خاطرات شفاهی والدین شهدا - صفحه 16

آخرین اخبار:
خاطرات شفاهی والدین شهدا
خاطرات شفاهی پدران شهدا

«جواد» دفاع از کشور را یک تکلیف می‌دانست

ولی‌الله معصومی پدر شهید «جواد معصومی» می‌گوید: «با شروع جنگ تحمیلی از سوی ارتش به جبهه اعزام شدم. بودن من در جبهه انگیزه‌ای برای حضور جواد در جبهه نیز شد. 3 ماه برای حضور در خدمت سربازی‌اش مانده بود که به دفتر ثبت نام مراجعه کرد ولی پذیرفته نشد. هر چه من اصرار می کردم که درسش را بخواند و من در جبهه حضور دارم و نیازی به حضور او نیست ولی قبول نمی کرد و می‌گفت: دفاع از کشور یک تکلیف است.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را می‌بینید.

وقتی پیکر پسرم را دیدم نشناختم

پدر شهید «سعید برندگی» با بیان اینکه سعید در فاو به شهادت رسید، گفت: وقتی پیکر پسرم را دیدم نشناختم.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

اعلام پذیرفته شدن در دانشگاه یک هفته بعد از شهادت

شهید «بساط سعدی» از شهدای سرباز استان ایلام است که شهریورماه 1366 در قلاویزان مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید سعدی می گوید: پسرم بساط درس خوان بود ولی آرزوی شهادت هم داشت، یک هفته بعد از شهادتش نتیجه قبولی اش در دانشگاه تربیت معلم اعلام شد. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می شود.
خاطرات شفاهی مادران شهدا

«جواد» تمام شب نماز می‌خواند

فاطمه کریمی مادر شهید «جواد کریمی‌آهویی» می‌گوید: «جواد شبها بیدار می‌شد و نماز می‌خواند. یادم می‌آید شبی بیدارم شدم و متوجه شدم که جواد در حال نماز خواندن است از او پرسیدم نماز شب می‌خوانی؟ مکثی کرد و گفت: نمازهای قضایم را می‌خوانم. تعجب کردم جواد سنی نداشت که نماز نخوانده داشته باشد چیزی نگفتم و به اتاقم برگشتم. فردای آن روز ماجرا را به همسرم گفتم: ایشان که از موضوع با خبر بود، گفت: مدتی است که جواد شبها بیدار می‌شود و نماز شب می‌خواند ولی دوست ندارد کسی بداند.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛

فیلم/ من از پسرم راضی هستم

پدر شهید «خسرو کاکاوند» می گوید: پسر من به هیچ کس ظلم نمی کرد، بدی از او ندیدم و از پسرم راضی هستم. از خدا می خواهم دستش را از دست حضرت فاطمه «س» جدا نکند.
گفتگو با مادر شهید مصطفی فدائی

مقابل فساد می‌ایستم تا شما در آرامش باشید

در این کلیپ مادر شهید «مصطفی فدائی» نقل می‌کند: «مصطفی در نامه‌اش نوشت: من برای آرامش شما و مردم کشورم، سختی‌ها و دوری از خانواده را تحمل و مقابل فساد می‌ایستم.»
خاطرات شفاهی مادران شهدا

راضی به رضای خدا هستم

مرضیه بختیاری مادر شهید «ایرج شرفی» می‌گوید: «زمان سربازی‌اش هنوز فرا نرسیده بود که یک روز به خانه آمد و گفت: می‌خواهم به سربازی بروم و از این طریق به جبهه خدمت کنم. شما فقط برای من دعا کنید. پدرش به من گفت: اگر شما هم راضی نباشی به سربازی می‌رود پس ناراحت نباش و با ناراحتی بدرقه‌اش نکن. فردای آن روز ایرج برای حضور در سربازی ثبت نام کرد. پس از یکسال خدمت در جبهه سومار به شهادت رسید.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
خاطرات شفاهی پدر شهید ؛

شهید «رضا مومنی» متعهد به نماز جمعه بود

پدر شهید "رضا مومنی" در خاطراتی از فرزندش گفت :«رضا در طول خدمتش به گفته فرماندهانش روزشماری می کرد تا جمعه شود و بتواند در نماز جمعه حضور پیدا کند.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

پسرم گفت؛ همه رفتند و من جا ماندم

مادر «شهید حسین پهلوانی نژاد» خاطرنشان کرد: حسین گفت همه دوستانم رفتند و من جا ماندم.
خاطرات شفاهی پدران شهدا

هنگام نماز مغرب خبر شهادتش را به ما دادند

عبدالله آقاخانی پدر شهید «احمد آقاخانی» می‌گوید: «در عملیات کربلای 5 بود که به همراه رزمندگان در عملیات حضور داشت. در همان عملیات به شهادت رسید و هنگام نماز مغرب و عشاء بود که امام جماعت محلمان به منزل ما آمد و خبر شهادت احمد را به ما داد.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
خاطرات شفاهی پدران شهدا

شهادت آرزوی یک نوجوان

حاج علی‌اکبر کردقرچه‌لو پدر شهید «ابوالقاسم کردقرچه‌لو» روایت می‌کند: سال ۶۲ بود که روال سال‌های گذشته شب دهم ماه محرم ما هزینه مراسم سیدالشهدا می‌دادیم، آن شب ابوالقاسم خیلی اصرار کرد که به جبهه برود، اما مادرش گفت؛ ما امشب مراسم داریم و نمی‌توانی بروی. ابوالقاسم تا آخر مراسم ناراحت بود، اما چیزی نمی‌گفت. تا اینکه مراسم تمام شد و تلویزیون را روشن کرد و اعلام شد امشب در پنجوین عراق حمله می‌کنند، نمی‌دانید چقدر ناراحت شد. آن شب گذشت و فردای آن روز ابوالقاسم به جبهه رفت و ۴۰ روز بد به شهادت رسید. در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

جوانمردانه در راه اسلام تلاش کنید

شهد «اسدالله رسولوندی» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که شهریورماه 1359 در جبهه کرخه به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پدر والامقام شهید در ذکر خاطراتی از جوانمردی شهید می گوید: اسدالله بسیار خوش برخورد و جوانمرد بود و می گفت جوانمردانه در راه اسلام و اهداف واقعی آن تا آخرین قطره خون تلاش نموده و مایه عظمت و جلال کیان اسلامی باشید. فیلم این مصاحبه شفاهی در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
خاطرات شفاهی پدران شهدا

دو یار همیشگی که باهم جام شهادت را نوشیدند

علی‌اکبر راه چمنی پدر شهید مدافع حرم «ابوالفضل راه چمنی» می‌گوید: «اواخر خدمت در سپاه پاسداران بود که با شهید سعید خواجه صالحانی دوست شده بود. دوستی آنها به حدی بود که دوری همدیگر را نمی‌توانستند تحمل کنند. من اینگونه رفقات را ندیده بودم. مشکلی برای ابوالفضل پیش می‌آمد، سعید فوراً خودش را می‎رساند و نمی‌گذاشت تنها بماند.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
خاطرات شفاهی پدر شهید فخارنیا ؛

چشمان پسرم را به خاطر انقلابی بودن سوزاندند

پدر شهید "محمد فخار نیار" در بازگویی خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: بعثی ها در اسارت چشمان او را سوزاندند و بعد او را به شهادت رساندند.
خاطرات شفاهی پدر شهید کوخایی؛

اسماعیل مقید به امانت داری در بیت المال بود

عبدالحسین پدر شهید "اسماعیل کوخانی" از خاطرات فرزند شهیدش در دوران دفاع مقدس گفت: اسماعیل با موتور جهاد به خانه آمده بود وقتی به او گفتم برو سرغ مادرت در راه نماند. موتور جهاد را کناری گذاشت و با موتور شخصی اش به دنبال مادرش رفت.
خاطرات شفاهی مادران شهدا

لحظه اصابت گلوله، ندای یاحسین (ع) سر می‌دهد

فاطمه ملکی‌خو مادر شهید «حسین ملکی‌پرست» می‌گوید: «از زمانی که حسین به جبهه رفت، همیشه منتظر روزی بودم که خبر شهادتش را برام بیاوردند. حسین در منطقه عملیاتی بر اثر انهدام خودرو به آرزوی دیرینه‌اش رسید. پدرش برایم تعریف کرد: حسین زمانی که گلوله به او اصابت می‌کند ندای یا حسین(ع) سر می‌دهد و به فیض شهادت نائل شد.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
خاطرات شفاهی پدران شهدا

گریه برای شهادت!

حجت‌الله عزیزخانی پدر شهید «موسی عزیزخانی» می‌گوید: «گاهی میدیدم که بعد از نمازش گریه می کند. از او پرسیدم: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: برای اینکه میبینم دوستانم به شهادت می‌رسند و این سعادت نصیب من نمی‌شود گریه می‌کنم.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

خدمتی که به شهادت نائل شد

ساره یوری مادر شهید «مهدی لیاقی» می‌گوید: «وقتی خبر شهادت مهدی را آوردند، مات و مبهوت بودم، اصلاً باور نمی‌کردم چون تنها ۱۰ روز بیشتر از خدمتش نمانده بود.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

آرزویی که در سربازی محقق شد

کبری اسدی مادر شهید «محمد صبوری» می‌گوید: «همیشه به من می‌گفت: مادر جان چرا مرا دیر به دنیا آوردی؟... دلم می‌خواست در جنگ حضور داشته باشم و به شهادت برسم. گفتم: پسرم قسمت همین بوده... تا اینکه در سربازی به آرزویش رسید و به شهادت رسید.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
مادر شهید احمد فردوسی ؛

سربلندم از راهی که فرزندم رفت

مادر شهید "احمد فردوسی" در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت :«خوشبخت و سربلندم که فرزندم در این راه رفت. برای همه نامه می داد و می نوشت سربلند باشید از راهی که من رفتم. وقتی شهید شد در جیبش نامه ای گذاشته بود که نوشته بود برسد به دست مادرم.»
طراحی و تولید: ایران سامانه