خاطرات شهدا - صفحه 89

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا
بیدار کردن برای نماز شب، کار فرهنگی شهید مفقودالاثر «ناصر جوهر زاده» در جبهه

بیدار کردن برای نماز شب، کار فرهنگی شهید مفقودالاثر «ناصر جوهر زاده» در جبهه

نوید شاهد _ همرزم شهید «ناصر جوهر زاده» اینگونه از شهید روایت میکند: نیمه شب وقت نماز شب که فرا می رسید برای آنکه بچه ها را به نماز شب دعوت کند می آمد، بالای سر بچه ها دست بر سرشان می کشید و آرام بدون آنکه صدایشان بزند آن ها را بیدار میکرد. شما را به ادامه روایت شنیدنی از این شهید عزیز دعوت میکنم.

خاطره/ دستان گرم برادر

نوید شاهد - خواهر شهید "علی خوشابی " در خاطره ای از ایشان اینطور می گوید: هنوز گرمای دستان مهربانش را بر روی سرم حس می کنم وقتی که گریه می کردم و علی نوازشم می کرد. گفته بود می روم و زود برمی گردم اما او جایی بهتر از این دنیای فانی را پیدا کرده بود..من ماندم و یاد دستان گرم برادر. .
شهید عملیات رمضان

او خود مي‌دانست آخرين ديدارش با خانواده است

نوید شاهد - صحبتهايش به وضوح با دفعات قبل تفاوت داشت، او خود مي‌دانست آخرين ديدارش با خانواده است و خانواده هم عميقاً احساس مي‌كردند كه او حال و هواي ديگري دارد. متنی که خواندید خاطره ای از برادر شهید «سید احمد موسوی» بود که نوید شاهد آذربایجان غربی شمارا برای مطالعه این خاطره زیبا دعوت میکند.

خاطرات/"مسعود پرویز"، شهید زنده میمک!

نوید شاهد - «در واقع باید گفت مسعود پرویز دوبار شهید شده است. دفعه اول در منطقه میمک وقتی برای شناسایی دشمن به جلو رفته بودند، خمپاره‌ای در بین آن‌ها می‌خورد و ۹ نفر از بچه‌ها شهید می‌شوند و همه گمان می‌کردند که ایشان هم شهید شده است ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم فرمانده گردان قدس شهید "مسعود پرویز" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

در آخرین دیدار با شهید "پرویز" فقط گریه می‌کردم

نوید شاهد - «نمی‌دانم چرا به دلم افتاده بود که این آخرین دیدار است. من فقط گریه می‌کردم، هنوز وسایل‌مان را در منزل جدید مرتب نکرده بودیم. هر چی او می‌گفت گریه نکن، نمی‌توانستم خودم را نگه دارم ...» ادامه این خاطره از زبان همسر فرمانده گردان قدس شهید "مسعود پرویز" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

کار که برای خدا شد، هدر نمی‌رود

نوید شاهد - «پیر و مراد رزمندگان به آن‌ها تذکر داد؛ برای خدا کار کنید تا نتیجه کارتان تا ابد باقی بماند. رزمندگان هم فقط با خدا معامله کردند. ولی واقعیت امر آن است گاهی ما غافل شدیم و هدر رفتیم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خاطره| 60 رفیق هم قسمی که همگی شهید شدند

نوید شاهد _پدر شهید «محمدرضا باقری نراقی» در خاطره‌ای از او می‌گوید: "«در زمانی که دانشجوی رشته اتومکانیک دانشگاه زنجان بود، با 60 نفر از دوستانش هم قسم شده بودند که با هم باشند و همه آن‌ها نیز شهید شدند....» ادامه این خاطره از شهید «محمدرضا باقری نراقی»را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
شهید عملیات رمضان

در خوش صدايی زبانزد خاص و عام بود

نوید شاهد - «هميشه و همه جا آواز مي‌خواند. هر وقت دلم مي گرفت و از روزگار براش گله مي كردم، دلداريم مي داد و برايم ترانه مي‌خواند.» متنی که خواندید قسمتی از خاطره ی مادر شهید «منصور عبدلله زاده» بود که نوید شاهد آذربایجان غربی شما را برای مطالعه ی این خاطره ی زیبا دعوت میکند.
روایتی از عروج زیبای شهید «علی غلامی»
شهید نماز

روایتی از عروج زیبای شهید «علی غلامی»

نوید شاهد _ روایتی از عروج زیبای شهید «علی غلامی» به روایت همرزمش پرویز معروف زاده تقدیم حضورتان می کنیم.

شهید "پرویز" علاقه زیادی به کتاب و کتابفروشی داشت

نوید شاهد - «مسعود از همان دوران کودکی مقید بود روی پای خودش بایستد و علاقه زیادی به کتاب و کتابفروشی داشت تا اینکه موفق شد در دوران دبیرستان یک مغازه کتابفروشی باز کند...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات فرمانده گردان قدس شهید "مسعود پرویز" از زبان مادر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.

آخرین دیدار یوسف گمگشته با عزیزانش

نوید شاهد- همسر شهید یوسف سجودی، فرمانده تیپ سوم لشکر 17 علی بن اب طالب(ع)، خاطره‌ای زیبا از آخرین دیدارشان با شهید سجودی در کتاب زندگی یعنی همین می‌گوید: « روز برگشتن از اهواز، هیچ فکر نمی‌کردم که این آخرین دیدار من و یوسف است. فکر می‌کردم باز هم به اهواز می‌آیم و دوباره یوسف را می‌بینم. من و بچه‌ها، همراه مادرشوهر و پدرشوهرم، سوار قطار شدیم. یوسف بچه‌ها را بوسید و از میثم خواست که مرا اذیت نکند. به همین سادگی، بدون اینکه بدانیم این آخرین دیدار ماست، با هم خداحافظی کردیم.»

سه روایت خواندنی از معلم شهیدی که چهارده سال مفقود بود

معلم شهید "سید ابراهیم حسینی نوده" از شهدای هشت سال دفاع مقدس است. نوید شاهد گلستان به مناسبت فرا رسیدن هفته معلم سه روایت خواندنی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر نموده است که در ادامه می خوانید.

تقدیر خداوند بود که فریدون زنده بماند

نوید شاهد - در محل تشكيل جلسه با فاصله زماني 30 ثانيه خمپاره 120 دشمن نيز با ما بود امّا همان تأخير كوتاه در فرود و انفجار خمپاره، سبب شد تا هيچ كدام از حاضرين در جلسه صدمه نبينند. گويا كه تقدير چنين بود تا شهيد مهندس فریدون كشتگر سالم مانده و مسئوليت خطير ديگري را به عهده بگيرد. این متن خاطره ای ازآقای ميرمحمد كاشف  دوست شهید «فریدون کشتگر» بود که نوید شاهد آذربایجان غربی شمارا برای مطالعه این خاطره شیرین دعوت میکند.

خاطرات آزادگان/ هر روز روزه نگه داشتن برای اسرا مشکل‌تر می‌شد

نوید شاهد - «از شب اول ماه مبارک رمضان عدسی صبح را برای سحر ما آوردند و روزه‌داری شروع شد و هر روز روزه نگه داشتن مشکل‌تر می‌شد و تعداد روزه‌دار‌ها تحلیل می‌رفت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات زنده‌یاد، آزاده سرافراز و جانباز "یزدانبخش سیاهکالی‌مرادی " از روزه‌داری در دوران اسارت است که تقدیم حضورتان می‌شود.

دفاع از وطن

نوید شاهد - همسر شهید "عیسی خادمی رودان" در خاطره ای از ایشان اینطور می گوید: هنوز زمان خدمت سربازی اش فرا نرسیده بود، او لباس ارتشی پیدا کرده بود و به تن می کرد. مادرم به او می گفت: اگر به جنگ بروی کشته می شوی. او در جواب گفت: همه دارند برای وطن، دین و اسلامشان خون می ریزند. آیا من باید اینجا بنشینم؟

نمازش را اول وقت می خواند

نوید شاهد - برادر شهید "غلام جمعه پور " در خاطره ای از ایشان اینطور می گوید: خیلی به مسائل اخلافی و اعتقادی پایبند بود ،همیشه نمازش را در اول وقت می خواند .به مردم هم توصیه می کرد به مسائل اسلام مقید باشند.

تخریب چی تدمر چه کسی بود؟

نوید شاهد- مصطفی عارفی، جوانی بسیار خوش اخلاق، دارای اندام قوی و قامتی بلند و رسا، مسلط به تمام جنگ افزارها و متخصص در امر تخریب بود.

خاطره: ماجرای دستگیری و شکنجه "سید آزادگان" در شب ۱۹ رمضان!

نوید شاهد - «شب نوزدهم ماه مبارک رمضان در مراسم سخنرانی ابوترابی، نگهبان‌های عراقی آسایشگاه ریختند و ما را دستگیر کردند و به زندان بردند، آن‌ها حاج‌آقا را هم شکنجه دادند و محاسنش را خشک خشک تراشیدند و در طبقه دوم اردوگاه، ۳ روز زندانی کردند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
یک لیوان آب نسبتا خنک سهمیه هر اسیر به وقت افطار بود
روایت یک آزاده از ماه مبارک رمضان در دوران اسارت؛

یک لیوان آب نسبتا خنک سهمیه هر اسیر به وقت افطار بود

نوید شاهد_آزاده و جانباز حاج باقر رنجبر در خاطره‌ای از ماه رمضان در دوران اسارت روایت می‌کند: در هر آسایشگاه ۲ عدد ظرف سفالی نسبتا بزرگ (حبانه) از آب داشتیم که نقش نسبتا خنک کننده‌ای برای رفع تشنگی برادران داشت. به وقت افطاری یک لیوان آب نسبتا خنک سهمیه هر نفر بود. نوشیدن چنین آبی خیلی لذت بخش و گوارا بود.
برادر شهید "حیدری":

احمد، روحیه شهادت طلبی را در پادگان ابوذر زنده کرد

نوید شاهد - "اسماعیل حیدری" برادر شهید "احمد حیدری" می‌گوید: «دوره درجه داری شهید هنوز تمام نشده بود که فرمانده اش به او گفته بود دوره ات که تمام شد بعد می توانی به جبهه بروی، اما احمد ناراحت می شود و با اشک در چشمانش می گوید در این زمان حساس که وطنم در خطر است نمی توانم بمانم و این روحیه شهید موجب می شود فرمانده آموزش و همرزمانش از طریق پادگان ابوذر به منطقه عملیاتی بازی دراز اعزام شوند.»
طراحی و تولید: ایران سامانه