مادر شهید - صفحه 58

آخرین اخبار:
مادر شهید
شهيد محمدرضا جديدي

شش خاطره خواندني از شهيد محمدرضا جديدي

شهيد محمدرضا جديدي در روز پانزدهم آبان سال 1367 در بيمارستان فرح و در شهر تهران پا به عرصه وجود گذاشت قبل تولد وي سه فرزند به دنيا آمده و مرده بودند لذا با تولد رضا مادر وي همان موقع ولادت نوزاد نذر كرد كه اي امام رضا اين پسر را برايم نگه دار نامش را رضا مي‌گذارم و هفت سال هم گدايش مي‌كنم و همين طور هم شد نيز موهاي وي را نذر امام رضا كرده بودند و برابرش پول به حرم مقدس حضرت رضا (ع) تقديم نمودند. از دوره ابتدايي در دبستان فرزانه برجندي تحصيل كرد و يك سال هم مردود شد و دوره راهنمايي را در مدرسه راهنمايي كمال وجودي به تحصيل پرداخت و سال سوم را مي‌خواند كه عازم جبهه نبرد حق عليه باطل شد. قبل از اينكه به جبهه برود به شهرستان ازنا و اليگودرز رفت و به كليه دوستان و اقوام فاميل سر مي‌زد و طلب حلاليت نمود همين طور بر در و ديوار مي‌نوشت شهيد قلب تاريخ است پشت قاب عكسش نوشته است شهيد اين شهيد بزرگوار بر دلش وحي شده بود كه روزي به فيض شهادت نائل مي‌شود كه اين چنين يادگارهاي آتشين بر جاي گذاشت.
زندگي نامه شهید ترابعلی جدیدی

مادر! شناسنامه ام را بگیر، بیست روز دیگر باطل می شود

آخرين خاطرات مادر شهيد ترابعلي جديدي كه از فرزندش دارد،از زماني كه شهيد براي خداحافظي مي آيد و خبر شهادت خود را در بيست روز ديگر مي دهد

خاطرات نابی از شهيد ولي الله جديد

شهيد به من گفت من 20000تومان دارم از شما مي‌خواهم مرا در يك تصميم ياري كني. اين مبلغ را براي بيماري مادرم بگذارم يا يك عروسي بگيرم. من هم از او خواستم، براي بيماري مادر اين پول را استفاده كند. شهيد به پدر و مادرش خيلي توجه داشت و براي آنها احترام زيادي قائل بودند...
زندگي نامه شهيد موسي اندرآب دهي

در همه كار كمك رسان پدر و مادر بود

شهيد موسي اندرآب دهي علاقه مند به مجالس مذهبي و نوحه خوان در اين مجالس بود و در كنار درس براي كمك به پدر مشغول كار و در منزل كمك مادر آشپزي و ... انجام مي داد

مروری بر زندگی شهيد علي انجيلي كشاني

شهيد انجيلي هميشه خود را مقيد به انجام فرائض ميدانست و هميشه در مراسم مذهبي و جماعات و نماز جمعه شركت ميكرد و به پدر و مادر خود احترام ميگذاشت و اين امر را جزء واجبات خود ميدانست ...
مادر شهيد محسن دومین

هوای گریه هایم کاش بوی شفاعتش را بگیرد …

چون روزهای نخست آسمانی شدن فرزندش،داغ دلش جدید و تازه است.اینک او ،به جای آنکه در لابه لای سخنانش اشک بریزد ؛در اثنای اشک ریزان چشمانش ،سخن می گوید…
دل نوشته ای خواندنی از «فاطمه باشی» مادر گرامی شهید «غلامعلی ابوالفضلی» منتشر شد؛

دل نوشته ای مادرانه از شهید «ابوالفضلی»

ای نور دیدگان من! وقتی که خیلی دلم برایت تنگ می شود سراغ قرآن می روم اول اینکه چند آیه از آن می خوانم و با نام خدا آرامش مهمان قلبم می شود . دوم اینکه وصیت نامه ات را لای اوراق قرآن خانه مان گذاشته ام و هر روز سراغش می روم. کلمات نوشته هایت را بو می کشم، هنوز بوی تو را می دهند، آن را می خوانم.
عکس نوشت خاطرات مادر شهید«ابوالفضل باقری عزیز آباد»

بدون سحری روزه می گرفت!

مادرش میگفت هفت سالش بود که شروع به نماز خوندن کردن از ماه رمضان همان سال تصمیم گرفت روزه بگیره برای سحری بیدارش نکردم تا از سرش بپره بهش گفته بودم روزه نمی خواد بگیری روزه به شما واجب نیست ناراحت شده بود اون روز از مدرسه خونه نیامد تا نزدیک افطار که با دو تا نون برگشت خونه بهش گفتم تا حالا کجا بودی گفت منو برای سحری بیدار نکردی و من ترسیدم اگر خونه بمونم روزه ام را بخورم به خاطر همین رفتم حرم تا الان هم اونجا بودم دیگه بعد از اون برای سحری بیدارش می کردم که بدون سحری روزه نگیره.
مادر شهید محمد رضا علی گلیان

کسی نباید صدای گریه ام را می شنید …

چهره اش نورانی است که ؛نشان ایمانی محکم است و لایق قربانی دادن.دامنش محل معراج و دستانش پلکان عروج. مادر شهید است و تقدیری اگر هست؛ به واسطه فرزندی است که جانش را در جهاد فی سبیل الله تقدیم معبود نموده است.اما او کار بزرگتری انجام داده،او دل کنده از هر آنچه که زندگی اش بوده و فرزندش سراغ دل خویش رفته است.راه افتادنش را ،زبان گشودنش را، قد کشیدنش را با چشمان خود دیده و تعریف قد و بالای رعنایش را با گو شهای خود شنیده و زمان آزمون الهی،مردانه پای اعتقاداتش ایستاده و فقط گفته است “برو”…
مادر شهید اسد شیبی

اسد همه زندگی ام بود …

ثمره یک عمر زندگی اش ،فقط یک فرزند پسر است که؛آن راهم صادقانه بر طبق اخلاص گذاشته و با خدا معامله کرده است.لب که می گشاید ؛آه برآمده از دل تنهایش ،واژه های بی کسیش را بیشتر رخ می نمایاند و نم گاه به گاه نشسته بر چشمانش را هویداتر می سازد…
شقایق محله شهید آباد زرگنده تهران/ وصیتنامه شهید حسن لطفی به پدر و مادرش

شهیدی که از ملت ایران حلالیت طلبید

درود ما و ديگر شهدا بر شما پدران و مادران باد كه حسين(ع) وار و لیلا گونه اكبرهاي خود را در ميدان نبرد مي فرستيد و آنها را در راه معبودشان رها ميكنيد كه در راه معشوقشان بجنگند، اگرچه در اين راه كشته بشوند...
خاطرات;

هجده خاطره کوتاه از اولین شهید گناوه

شهید عبدالرحیم احمد زاده فرزند محمد در سال ۱۳۴۱ در روستای چاهبردی از توابع شهرستان گناوه بدنیا آمد. اوایل جنگ اولین کسی بود که از گناوه عازم جبهه خونین شهر شد. , و سرانجام در تاریخ 1361/01/02 به شهادت رسید.
خاطرات;

بعد از سرنگونی رژیم پهلوی!

شهید ماندنی محمدی در سال ۱۳۴۲ در روستای رود شور از توابع بندر ریگ پا به عرصه وجود نهاد.پس از شروع جنگ تحمیلی نیز درعرصه جبهه و جنگ رشادت های زیادی از خود نشان داد. بعد از چندین بار حضور در جبهه های نبرد سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۰۱/۰۲ در عملیات بزرگ فتح المبین به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت در راه خدا بود نائل آمد .
خاطرات;

بعد از سرنگونی رژیم پهلوی!

شهید ماندنی محمدی در سال ۱۳۴۲ در روستای رود شور از توابع بندر ریگ پا به عرصه وجود نهاد.پس از شروع جنگ تحمیلی نیز درعرصه جبهه و جنگ رشادت های زیادی از خود نشان داد. بعد از چندین بار حضور در جبهه های نبرد سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۰۱/۰۲ در عملیات بزرگ فتح المبین به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت در راه خدا بود نائل آمد .
خاطرات;

تو کجا و محمد کجا !

شهید محمد غلامی در سال 1336 در خانواده ای مذهبی متولد شد . محمد شرکت فعال در تظاهرات بر رژیم ستمشاهی داشت.با شروع جنگ بارها عازم جبهه شد، به ندای هل ناصر ینصرنی پاسخ گفت و عازم شوش شد و در تاریخ 1361/01/02 به لقاء‌‌ الله پیوست .
خاطرات;

شهید محمد عباسی رضایی از زبان خواهر و مادر

شهید محمد عباسی رضایی در خانواده‌ای مذهبی در جزیره خارک متولد شد. بعلت جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران درس را کنار گذاشت و عضو بسیج سپاه جزیره خارک درآمد و شروع به دیدن آموزش دوره نظامی کرد .با شروع جنگ تحمیلی اشتیاق زیادی برای اعزام به جبهه داشت و حتی چند بار قصد عزیمت به جبهه را داشت و سرانجام در تاریخ 1361/01/02 به شهادت رسید.
خاطرات;

شهید محمود خاج از لسان همرزمان و خانواده

شهید محمود خاج در سال ۱۳۴۰ در چهار برج در یک خانواده کارگری به دنیا آمد.در سال ۵۹ در کمیته ۴۸ آبادان که جز سپاه پاسداران بود فی سبیل الله فعالیت کرد در روز ۲۸ اسفند به همراه کاروان روانه کربلا شد و پس از ۳ روز تلاش و خدمت در خط مقدم جبهه شوش بر اثر ترکش خمپاره به دیار حق شتافت.

مادری که پیکر فرزندش خود داخل قبر گذاشت! وقتی بمیرم بچه ها به استقبالم می آیند

سخت است مادر شهید باشی و بخواهی فرزندت را با دستان خودت داخل خانه آخرتش بگذاری و سخت است مادر دوشهید باشی و سحرگاهان با وجود کهولت سن برای فرزندان شهیدت نماز شب بخوانی به امیدی که آنها تو را شفاعت کنند. به گزارش یاشهید ،وقتی وارد خانه یک شهید می‌شوی عطر و بوی معنویت، صداقت
لحظاتی با فاطمه حوایی مادر شهید «سیدحسن موسوی»؛

خدایا، می شود همین جا شعری بگویم؟

مادر شهید «سیدحسن موسوی» می گوید: با راهیان نور رفته بودیم دیدن محل شهادت پسرم، گفتم خدایا، می شود همین جا شعری بگویم که گفتم و نوشتم و شب در جمع خانواده های شهدا خواندم.
خاطراتی از شهید «حمزه شهبا»؛

شما شربت عید نوروز را بنوشید و من شربت شهادت را !

حمزه پيش مادرش آمد و گفت مي خواهم بروم، لباس ها و وسايلش را جمع كرد و خداحافظي كرد و رفت . بعد نامه نوشت و گفت من جبهه هستم ، شب عيد نوروز، شما شربت عيد را مي خوريد و من شربت شهادت را .
طراحی و تولید: ایران سامانه