نماز استغاثه ابراهیم به حضرت زهرا (س) در شب خواستگاری
شهید ابراهیم غضبانی در بیست و پنجم مرداد ۱۳۸۱ در شهر اهواز دیده به جهان گشود. پس از اتمام خدمت سربازی به دلیل علاقه عمیق به نظام اسلامی دورههای آموزشی تخصصی را گذراند و به عنوان کادر هوافضای سپاه پاسداران مشغول خدمت شد و دارای مدارک نظامی مرتبط با حوزهی فعالیت کاری خود بود و همزمان دانشجوی برق الکترونیک نیز بود.
وی در بیست و هفتم خرداد سال ۱۴۰۴ در حملات موشکی رژیم جعلی در راه دفاع از حریم هوایی کشور به درجه رفیع شهادت نائل آمد و نامش در دفتر شهیدان اسلام ثبت شد. پیکر پاکش در گلزار شهدای شهرستان اهواز زیارتگاه عاشقان و دلدادگان است.

اگر شهیدان ما با تأسی از اعمال و رفتار امام حسین (ع) درس فداکاری و وفاداری و از خودگذشتگی و شجاعت و شهامت آموختند و در عمل نیز آن را به اثبات رساندند و در راه دفاع از اهداف مقدس اسلام جانفشانی نمودند و حماسهای جاوید آفریدند، بیشک آموزگاری داشتهاند بهنام «مادر» که در دامان پرمهر او و در کلاس درس او، به این مقام رسیدند.
مادران و همسران شهدا در طول ۸ سال دفاع مقدس حماسههای جاویدی ساختند که تاریخ همیشه از آن یاد خواهد کرد. آنان با صبر و استقامت خود دشواریها را تحمل کردند و هماکنون نیز در تمام عرصههای مختلف کشور، حضوری پررنگ دارند و دیگر بانوان کشور را پیوسته به این حضور تشویق میکنند.
همسران شهدا هم با تربیت یادگاران همسران خود آنها را برای انقلاب و دوران شکوفایی این سرزمین آماده میکنند، چهبسا همسرانی که خود دارنده رتبههای علمی و سیاسی در کشور هستند و فرزندان آنها هم با الگو گرفتن از پدران شهید خود در شکوفایی کشور سهیم شدهاند.
این مادران و همسران از نسل جدید و بانوان کشور انتظار رعایت عفت و حجاب خود را دارند و انتظار دارند تا هنگام ظهور حضرت ولی عصر (عج)، انقلاب، که امانت ارزشمندی است، بهنحو شایستهای با اطاعت از ولایت و حرمت خون شهدا حفظ و نگهداری شود.
اگر ایثار و شهامت، شجاعت، صبر و استقامت این شیرزنان ایرانزمین نبود، خدا میدانست چه بر سر نهال نوپای انقلاب میآمد، این دلاورزنان بودند که فرزندان جوان و نوجوان خود را برای خط مقدم جبهه آماده میکردند و برای دفاع از ولایت، سینه سپر میکردند تا یک وجب از خاک مقدس این سرزمین در دست دشمن تا دندان مسلح نیفتد.
اگر حماسه همسران شهیدان که بسیاری از آنان نوعروس بودند، نبود معلوم نیست چه بر سر این خاک میآمد، اما آنها مردان و همسران خود را همچون رباب، لیلا و زینب کبری برای حضور در خط مقدم جبهه تشویق میکردند.
در همین راستا نوید شاهد خوزستان با زینب سیده حسنی همسر شهید ابراهیم غضبانی از شهدای دفاع مقدس جنگ دوازده روزه، گفت وگویی را برای علاقمندان منتشر میکند.
نوید شاهد: لطفاً خودتان را معرفی کنید:
سیده زینب حسنی: اینجانب سیده زینب حسنی همسر پاسدار شهید از شهدای جنگ دوازده روزه هستم.

نوید شاهد: چگونه با همسرتان آشنا شدید و ازدواج کردید؟
سیده زینب حسنی: من و ابراهیم ازدواجی کاملاً سنتی داشتیم. خردادماه ۱۴۰۳ از طریق یک معرف خانوادگی با یکدیگر آشنا شدیم، قبل از مراسم خواستگاری به نیت حضرت فاطمه زهرا (س) نماز استغاثهای خواندم، غافل از اینکه ابراهیم نیز پیش از آمدن خواستگاری، همان نماز را به جا آورده بود.
در شب خواستگاری، به دنبال نشانهای بودم که به ایشان جواب مثبت بدهم، نشانهای که به دلم نشست این بود که ابراهیم صحبتهایش را با صلوات خاصه حضرت زهرا (س) آغاز کرد احساس کردم این همان نشانهای بود که دنبالش بودم.
برای من حجاب بسیار مهم بود و تصمیم داشتم با کسی ازدواج کنم که مرا از حجاب منع نکند، وقتی این موضوع را مطرح کردم ابراهیم از حرف من خوشش آمد و این حرفم به دلش نشست من هم از صلوات خاصهای که در ابتدای خواستگاری خواندند بسیار خوشم آمد و در همان شب، جواب مثبت را از خانوادهام دریافت کردند.
بیست هفتم خردادماه ۱۴۰۳ مراسم عقدمان برگزار شد و در بیست ششم مهرماه همان سال زندگی مشترکمان را با عشق و علاقه شروع کردیم، عمر زندگی مشترکمان به یکسال نکشید به طوری که اولین سالگرد عقدمان همزمان با روز شهادت ابراهیم بود.

نوید شاهد: از خاطرات مشترکتان بگویید:
سیده زینب حسنی: زندگی مشترک من و ابراهیم هشت ماهی بیشتر طول نکشید ولی در همین مدت کوتاه، طعم خوشبختی را به درجه اعلی با او چشیدم و همیشه خدا را شاکر بودم که همسری، چون ابراهیم کنار من است.
بعد از امتحاناتمان ماه رمضان رسید، بیآنکه بدانیم این اولین و آخرین ماه رمضان زندگی مشترک مان است. یک روز بهمنماه هوا طوفانی بود و قرار بود به منزل یکی از آشنایان برویم، اما مسیر بسته شد و ناگهان به جاده بهشتآباد رسیدیم گفتیم حالا که در این مسیر هستیم، برویم فاتحهای برای شهدا بخوانیم.
ابراهیم عادت داشت هر مزار شهیدی که میرفت، این جمله را زمزمه کند: «شهید دست ما را هم بگیر تا روسفید دنیا و آخرت بشویم.»
مزار شهید سردار علی هاشمی اولین مزاری بود که فاتحهای خواندیم و بعد هم بقیه شهدا، نزدیک درب خروجی بودیم که ابراهیم یک دفعه گفت: «برگردیم میخواهم چیزی را نشانت بدهم.» وقتی به قطعه شهدای مدافعین حرم رسیدیم، دست چپم را گرفته بود و با دست چپ خودش به مزار شهدای مدافع حرم اشاره کرد و گفت: «اینجا را میبینی؟ اگر روزی اتفاقی برای من افتاد و تو زنده بودی، بگو ابراهیم وصیت کرده اینجا خاک شود.»
از شنیدن این جمله پاهایم سست شد، گفتم: «ابراهیم این چه حرفی است؟ تازه اول زندگیمان است به جای بردن من به مکانهای تفریحی، از مرگ میگویی» لبخندی زد و گفت: «حالا که زمانش نیست بابا…» سپس ابراهیم قسمم داد که این حرفها را جایی مطرح نکنم تا وقتش برسد.
حتی بعد از مراسم عقد، وقتی از آرزویش پرسیدم گفت: «آرزوی اول و آخرم شهادت است.» من گریه کردم، چون هنوز طعم شیرین زندگی را نچشیده بودیم. او هم سعی میکرد من وابستهاش نشوم و راحتتر با موضوع شهادتش کنار بیایم، اما این محال بود.

نوید شاهد: حالات روحی همسرتان قبل از شهادش چگونه بود؟
سیده زینب حسنی: یک هفته قبل از شهادتش خواب عجیبی دید و میگفت: «در خواب هیاهویی مثل سر و صدا میشنود ولی نمیتواند مسیر جلو یا عقب را برود، تاریکی مطلق همه جا را گرفته و صدایی در گوشش میگوید: حضرت فاطمه زهرا (س) را صدا بزن. وقتی این کار را میکند، روشنایی همه جا را میگیرد.»
بیست و دوم خرداد با هم برای خرید نذری ماه محرم رفتیم و به کارهای خانه رسیدیم، روز بعد ابراهیم شیفت کاری داشت، ساعت یک و نیم تلفنش زنگ خورد و گفت آمادهباش هستند. گفتم شاید مانور باشد، اما او گفت: «فقط دعا کن ختم به خیر شود.» برایش غذا و میوه گذاشتم و بدرقهاش کردم.
بیست سوم خرداد پدرش آمد و به اتفاق ابراهیم برای مأموریت کاری رفتند آن روز حس عجیبی داشتم، ولی تصورش را هم نمیکردم که اتفاقی برای ابراهیم بیفتد.
روز بیست و پنجم خرداد ابراهیم به خانه آمد، دست پدر و مادرش را بوسید و از همه حلالیت طلبید. وقتی تنها شدیم گفت: «نمیتوانم بگذارم دوستانم تنها بمانند آنها شهید شدند، من هم باید بروم.»
ابراهیم سفارش کرد اگر پیکرش را آوردند، لباس من خیلی پاره است و این گونه دفن شوم، فقط حواست باشد وقتی خبر شهادتم را اعلام کردند، حجابت را حفظ کن، نامحرم صدای جیغ و گریهات را نشنود وقتی که پیکر مرا میآورند، ممکن است پدرم و برادرم حالش بد شود، به آنها کمک کن سپس گفت: «شاید این زندگی نبود که قولش را داده بودم، اما همیشه شرمندهات هستم. حلالم کن.»
صبح فردا خودش را برای رفتن آماده کرد. من ساکش را بستم، چهار قل خواندم و از زیر قرآن ردش کردم، سه بار در خانه رفت و برگشت، همه جا را نگاه کرد و گفت: «من باید بروم، خداحافظ.»

چگونه از شهادت همسرتان مطلع شدید؟
سیده زینب حسنی: صبح همان روز برادر ابراهیم به خانهمان آمد و گفت: ابراهیم زخمی شده است ولی حالش خوب است باید به بیمارستان برویم من باور کردم، در بین راه مسیرش را به منزل پدر شوهرم کج کرد ولی باز متوجه موضوع نشدم.
وقتی رسیدیم خیابان شان شلوغ بود همه اهالی محل جمع شده بودند، اما کسی چیزی به من نمیگفت و من هم به ذهنم خطور نمیکرد که ابراهیم شهید شده باشد.
بیاختیار با همکار ابراهیم تماس گرفتم بعد از چند بار زنگ زد جوابش داد و گفت: خواهرم خدا صبرت بده ابراهیم شهید شد، انگار پتکی بر سرم خورد، روی زمین افتادم پیشانیام کبود شد و بیصدا گریه میکردم وقتی درباره خاکسپاری از من پرسیدند، گفتم این در اختیار من نیست، ابراهیم محل دفنش را نشان داده بود و وصیت کرده بود در کنار شهدای مدافع حرم باشد.
نوید شاهد: از روز تشییع و خاکسپاری بگویید؟
سیده زینب حسنی: روز وداع خواهش کردم فقط پنج دقیقه در تابوت را باز کنند تا ابراهیمم را ببینم، سرم را روی تابوتش گذاشتم و گفتم: رفیق بیمعرفت نبودی، همسفر و همراه بودی قرار بود با هم زندگی بسازیم، اما حالا تنها شدم.
دستم را زیر تابوتش گذاشتم و گفتم: «خدایا، این قربانی ماه ذیالحجه را از من بپذیر» با اینکه پاهایم توان راه رفتن نداشت، با افتخار سرم را بالا گرفتم تا به همه ثابت کنم ابراهیمم مرگ با عزت داشت و برای دفاع از میهن شهید شد.
نوید شاهد: اگر بخواهید شهید را با یک ویژگی اخلاقی برجسته به نسل جوان معرفی کنید، کدام ویژگی را انتخاب میکنید؟
سیده زینب حسنی: ویژگیهای برجسته زیادی دارد ولی اگر بخواهم ویژگی برجستهتر وی را از بقیه ویژگیهایش متمایز کنم می توان گفت: پیرو ولایت فقیه بودن، احترام به والدین و پیگیر مسائل دینی بودن می باشد.
همانطور که میگفت اگر پیرو ولایت نباشیم گمراه میشویم و اگر به والدین احترام نگذاریم عاقبتمان ختم به خیر نمیشود و اگر مسائل دینی را رعایت کنیم دنیا و آخرت را باهم از دست میدهیم.
نوید شاهد: آرمانی که همسرت برای آن ایستادگی میکرد، از نگاه شما چه بود و چگونه میتوان به آن ادامه داد؟
سیده زینب حسنی: تا جان در بدن هست باید ایستادگی کرد و نگذاشت خاک، وطن و ناموس حتی ذره ای به دست دشمن بیفتد یا از بین برود.
همیشه سعی کنیم انقلابی باشیم، راه درست را از باطل تشخیص دهیم، اگر خودمان نمیتوانیم از شخصی آگاه سوال کنیم، مطالعه داشته باشیم، از زندگی شهدا درس بگیریم و همواره از خدا کمک بخواهیم.
نوید شاهد: به نظر شما نقش مادران و همسران در تربیت نسل آیندهساز کشور چیست؟
سیده زینب حسنی: ابتدا یک مادر و بعد یک همسر نقش اصلی و کلیدی در تربیت نسل آینده دارد، چرا که ستون خانواده مادر است و اگر ما سعی کنیم مادرانمان آگاه باشند و با مسائل روز جامعه آشنا باشن خیلی از مشکلات حل خواهند شد.
نوید شاهد: سخن پایانی:
سیده زینب حسنی: قریب به هفت ماه از شهادت ابراهیم میگذرد، اما هر روز با یادش زندگی میکنم، عکسهایش را نگاه میکنم خاطرات گذشته را مرور میکنم و بیصدا اشک میریزم.
این تسبیحی که در دست دارم هدیه ابراهیم بود وقتی از رنگش خوشم آمد برایم خرید و پس از شهادتش من ذکرهایی که با آن میگویم را به روح بلند او هدیه کردم.
انتهای پیام/