کد خبر : ۶۰۴۶۹۵
۱۰:۰۰

۱۴۰۴/۰۸/۲۲
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۱۲»

«ناخدا محمد»؛ نامی آشنا که خبری خوش همراه داشت

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «هر چه دقت بیشتری در اطرافمان می‌زدیم کمتر به نتیجه می‌رسیدیم در نهایت پس از ساعتی تحرک و خیره شدن به نقاط کور دریا بدون آنکه ردی از آن صدا را کشف کنیم دوباره هر کس به سرجای خودش رفت و خوابید...» قسمت دوازدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.


به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «محمود ستوده» ۱۹ شهریور سال ۱۳۳۵ در روستای خیرآباد شهرستان فسا دیده به جهان گشود. هفت ساله بود که راهی مدرسه شد. دوره ابتدایی را در روستا‌های خیرآباد کوشک قاضی و دوره متوسطه را در هنرستان شهید رجایی فسا گذراند. خرداد سال ۱۳۵۵ موفق به اخذ دیپلم شد و در شهریور همان سال به خدمت سربازی رفت. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه شد. او متاهل بود و ۳ فرزند داشت. 

شهید ستوده در جبهه معاون فرماندهی تیپ المهدی بود و در عملیات والفجر، والفجر ۲، خیبر و بدر شرکت کرد و سرانجام ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ با سمت جانشینی ۳۳ المهدی به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای خیرآباد فسا به خاک سپرده شد.

«ناخدا محمد» نامی آشنا که خبر از نجات می‌داد

متن خاطره خودنوشت «۱۲»:

هر چه دقت بیشتری در اطرافمان می‌زدیم کمتر به نتیجه می‌رسیدیم در نهایت پس از ساعتی تحرک و خیره شدن به نقاط کور دریا بدون آنکه ردی از آن صدا را کشف کنیم دوباره هر کس به سرجای خودش رفت و خوابید. حدوداً نمیدانم چه مدتی در حال خواب و بیداری به سر بردم که با داد و فریاد بچه‌ها سراسیمه از خواب بیدار شدم.

ناخدا محمد، اینجای طناب را بگیر. خدایا چه می‌شنوم ما که در بین بچه‌هایی که حرکت کرده بودیم ناخدا نداشتیم. از سرجای خودم بلند شدم صحنه‌ای را دیدم واقعاً مرا به هیجان وا داشت. آنقدر خوشحال شدم که بی اختیار از گوشه چشمم اشک جاری شد جلوتر که رفتم تا دقیقتر صحنه را ببینم و بیشتر مطمئن شوم.

واقعاً درست بود این صحنه درخواب و خیال نیست و قضیه از این قرار بود که همان یدک‌کش که ما را از بندر ماهشهر به قصد رساندن به آبادان دوبه را به دلائلی که گفتم در آب رها کرده بود مجدداً به ما پیوست ولی نه به وسیله ردیابی ما، بلکه آنها هم توسط جریات آب دریا ولی با تفاوت دو الی سه روز اختلاف به ما رسیده بودند. همه خوشحال بودند و خدا را شکر می‌کردند.

با هر وسیله‌ای که توانستیم به بچه‌هایی که در جزیره بودند خبر دادیم و این قضیه را برایشان تشریح کردیم البته یدک‌کش هنوز نتوانسته بود از دست طنابی که به دور پروانه‌اش رفته بود خلاصی پیدا کند وقتی از ناخدا سوال کردیم که چه موقع این طناب آزاد خواهد شد می‌گفت اگر خدا بخواهد به همین زودی ولی باید صبر کرد و ابتدا باید منتظر جزر آب باشیم. بعد از چند ساعت جزر کامل که در دریا حاصل شد و دوبه و یدک‌کش به گل نشستند...

انتهای متن/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه