خاطرات شهید

navideshahed.com

برچسب ها - خاطرات شهید
شهدای عملیات بیت المقدس استان گلستان / خاطره‌ای از شهید «سلیمان نژاد عین شیخ شره جین»
برادر شهید «سلیمان نژاد عین شیخ شره جین» نقل می‌کند: سلیمان به مادرم گفت: دوستانش زخمی شده‌اند و او باید برای کمک به آنها و اهدای خون به بیمارستان برود، مادرم مخالفت کرد و گفت: در این شلوغی به صلاح نیست که بیرون بروی! اما او گفت: باید بروم، آنها به خون نیاز دارند، مگر خون من رنگین‌تر از خون آنهاست؟
کد خبر: ۵۹۱۷۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۳۰

پدر شهید «رشید جعفری» نقل می‌کند: «هنوز صدای نماز خواندنش می‌آمد. آرام درِ اتاق را باز کردم. سر سجاده نشسته بود و تسبیح می‌گرداند. گفتم: باباجان! پاشو بخواب. گفت: شما برو بخواب! من با خدا کار دارم، با امام حسین دردودل دارم. حرف‌هام خیلی زیاده.»
کد خبر: ۵۹۱۲۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۴

همسر شهید«کریم بخش حکیمی» نقل می کند: همسرم به همراه پدرش به اداره پست رفتند نیم ساعت نگذشته بود که صدای تیراندازی از نزدیکی اداره پست به گوشم رسید. من هم به همراه مردم به سمت اداره پست رفتم و وقتی آنجا رسیدم همسرم را غرق در خون دیدم که بر زمین افتاده بود.
کد خبر: ۵۹۰۳۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۰

همسر شهید «کریم بخش حکیمی» نقل می کند: همسرم به همراه پدرش به اداره پست رفتند، نیم ساعت نگذشته بود که صدای تیراندازی از نزدیکی اداره پست به گوشم رسید. من هم به همراه مردم به سمت اداره پست رفتم و وقتی آنجا رسیدم همسرم را غرق در خون دیدم که بر زمین افتاده بود.
کد خبر: ۵۹۰۳۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۰

برادر شهید «محمدرضا خالصی‌دوست» نقل می‌کند: «از در خانه که بیرون می‌رفت، جیبش پر از پول بود، اما وقتی برمی‌گشت، جز کرایه تاکسی چیزی تهِ جیبش نبود. روزی به دنبالش رفتم و سر از خرابه‌ای درآوردم. ترس برم داشت. کوبه در چوبیِ رنگ و رو رفته را کوبید. پیرمردی با لباس کهنه در را باز کرد و بچه قدونیم‌قد دور محمّدرضا را گرفتند. از توی گونی چیز‌هایی را درمی‌آورد و به بچه‌ها می‌داد. بچه‌ها شادی می‌کردند و من گریه.»
کد خبر: ۵۸۹۹۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱

قسمت سوم خاطرات شهید «عباسعلی حیدرزاده»
مادر شهید «عباسعلی حیدرزاده» نقل می‌کند: «آخرین باری که به مرخصی آمد، قیافه‌اش خیلی نورانی شده بود. به من می‌گفت: دو تا وصیت‌نامه نوشته‌ام. گفته بود: اگر به شهادت رسیدم، مرا در بهشت زهرا دفن کنید.»
کد خبر: ۵۸۹۸۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۹

قسمت دوم خاطرات شهید «عباسعلی حیدرزاده»
خواهر شهید «عباسعلی حیدرزاده» نقل می‌کند: «مادرشوهرم به او گفت: عباس‌جان! بیا داخل بنشین و قدری استراحت کن و بعد برو. این آخرین دیدارمان با عباس بود. لحظه‌های وداع من با او در بهشت زهرا بود. علاقه من و او مثال زدنی بود.»
کد خبر: ۵۸۹۸۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۷

قسمت نخست خاطرات شهید «عباسعلی حیدرزاده»
برادر شهید «عباسعلی حیدرزاده» نقل می‌کند: «عباسعلی از جمله کسانی بود که نقش مهمی در سازماندهی نیرو‌های انقلابی در روستای ما داشت. وقتی در بازار تهران کار می‌کرد، جایگاه خوبی داشت. آن‌قدر از لحاظ علم، تقوا و اخلاق در سطح بالایی قرار داشت که در محل کار با ایشان به عنوان یک شاگرد برخورد نمی‌کردند.»
کد خبر: ۵۸۹۸۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۶

قسمت نخست خاطرات شهید «عباسعلی حیدرزاده»
برادر شهید «عباسعلی حیدرزاده» نقل می‌کند: «عباسعلی از جمله کسانی بود که نقش مهمی در سازماندهی نیرو‌های انقلابی در روستای ما داشت. وقتی در بازار تهران کار می‌کرد، جایگاه خوبی داشت. آن‌قدر از لحاظ علم، تقوا و اخلاق در سطح بالایی قرار داشت که در محل کار با ایشان به عنوان یک شاگرد برخورد نمی‌کردند.»
کد خبر: ۵۸۹۸۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۶

پدر شهید «سید مصطفی حسینی» نقل می‌کند: «یکی از آنها گفت: اهل تهرانم. برای شفای مریض به زیارت مرقد امام خمینی(ره) رفتیم و متوسل شدیم. یکی از ما امام رو در خواب دید. فرموده بود: برای شفای مریض‌تون به مزار شهدای شهر گرمسار برین و اونجا به شهید سید مصطفی حسینی متوسل بشین.»
کد خبر: ۵۸۹۴۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۳

دوست شهید «علی حمیدی» نقل می‌کند: «همه‌جا اخلاق پهلوانی‌اش را داشت. بچه‌ها گفتند با هم کشتی بگیریم. هر دو نفرمان از لحاظ قدرت بدنی قوی بودیم. شروع کردیم. یک ربع کامل مبارزه کردیم. بعد از مسابقه گفت: به بقیه گفتم که زمین خوردنت کار من نبود!»
کد خبر: ۵۸۹۴۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۱

برادر شهید «حسن خادمیان» نقل می‌کند: «یک روز بهش اعتراض کردم: چه خبره صبح به این زودی بلند می‌شی؟ گفت: من می‌خوام سحر از خواب بلند بشم. مگه نشنیدی که می‌گن سحرخیز باش تا کام روا شوی.»
کد خبر: ۵۸۹۴۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۸

برادر شهید «محمدمهدی خادمیان» نقل می‌کند: «تا صبح در آنجا به راز و نیاز با خدا پرداخت. صبح همان روز، مهدی به خواسته‌اش که در وصیت‌نامه‌اش هم به آن اشاره کرده بود رسید، ترکش‌های خمپاره بدنش را قطعه‌قطعه کرد.»
کد خبر: ۵۸۹۴۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۸

مادر شهید «حمیدرضا رسولی‌نژاد» نقل می‌کند: «او را فرستادم چند تا ظرف نفت بخرد. دو ساعت شد نیامد. به دنبالش رفتم. بچه‌های توی صف گفتند: نفت فلان پیرزن رو با فرقون برده در منزلش. منزل آن پیرزن خیلی دور و حاشیه روستا بود. به‌خاطر این کارش او را دعا کردم.»
کد خبر: ۵۸۹۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۶

به مناسبت بزرگداشت روز ارتش / خاطراتی از شهید ارتشی «گل محمد لگ زایی»
همسر شهید «گل محمد لک زائی» نقل می‌کند: در خواب چندین بار او را دیده‌ام و همیشه به من می‌گوید: مراقب فرزندانمان باش و در تربیت اسلامی و دینی آنان کوشا باش. آنان را مسلمانی واقعی و معتقد به خدا تربیت کن، زیرا آنان آینده این جامعه اسلامی و اسلام هستند.
کد خبر: ۵۸۹۲۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۳

مادر شهید «محمدحسین تولی» نقل می‌کند: «عکس را به اتاق بردم. دور از چشمش به دقت به آن نگاه کردم و بوسیدمش. چشمانم بی‌اختیار می‌بارید. می‌دانستم او آن‌قدر خوب است که لیاقت شهادت را دارد و خیلی زود هم به آرزویش رسید.»
کد خبر: ۵۸۹۲۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۵

مادر شهید «یحیی بینائیان» نقل می‌کند: «به بیماری سختی مبتلا شدم. همه دکترها جوابم کردند. شبی در عالم رؤیا احساس کردم که دیگر لحظه آخر زندگی‌ام است. دیدم سقف خانه باز شد و آقایی نورانی وارد شد و گفت: خدا به شما سی سال دیگر عمر داده است.»
کد خبر: ۵۸۹۱۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۰

برادر شهید «علی‌اکبر بصیری» نقل می‌کند: «گفتم: چه پسته‌های خندانی! نگفتی برای کی می‌بری؟ خیلی دوست داشتم بدانم، بالاخره بعدها فهمیدم. هر بار که از مسافرت می‌آمد برای خانواده‌های فقیر روستای‌مان هم سوغاتی می‌آورد.»
کد خبر: ۵۸۹۱۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۳۱

خواهر شهید «حسین باباخانی» نقل می‌کند: «گفت: خیالت راحت! پرسیدم: از چه بابت؟! گفت: تو در امان هستی. من تا به حال به هیچ نامحرمی نگاه نکردم، مطمئنم کسی هم به تو نگاه نخواهد کرد.»
کد خبر: ۵۸۹۱۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۳۰

قسمت دوم خاطرات شهید «محمود امی»
مادر شهید «محمود امی» نقل می‌کند: «توی تکیه ابوالفضل، سمت راست قبله زمین باز شد و آمد بیرون. پیش او رفتم. محمود با خنده گفت: من هم اومدم. بعد آن خواب خیالم راحت شد که هرجا من هستم محمود هم حضور دارد.»
کد خبر: ۵۸۹۰۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۰