انار، حافظ و قاب عکس شهدایی که روایت میکنند

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، یلدا هر سال میآید؛ با انارهای سرخ، هندوانههای قاچ شده و حافظی که میان جمع میچرخد. شبی که قرار است طولانیترین شب سال باشد، اما با دورهمی و خاطرهها کوتاه شود. با این حال، در برخی خانهها، یلدا معنای دیگری دارد. خانههایی که جای یک نفر همیشه خالی است؛ پدری که یا پیش از تولد فرزندش به شهادت رسیده، یا در سالهای کودکی فرزند آسمانی شده و یا سالهاست در شمار مفقودالاثرها باقی مانده است. برای فرزندان این خانهها، یلدا شبی است که قاب عکسها پررنگ میشوند، روایتها دوباره شنیده میشوند و نبودن، بیش از همیشه احساس میشود.
در خانهای ساده در یکی از محلههای قزوین، سفره یلدا بیتکلف چیده شده است. همه چیز همان است که در هر خانهای میتوان دید؛ انار، هندوانه، شمع و ظرفی از آجیل. اما چیزی که این خانه را متفاوت میکند، قاب عکسی است که بالای سفره قرار دارد؛ عکسی از مردی جوان با لبخندی آرام. مردی که سالها پیش، قبل از آن که فرزندش به دنیا بیاید، به شهادت رسیده است.
زینب بابا فرزند شهید قدرت بابا که ۳۵ روز بعد از شهادت پدر به دنیا آمده و امروز خودش دارای زندگی مستقل و صاحب یک دختر است، در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد قزوین میگوید: من پدرم را ندیدهام و هیچ خاطرهای از ایشان ندارم. نه صدایش را شنیدهام، نه دستش را گرفتهام. پدر من از همین قاب عکس شروع میشود.
وی شب یلدا را شبی متفاوت میداند و ادامه میدهد: برای خیلیها یلدا یعنی مرور خاطرات. اما برای من یلدا یعنی مرور سؤالها است. سؤالهایی که جوابشان را باید از دل روایتها پیدا کنم.
پدری که از روایتها ساخته شد
برای فرزندانی که بعد از شهادت پدر متولد شدهاند، پدر یک تصویر زنده نیست؛ مجموعهای از روایتهاست. روایتهایی که مادر، مادربزرگ یا همرزمان شهید سالهاست آنها را تکرار میکنند.
فرزند شهید «قربانعلی گونجی» میگوید: پدرم را مادرم برایم ساخته است. از حرفهایش، از خاطرههایی که تعریف میکند. میگوید پدرت مهربان بود، شوخطبع بود و به همه کمک میکرد. وی مکثی میکند و ادامه میدهد: گاهی با خودم فکر میکنم اگر پدرم بود، من چقدر شبیهاش میشدم.
شب یلدا برای این فرزندان، شب شنیدن دوباره همین روایتهاست؛ شب زنده نگه داشتن تصویری که هیچ وقت به طور مستقیم دیده نشده است.
یک قاب عکس، یک دنیا نبودن
علیاصغر ایوزخانی ۹ ماهه بوده که پدرش به شهادت رسیده، تنها فرزند خانواده و یادگار شهید علیاکبر ایوزخانی در بسیاری از خانههای فرزندان شهدا، قاب عکس پدر جای ثابتی دارد؛ نه آنقدر دور که دیده نشود و نه آنقدر نزدیک که عادت شود. قابی که هم مایه آرامش و هم یادآور فقدان است.
وی در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد قزوین میگوید: من خاطرهای از پدرم ندارم، ولی خانواده و بستگانم از پدر برایم تعریف کردند که ایشان همیشه حامی مظلومان بوده، به افراد مسن کمک میکرده، بسیار خانواده دوست بوده و با همسرش در همین مدت کوتاه زندگی مشترک بسیار مهربان بوده، به طوری که مادرم هنوز از مهربانیهایش برایم تعریف میکند.
این فرزند شهید ادامه میدهد: شب یلدا که میشود، جای پدر بیشتر حس میشود. وقتی همه از خاطراتشان میگویند، من فقط نگاه میکنم و گوش میدهم.
یلدا در خانههای بیخاطره
در خانههای فرزندان شهدا، یلدا اغلب ساده برگزار میشود. خبری از جمعهای شلوغ نیست، اما سکوت این خانهها، پر از معناست. مادرانی که سالهاست هم پدر بودهاند و هم مادر، تلاش کردهاند اجازه ندهند غم بر شادی غلبه کند.
زهره افشارونگینی پدر شهید محمدابراهیم افشارونگینی یکی از فرزندان شهدا میگوید: مادرم همیشه میگوید پدرت دوست نداشت ما غمگین باشیم. برای همین، یلدا را هر طور شده برگزار میکرد.
وی اضافه میکند:، اما دلتنگی راه خودش را پیدا میکند. کودکانی که پدر را ندیدند، اما زود بزرگ شدند فرزندانی که پدر را ندیدهاند یا خیلی زود از دست دادهاند، زودتر از سنشان بزرگ میشوند. مسئولیت را زودتر یاد میگیرند و نگاهشان به زندگی، زودتر جدی میشود.
این فرزند شهید میگوید: همیشه حس کردهام باید مراقب مادرم باشم. انگار پدرم این مسئولیت را به من سپرده است. وی شب یلدا را شبی برای عهد بستن میداند: هر سال شب یلدا، کنار عکس پدرم، با خودم عهد میکنم راهش را فراموش نکنم.
پدری که نه رفتنش را دیدم، نه بازگشتنش را
در میان روایتهای فرزندان شهدا، داستان فرزند شهید مفقودالاثر رنگ دیگری دارد؛ داستانی آمیخته با انتظار است. غلامرضا باقری فرزند شهید مفقودالاثر «حکمعلی باقری» در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد قزوین میگوید: من نمیدانم باید بگویم پدرم شهید شده یا هنوز منتظرش باشم. پدر من هنوز نیامده است. وی ادامه میدهد: در خانه ما، هیچوقت حرف از تمام شدن انتظار نیست. مادرم میگوید تا وقتی خبری نیامده، باید امیدوار باشیم.
در این خانه، قاب عکس پدر فقط یادآور گذشته نیست؛ نشانه امیدی است که هنوز زنده است.
یلدا؛ شب انتظار
برای خانوادههای شهدای مفقودالاثر، یلدا فقط شب دلتنگی نیست؛ شب انتظار است. انتظاری که سالهاست ادامه دارد و با گذشت زمان، نه تمام و نه ساده شده است.
فرزند شهید مفقودالاثر میگوید: شب یلدا که فرا میرسد، انتظار سنگین میشود. وقتی همه دور هم جمع هستند، جای پدر بیشتر حس میشود. وی مکثی میکند و ادامه میدهد: نه خاطرهای دارم، نه قبری که سر بزنم. فقط انتظار دارم.
قاب عکسهایی که چشمانتظار ماندهاند
در کنار قاب عکس شهدایی که شهادتشان قطعی شده، قاب عکس شهدای مفقودالاثر معنای دیگری دارد. این قابها هنوز چشمانتظارند. در شب یلدا، وقتی شمعها روشن میشوند و سفرهها جمع میشوند، این قاب عکسها همچنان روشن میمانند؛ نشانه امیدی که هنوز خاموش نشده است.
بلندترین شب سال، کوتاهترین فاصله با آسمان
برای فرزندان شهدا، یلدا شبی است که فاصله زمین و آسمان کمتر حس میشود. شبی که دلها بیشتر از همیشه به سمت پدران آسمانیشان میرود.
سکینه ورسته فرزند شهید ولیالله ورسته یکی دیگر از فرزندان شهدا میگوید: شب یلدا بیشتر دعا میکنم. دعا میکنم شرمنده خون پدرم نباشم.
یلدا؛ شب امید
با وجود تمام دلتنگیها، یلدا برای فرزندان شهدا فقط شب غم نیست. در دل این شب بلند، امیدی نهفته است؛ امید به ادامه راه، به ساختن آیندهای بهتر و به زنده نگه داشتن نام پدرانشان است.
اکبر کشاورزنجفی فرزند شهید ذکرالله کشاورزنجفی از دیگر فرزندان شهدا میگوید: شاید پدرم را ندیده باشم، اما همیشه حس کردهام حضورش در زندگیام پررنگ است.
راویان خاموش صبر، انتظار و افتخار
وقتی شب یلدا به پایان میرسد و خانهها آرام میگیرند، قاب عکسها همچنان بر دیوارها باقی میمانند؛ راویان خاموش صبر، انتظار و افتخار است. یلدا برای فرزندان شهدا، فقط بلندترین شب سال نیست؛ شبی است که نبودنها دیده میشود، اما ایمان و امید، پررنگتر از همیشه ادامه دارد. آنها شاید پدرانشان را ندیده باشند، شاید هنوز چشمانتظار باشند، اما نام و راه پدر، در دلهایشان حتی در بلندترین شب سال زنده است.
