم، اميدوارم كه حالت خوب باشد و در زندگي ات و درس هايت موفق باشي. پسرم من به اميد خدا براي كمك به مسلمانان كه وظيفه ما مي باشد به اينجا آمده ام وخوشحالم كه خداوند مرا براي اين كارانتخاب كرد و از خدا خواسته ام مرا موفق كند. من شماها را تنها گذاشته ام. من در پيش شما نيستم ولي خدا در پيش شما است. خدا در همه جا است. تو وقتي كه قرآن مي خواني، نماز ميخواني با خدا حرف مي زني و آرامش مي گيري و من كه اينجا هستم همين كار را انجام مي دهم و آرامش مي گيرم.
پيش من و تو با خدا و ياد خدا آرامش مي گيريم، دوري ازشما براي من سخت است. من هميشه به ياد شما هستم و دوست دارم پيش شماها بودم... ولي اگر قرار بود همه باباها پيش خانواده هاشان بودند پس چه كسي بايد به كمك اين مردم كه به خاطر اسلام سختي مي كشند، مي آمد. من اگربه اينجا آمدم اول اميدم به خدا و بعد به تو پسر شجاعم بود...
درسهايت را بخوان. 20 ديگر براي من مهم نيست سعي كن درس را ياد بگيري، تو بايد افتخار كني كه بابايت در جبهه است. من ميخواهم تو يك مرد باشي. گريه براي خدا و حضرت امام حسين(ع) وحضرت فاطمه(س) خوب است ولي در غيراين صورت براي يك مرد خوب نيست.پسرم هميشه به ياد تو هستم .....
بابايت.
--------------------------------------------------------------------
حضور محترم مادر عزيز و گرامي ام
مادر آنچه كه مرا بدين جا كشانيده نه هوس است و نه ماجراجويي و نه يك حل، مسئله مهم تر از اين هاست.
مادر هزار سال ما دراينجا تحقير شديم، بيرون رانده شديم و حالا پس از هزار سال يكبار ديگر به اينجا برگشته ايم و خدا را سپاس كه بر من منت نهاد و در اين جمع پذيرفت. امتحان مشكل و سختي است.
جامعه اينجا از زمين تا آسمان با جامعه خودمان فرق دارند و در اين آزمايش اميدم به دعاي شماست. اميدم به جده بزرگوار شما، حضرت فاطمه الزهرا (س) مي باشد. برايم دعا كن كه خداوند مرا در اين زمان موفق گرداند، مادر اينجا پناه بردن به قرآن، دعاي كميل برايم معني ديگر دارد و اينكه به غير از ذات احديت و اهل بيت رسول الله (صلوات الله عليهم اجمعين) پناه و ملجايي نداريم.
سرورم ازشما مي خواهم كه هر آنچه ناسپاسي از من ديدي ببخشي وعفو نمايي.
عرضي ندارم جز ثنا وتقديم بوسه اي بر دستان گرمت. مادرم، محبوبم و اي عزيزتراز جانم مرا از دعاي خير و خانواده ام را از محبت بهره مند ساز، همانطور كه تا كنون بوده اي.
فرزند كوچكت و آنكه هميشه به ياد توست، رسول
آخرين نامه از بوسني
29/6/71
--------------------------------------------------------------------
سلام بر تو اي مادرم
تو برايم هم پدر بوده اي ، برادر هم بوده اي، خواهر هم بوده اي، همه چيز بوده اي.
سلام بر تو اي آنكه توحيد را به من آموختي، راز زندگي كردن را نشان دادي، خدا به تو صبر بدهد. چه بگويم، گريه نكن، شاد باش و پيام را برسان. راهم را ادامه بده و فقط به ولايت فقيه توجه داشته باش. به فكر روح خدا باش... به ياد فاطمه باش به ياد آن مادر حسين آبادي باش كه سه فرزندش را به خدا تقديم مي كند، اگر توانستي به سر جنازه ام بيا و بوسه اي از آن لبان گرفته برپيشانيم بگذار.به دنيا وابسته نيستم.
اما تو را دوست دارم. در پايان مي خواهم كه برايم دعا كني، زيرا به دعايت سخت محتاج هستم. خدا نگهدارت باشد.
درود بر خميني، روح خدا، ولي فقيه، استمرار حركت سرخ هابيل
فرزندت رسول سال 59 در سن 20سالگي
--------------------------------------------------------------------
با درود و سلام فراوان بر رهبر كبير انقلاب اسلامي، روح خدا، ولي فقيه خميني بت شكن.
اينجا جنگ است.
كلاً جنگ در نظر افكار عمومي انسانها چيز منفوري مي باشد. انسانهايي كه آزارشان به مورچه هم نمي رسد مجبور به آدم كشي مي شوند.
ولي آنچه اين مطلب را براي ما آسان مي كند اين گفته است كه جنگ، جنگ است و عزت و شرف ما درگرو همين جنگ است، و من اضافه مي كنم حياتمان و اسلام عزيزمان به اين جنگ وابسته است. كفر جهاني با تمام قدرتش برعليه ما بر پا خواسته.
گناهمان چيست؟
اين است كه گفتيم: لا اله الا الله.
ولي هر چيز هست، ما مرد مبارزه هستيم و تا برپايي حكومت جهاني مستضعفين همچنان تلاش خود را انجام خواهيم داد و جهاني را پر از عدالت خواهيم نمود.
حق داريم اينطور بلندپروازي بكنيم چرا كه ما حجت داريم، حجت خدا، آري امام زمان(عج) و نايب وي كه براي اثبات ولايتش خون خود را نثار مي كنيم.
كشته شدن ما در اينجا فقط براي اثبات ولايت فقيه است....
در آخر، حركت جديد انقلاب را كه با بركناري تفكر غرب زده ها از مسير حركت و انقلاب را از خطر غلتيدن در آغوش ابرقدرتها بخصوص آمريكاي جهان خوار نجات دادن به تو تبريك مي گويم
.
خدا نگهدارت باشد.
رسول
29/3/60
سرپل ذهاب
منبع:خانواده شهيد
نظر شما