حاج علی و چه بسیار حاج علی های دیگر با صداقت و صلابت خود، صفحهای از کتاب تاریخ این دیار را نوشتند که هیچ انسان منصفی نمیتواند غلطی بر آن بگیرد. صرف نظر از حواشی و تحلیلهایی که مطرح شده و میشود، اهداف مقدس و الهی امثال حاج علی برای ایثار هستی خویش حسابش جداست و برای همیشه مقدس خواهد ماند.
همسر ششمین شهید مدافع حرم استان گلستان گفت: قاسم خیلی علاقه داشت به سوریه برود او فقط یک بار به سوریه رفت و در همان ماموریت 13 روزه؛ شهادت نامهاش امضا شد.
یک شب شهید در خواب اثر انگشت مادر را گرفته بود و برای بار دوم و نوبت های بعد رضایت داشت. فقط در راه مدرسه کتاب هایش را به دوستانش می داد و می گفت به مادرم بگویید که من به جبهه رفتم.
. دانش اموز سوم متوسطه در رشته تجربی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. نهم آبان 1361، با سمت آر پی جی زن در عین خوش هنگام درگیری با نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
پدر می گفت یک روز متوحه شدم شهید عبدالزمان از تمام کارکنان آموزش و پرورش و دوستان و آشنایان پول نمی گرفته. پدر خندید و گفت این جوری که باید صلواتی کار کنیم. ایشان انقدر بخشش داشته که به منافع خود فکر نمی کردند.
نخستین سوگواره شعر اربعین حسینی با حضور جمعی از شعرا و نویسندگان اهل تسنن و افغانیهای مقیم گنبدکاووس در این شهرستان برگزار و به نمادی از مهر و عطوفت به خاندان اهل بیت (ع) تبدیل شد.
در سراسر استان گلستان، 37 حسینیه وجود دارد که متولی آن ها خانواده شهدا می باشند. فعالیت های متنوع فرهنگی و مذهبی در چند روز از هفته به صورت مشخص و برنامه ریزی شده در این مکان ها انجام می شود.
از تواضع و فروتنی بسیار بالای برخوردار بود. تلاش برای تعالی جسمی و فکری و معنوی را به عنوان یک ورزش می دانست. به ورزش کونگ فو خیلی علاقه داشت. و با پشتکار تا مرحله مربی گری پیش رفت.
اما شما ملت شهید پرور همیشه در صحنه باشید و گوش به فرمان امام عزیز باشید و هر پیامی داده با جان و دل قبول کنید. و به فرمان امام عمل کنید. و این را بدانید که انقلاب اسلامی ایران زمینه ساز انقلاب جهانی مهدی «ع» است.
در مراسم های عزاداری برای امام حسین جزو سیاه پوشان مجالس بود. نماز و روزه اش را همیشه به موقع ادا می کرد و در کلاس های آموزش قرآن همیشه شرکت می کرد و از لحاظ اخلاقی دارای محسنات بسیار زیادی بود. در سلام کردن به دیگران همیشه پیش قدم بود. به همه اطرافیان به خصوص پدر و مادرش احترام زیادی قائل بود.
وقتی به او می گفتم که تو هنوز کوچک هستی و نمی توانی بجنگی در جوابم می گفت: با ایمان ما می توانیم کفر را از صحنه روزگار محو کنیم. ما به صدام سیلی خواهیم زد به طوری که نتواند از جایش بلند شود.