خاطرات شهدا - صفحه 10

navideshahed.com

برچسب ها - خاطرات شهدا
خاطره شهید «حسینقلی آزادبخت» به نقل از همرزم شهید؛
همرزم شهید والامقام «حسینقلی آزادبخت» می‌گوید: ایشان یک اخلاق و اخلاص عجیبی داشت که همیشه با وضو بود و همیشه لبخند بر لبانش جاری بود. یک تسبیح داشت که اکثر اوقات ذکر حضرت زهرا (س) را زمزمه می‌کرد.
کد خبر: ۵۷۹۸۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۸

خاطرات شهید «میرزاعلی دریکوند» به نقل از همرزم شهید؛
همرزم شهید «میرزاعلی دریکوند» می گوید: شهید همیشه چهره ی خندانی داشت و پشت سیم خاردارهای دشمن هم با صدای بلند می خندید و بارها برای این کار با او دردسر داشتیم.
کد خبر: ۵۷۹۸۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۶

خاطرات شهید «سیف‌الدین ساتیاروند» به نقل از پسرعموی شهید؛
پسرعموی شهید «سیف الدین ساتیاروند» می‌گوید: شهید خیلی معتقد به احکام، با معرفت، با غیرت، خوش اخلاق و لبان همیشه خندان داشت، هر چه از این شهید بزرگوار بگویم کم گفته‌ام.
کد خبر: ۵۷۹۸۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۵

خاطره شهید «منصورعلی رستم پور» به نقل از همرزم شهید؛
همرزم شهید «منصورعلی رستم پور» در بیان خاطرات شهید می گوید: شهید همواره می گفت: "دوست دارم پاسدار باشم براي حراست از حريم مقدس اسلام و جمهوري اسلامي كه اكنون توسط متجاوزين بعثي مورد تهاجم واقع شده است".
کد خبر: ۵۷۹۸۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۴

برگی از خاطرات شهید «مهدی شالباف»؛
«پسرم سخاوتمند بود و گاهی هر چه پول در جیب داشت به کارگری که در خانه داشتیم اعطا می‌کرد. ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۹۸۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۲

زندگینامه شهید «محمد آصفی»؛
شهید «محمد آصفی» در تاریخ بیست و پنجم اردیبهشت 1365 در طی عملیات کربلای 5 در منطقه ی حاج عمران به شهادت رسید و پیکرش را ذره ذره متلاشی می کند.
کد خبر: ۵۷۹۸۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۲

«صدای انفجار بلند شد و من در حالی که نیم‌خیز بودم احساس کردم مایعی از پشتم به سمت پاهایم در حال جریان است. ترکش به پشتم اصابت کرده بود. کمی بر روی زمین دراز کشیدم و اَشهد خود را خواندم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات رزمندگان قزوین است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۹۸۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۱

برگی از خاطرات؛
«علی، علی‌رغم آنکه در راه دفاع از نظام، لباس مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر تن کرده بود، هیچ‌گاه احترام و احوال‌پرسی از دوستان و آشنایان را دریغ نداشت و در تمام شرایط تواضع خاصی در ارتباط‌گیری با دوستان داشت ...» ادامه این خاطره از شهید «علی میوه‌‏چین» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۹۷۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۱

زندگینامه شهید «علی مروت سگوند»
شهید «علی مروت سگوند» به واسطه شرکت کردن در عملیاتهای مختلف بارها زخمی شد و هر بار که به مرخصی می‌آمد، قبل از اینکه زخمهایش بهبود یابد با همان تن زخمی مجدد به جبهه می‌رفت و در عملیات شرکت می‌کرد.
کد خبر: ۵۷۹۷۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۱

قبل از عمليات فتح المبين و هنگامي كه به چهره‌ی برادری نگاه می‌كردی شوق و روحيه شهادت طلبی در چهره او پيدا بود. قبل از عمليات معلوم بود كه اكثر بچه‌ها می‌خواهند به مهمانی خدا بروند و دعاهايی و نمازهايی كه اين برادران به جا مي آوردند انسان دلش مي‌خواست در كنار اين برادران بنشيند...» در ادامه خبر خاطرات این شهید والامقام بخوانید.
کد خبر: ۵۷۹۷۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۱

«معمولا تابستان‌ها گاهی به اتفاق هم به شغل آزاد و دستفروشی مشغول می‌شدیم و از درآمد آن، امکانات آموزشی تهیه کرده و با هم آزمایش‌های مختلف علمی انجام می‌دادیم و از همین طریق هم محمد به نیازمندان کمک می‌کرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «محمد انصاریان» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۹۷۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۰

خاطرات شهید «احمدیاسی»
مادر شهید «احمد یاسی» از پسرش اینگونه روایت می کند: خاطرم هست ایام عید بود که به همراه بچه‌ها به بی بی حکیمه رفتیم، احمد با ما نیامد و پیش آقا جعفر ماند. از قضا همان روزها آقا جعفر مریض می‌شود و در بستر می‌افتد. احمد هم صبح زود...» در ادامه خبر خاطرات این شهید والامقام را بخوانید.
کد خبر: ۵۷۹۶۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۰

وصیت نامه شهید دانش آموز؛
شهید «فرشاد احمدی» در وصیت نامه کوتاه خود خطاب به مادرش نوشته است: شما هم مانند زینب شهید داده‌اید و زینب وار ادامه دهنده راه ما باشید زیرا باید مانند حضرت زینب به اسلام وفادار ماند.
کد خبر: ۵۷۹۲۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۳

به مناسبت هفته دانش‌آموز، ویژه‌نامه شهید «سعید حُسنان» شامل زندگی، خاطرات، تصاویر، دست‌نوشته، پوستر و فیلم مصاحبه با خانواده شهید برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۷۹۱۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۲

در گفت و گو با همرزم شهید روایت شد:
در این مصاحبه خاطره ای از یک شهید می خوانیم که برای برگرداندن یک پیچ از اموال بیت المال هزار کیلومتر راه را پیمود.
کد خبر: ۵۷۹۰۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۰

«خدا وکیلی اگر شما‌ها مَردید پس چرا ریش ندارید؟ مگر اینجا هم تیغ و ریش‌تراش و این چیز‌ها پیدا می‌شود؟ این‌جا بود که دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و از خنده روده بُر شدم! قاه‌قاه می‌خندیدم و با دست روی زانویم می‌کوبیدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات جانباز «مصطفی نجفی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۹۰۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۱۲

برگی از خاطرات شهید مدافع حرم «چگینی»؛
«چشم‌های مصطفی از تعجب چهار تا می‌شود و می‌گوید: «الیاس! این وقت شب معلومه چته؟ نه به اینکه از این کار‌ها رو نمی‌کردی، نه به اینکه الان می‌خوای کل انباری رو خالی کنی؟ بعدش هم، تو نقشه‌هات درست از آب در نمی‌آد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» است که همزمان با روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۸۹۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۹

خاطره ای از زبان «محمد اقدام» همرزم خلبان شهید«محمد هاشم آل آقا»
در اوایل جنگ، وقتی آسمان ایران با صدای جنگنده‌ها می‌لرزید، دو خلبان شجاع به نام‌های «محمد هاشم آل آقا» و «علیرضا یاسینی» در یک مأموریت خطرناک به سوی دشمن پرواز کردند. برخورد ناگهانی با پرندگان دریایی و از کار افتادن سامانه‌های ناوبری، آن‌ها را در شرایطی بحرانی قرار داد. در این لحظه حساس، خلبان شهید «هاشم آل آقا» با خونسردی و حرفه‌ای‌گری خود به یاری آن‌ها شتافت و داستانی فراموش‌نشدنی از ایثار و نجات را رقم زد. در ادامه متن کامل این روایت از زبان«محمد اقدام» همرزم خلبان شهید«محمد هاشم آل آقا» نوشته شده که شما را به خواندن آن دعوت می کنیم.
کد خبر: ۵۷۸۸۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۷

مادرشهید «محمدعلی ملکوتی» نقل می‌کند: «همه‌جای خانه را گشتم، نبود. چادر سر کردم و دویدم بیرون. کوچه، بازار و خیابان. داشتم با همان حال و روزم از جلوی مسجد رد می‌شدم که به دلم آمد یک نگاهی هم توی مسجد بکنم. توی مسجد بود. عاقبت هم شد مکبّر همان مسجد.»
کد خبر: ۵۷۸۸۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۷

خاطره ای از زبان خواهر شهید«ابراهیم رستمی»
سال 1362 صبحی دل انگیز که در انتظار صدای آشنای در نشسته بودم هر لحظه به یاد برادرم ابراهیم دل پُر از شوق و هیجان داشتم. روزی که آقای ابوالفتحی آمد تا مرا به دیدن او بررد لحظه ای فراموش نشدنی رقم زد. آن روز نه تنها سفری به جبهه بود بلکه آغاز خاطراتی شرین و دردناکزندگی رزمندگان با همه سختی ها و دوستی ها بود. ادامه این خاطره از زبان «نسرین رستمی» را در نوید شاهد کرمانشاه بخوانید.
کد خبر: ۵۷۸۸۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۷