به گزارش نوید شاهد از زنجان، شهید "طاهر اجاقلو" از مادرى به نام "ملكه صمصامى" در پاييز سال 1340 شمسى در خانوادهاى مذهبى در زنجان به دنيا آمد.
کد خبر: ۴۵۸۷۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۵
خواهر شهید رضا ابوبصیر روایت میکند: شهر بههم ریخته بود. دانشآموزها درس و مدرسه را رها کرده بودند و همپای بقیۀ مردم در راهپیمایی ها شرکت می کردند.
کد خبر: ۴۵۸۷۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۵
خواهر شهید میرزاعلی رستمخانی روایت میکند: میدانست من خواهر میرزاعلی هستم. تا من را کنار چشمه دید لبخند روی لبش نشست و گفت: خدا خیرت بده دختر. ان شاءالله عاقبت بهخیر بشی.
کد خبر: ۴۵۸۷۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۴
خواهر شهید احمید احدی میگوید: هیچوقت بیکار ندیدمش. نُه ساله که بود همراه مصطفی و مرتضی می رفتند کوچۀ سیدلر جلوی دکان آقاجان بساط میکردند. می گفت باید پول تو جیبی مان را خودمان دربیاوریم.
کد خبر: ۴۵۸۷۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۳
خواهر شهید مجید شهریاری میگوید: اشک هایم را پاک کردم و سرم را برگرداندم. مجید کنار تخت مادر ایستاده بود. بیصدا دعایی را زمزمه می کرد و فوت می کرد سمت مادرم.
کد خبر: ۴۵۸۵۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
کتاب حاجی فیروز حاوی خاطرات دیدهبان جانباز فیروز احمدی سال ۱۳۹۵ چاپ نخست خود را تجربه کرد.
کد خبر: ۴۵۸۴۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۰
خواهر شهید علی اکبر یگانه فرد میگوید: من به خیال اینکه او پیش ما نمیخواهد خودش را بشکند و حتی یک آخ نمی گوید، وقتی که دوروبرش خلوت می شد از دور زیر نظر می گرفتمش؛ اما هیچ موقع صدای شکایتی از او نشنیدم.
کد خبر: ۴۵۸۲۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۹
خواهر شهید علیرضا مولائی از برادر خود تعریف میکند: همیشه میگفت ما زودتر از شما به کربلا می رویم. آنجا منتظر می مانیم تا شما بیایید. این حرفش یادم مانده بود.
کد خبر: ۴۵۸۱۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۵
خواهر شهید عباس منتخبی میگوید: اوضاع شهر به هم ریخته بود. درگیری ها و راهپیمایی های پی درپی مردم و انقلابیون به اوج خودش رسیده بود. عباس آماده شد تا به تظاهرات برود. من هم دوست داشتم با او بروم
کد خبر: ۴۵۷۹۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۳
یادواره شهدای حزب موتلفه با حضور اعضا این حزب از شهرستان های استان کهگیلویه و بویراحمد در گچساران برگزار شد که این مراسم برای زنده نگه داشتن یاد و نام و خاطره این شهدا حرکتی برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت است که رژِیم منحوس پهلوی را نابود ساخت و انقلاب اسلامی را تقویت کرد.
کد خبر: ۴۵۷۴۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۹
شهيد علي محمد انصاري فرزند محمد عيسي 6 شهریور سال 1338 در شهرستان خرمدره ديده به جهان گشود.
کد خبر: ۴۵۷۴۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۸
سى و هفتمین محفل معنوی «بر بال خاطره » یادبود روحانی شهید «ابوالقاسم بزاز»، پنجشنبه 30 خرداد 98 در شهرستان بابل برگزار می شود.
کد خبر: ۴۵۷۳۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۷
خواهر شهید محمدعلی محمدی می گوید: خرمشهر تازه آزاد شده بود. محمدعلی از جبهه برگشت. دستش را از گردنش آویزان کرده بود. او و یعقوبعلی هر دو در عملیات بیت المقدس حضور داشتند.
کد خبر: ۴۵۷۰۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
خواهر شهید یعقوبعلی محمدی بیان می کند: زخمی شده بود و در بیمارستان بستری بود. از ناحیه قفسۀ سینه و کتف مجروح بود. بعد از اینکه حالش بهتر شد او را مرخص کردیم تا به خانه بیاوریم.
کد خبر: ۴۵۷۰۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۳
خواهر شهید فضائل کریمی روایت میکند: بعد از عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر فضائل که زخمی شده بود، در یکی از بیمارستان های تهران بستری بود. ما هم رفتیم تهران. چند روزی آنجا ماندم.
کد خبر: ۴۵۷۰۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۴
مادرانه ای از شهید رضا حسینی
هربارکه بر مزار رضا می رفتم دو قبرگمنام کنار هم بود که یکی ازآنها رضا بود (اما ما نمی دانستیم کدامیک رضا است) ؟ همیشه می گفتم تو پیش خدا عزیزهستی. ازخدا بخواه تا قبرت را نشانم دهد.
گفت: مادرجان دیگرناراحت نبا شی که من کجا هستم من همین جا هستم.
کد خبر: ۴۵۶۶۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۸
خاطرات شفاهی
خواهر شهید شهید میکائیل کریمی تعریف میکند: سر سفرۀ ناهار نشسته بودیم. میکائیل طبق معمول غذایش را نخورد. کمی با قاشق غذا را زیرورو کرد و بعد آن را برداشت و رفت آشپزخانه
کد خبر: ۴۵۶۴۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۳
خواهر شهید حسین فاتحینژاد می گوید:وقتی شنیدم که به مرخصی آمده، بدون معطلی آماده شدم تا به دیدنش بروم. از وقتی به جنگ رفته بود خیلی دل تنگش میشدم.
کد خبر: ۴۵۶۴۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۶
خواهر شهید غلامرضا رفیعی میگوید: تصمیمش را گرفته بود برود جبهه. برای بدرقه رفته بودیم. مادر نگران بود. به غلامرضا گفتم: مادر نگرانه. حرف ما رو قبول نمی کنی، حداقل به خاطر زن و بچه هات نرو.
کد خبر: ۴۵۶۴۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۴
خواهر شهید نصراله رفیعی میگوید: خرمشهر آزاد شد!خبر را که شنیدیم از خوشحالی یک جا بند نمی شدیم. مردم شور و نشاط عجیبی داشتند. تلویزیون شادی همه را نشان میداد.
کد خبر: ۴۵۵۸۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۰۵