یکی از شادترین روزها برای مردم تهران و همه ایران روز فرار شاه بود. من با اتومبیل ژیان در خیابان بودم که متوجه شدم روزنامهها با تیتر بزرگ نوشتهاند«شاه رفت»... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات مبارز انقلابی«سید مرتضی نبوی» است که تقدیم حضورتان میشود.
هر قدم که به جلو بر میداشت، چند قدم به عقب برگشته و ما را میبوسید و میبویید. اشک از چشمانش جاری میشد... ادامه این خاطره از فرزند شهید «عشقعلی قنبری» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
چند بار به او گفتم که برای من پپسی بگیرد، ولی دوباره میدیدم که فانتا خریده است. یک بار به او اعتراض کردم که چرا پپسی نمیخری؟... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم خلبان سرلشکر شهید «عباس بابایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
هیچ مسئولی در ابتدای کار حمایتم نکرد و سرمایه اولیه برای راهاندازی گاوداری را با فروش خانهام فراهم کردم ولی امروز از کاری که شروع کردم راضی هستم... آنچه میخوانید روایتی از کارآفرینی سعید اسماعیلی فرزند شهید «صفر اسمعیلی» در صنعت گاوداری است.
شهید "فیاضی" در سن 16 سالگی راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و در مجموع سه بار در مناطق عملیاتی حاضر و چند بار مجروح شد؛ ولی هر بار پس از بهبودی نسبی، دوباره عازم جبههها میشد.
جعفرخان از ناحیه پا مجروح میشوند سپس خودشان را در سنگر میکشند و پاهایشان را برای اینکه موجب تضعیف روحیه بچهها نشود زیر خودشان جمع میکنند(مثل دو زانو نشستن) بعد... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات فرمانده گردان عملیات پدافند منطقه شیخ محمد شهید «محمد جعفرخانی» است که تقدیم حضورتان میشود.
شهید "محمدرضا فیاضی" در وصیتنامهاش مینویسد: ولایت را هیچ گاه تنها نگذارید، در بیاناتش دقیق باشید و همه موضعگیریهای خودتان را براساس سخنان ایشان انجام دهید...
در وصیتنامه شهید "فضلالله سیفیپورزمانی" میخوانیم: نگذارید خون شهیدان به هدر رود تا خداى ناکرده منافقان و وابستگان به شرق و غرب، اسلام خود درآورده را به شما تحمیل کنند...
به دور از چشمان حمید، عکسهای گروهی حمید با همکارانش را میدیدم، آن روزها اصلا فکرش را نمیکردم که چند هفته بعد همین عکسها را ببینم و این بار برای حمید... ادامه این خاطره از همسر شهید «حمید سیاهکالیمرادی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.