شهید "روحالله باقریکلایه" در وصیتنامهاش آورده است: من با امام خمینی(س) میثاق بستم و به او وفادارم، زیرا به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکُشند و زندهام کُنند، دست از او نخواهم کشید...
پوست کف پاهایم را شکافتند و تمام خونمردگیها و حتی گوشتهای پا را که بر اثر شدت ضربات فاسد و سیاه و به اصطلاح خود آنان چند طبقه شده بودن، کنده و خارج کردند... ادامه این خاطره از مرحوم آزاده و جانباز «محمدحسین خاکساران» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
شهید "محمد یزدی" در وصیتنامهاش مینویسد: باید محتوای عقیدتی - سیاسی خود را غنا بخشیم که در خط امام بودن، تنها شعار دادن نیست؛ بلکه به تزکیه و عمل احتیاج دارد...
اسدی تبری میزد توی گلوی من. بوکسور بود، دستهای خیلی سنگینی داشت، وقتی یک سیلی میزد آدم به دیوار میخورد و برمیگشت...ادامه این خاطره از شهید «نصرتالله انصاری» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
زندانی را روی صندلی بلند آهنی مینشاندند، پاها را داخل منگنههای فلزی قرار میدادند و دستها را با منگنههای فلزی محکم میبستند، سپس با یک پتک به کلاه آهنی... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات مبارز انقلابی «سید مرتضی نبوی» است که تقدیم حضورتان میشود.
جانباز یحیی هوشمندی از روزهای انقلاب در شهر قزوین گفت: در حال شعار دادن بودم که یک لحظه احساس کردم پایم داغ شده و اختیار آن را ندارم، فهميدم پایم گلوله خورده و خونش جاری است.