سلامِ خونین یک عاشق؛ خاطره و حیات طیبه شهید علیمحمد فلاحنژاد
به گزارش نوید شاهد البرز، شهید سردار«علیمحمد فلاحنژاد» در بیست و هفتمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۲، در روستای «خور» از توابع شهرستان ساوجبلاغ در استان البرز دیده به جهان گشود. او در خانوادهای متدین، مذهبی و دوستدار اهل بیت (ع) پرورش یافت. پدر و مادرش، به ویژه مادر، بر رعایت مسائل شرعی مانند پرداخت خمس و زکات و تأمین رزق حلال تأکید بسیار داشتند. علیمحمد در کنار دو خواهر و چهار برادر دیگرش، در دامان این خانواده قرآنی رشد کرد.
فعالیتهای انقلابی و فرهنگی
همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی، روحیه انقلابی علیمحمد نیز شکوفا شد. روستای مذهبی خور به تبعیت از شهرها، در خط مقدم مبارزات انقلابی قرار گرفت. پس از پیروزی انقلاب، او با حضور فعال در پایگاه بسیج و مسجد، گام در عرصه خدمت گذاشت. اندکی بعد، به همراه جمعی از دوستانش که بسیاری از آنان همچون «شهید صفدر فلاحنژاد»، «شهید محمدرضا دهقاننژاد» و «شهید مجتبی فلاحنژاد» بعدها در راه دفاع از میهن به شهادت رسیدند، اقدام به تأسیس «کتابخانه شهید مطهری» در روستای خور کرد. او علاقهمند به مطالعه آثار متفکرانی مانند شهید مطهری و شهید دستغیب بود و تعداد زیادی از کتابهای مطالعهشده توسط او به جا مانده است.
پیشینه رزمی و مسئولیتها
با آغاز جنگ تحمیلی، علیمحمد فلاحنژاد، با وجود تأهل و داشتن یک فرزند، خود را موظف به دفاع از اسلام و میهن دید و داوطلبانه راهی جبهههای نبرد شد. او پس از مدتی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در این نهاد درخشید. حضور رزمی او از مناطق غرب کشور آغاز و سپس به جبهههای جنوب گسترش یافت و در بسیاری از عملیاتهای مهم شرکت کرد. از مسئولیتهای مهم او میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- فرماندهی اطلاعات و عملیات لشکر ۱۷ علیبنابیطالب (ع) شهر قم
- فرماندهی گردان سپاه قزوین
- فرماندهی گردان در سپاه اصفهان
- فرماندهی سپاه شهر آبیک
وصال با آرزوی دیرینه: نحوه شهادت
روز ۲۹ خرداد سال ۱۳۶۵، در آستانه نماز ظهر بود. علیمحمد از همرزمانش که منتظر آمدن ناهار بودند، پرسید: «آیا وقت نماز شده است؟» و وقتی فهمید ده دقیقه از اذان گذشته، با تأسف از کنار سفره برخاست و برای تجدید وضو به سوی تانکر آب رفت. چند دقیقه بعد، صدای انفجار مهیبی فضای منطقه را درنوردید. همرزمانش که از سنگر بیرون ریختند، در میان گرد و غبار، او را دیدند که ایستاده است. ابتدا خوشحال شدند که سالم است، اما با نزدیک شدن، متوجه خونریزی شدید از ناحیه گردن و قلبش شدند. وقتی خواستند به او کمک کنند، مانع شد و خود را به سنگر رساند و تقاضای یک تکه کاغذ کرد. «حسین چگینی» یکی از همرزمان، روزنامهای به او داد. شهید فلاحنژاد بر روی زانو نشست و با خون قلبش بر روی روزنامه نوشت:
«السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)»
با رسیدن امدادگر و در مسیر انتقال به بیمارستان، روح مطهرش به ملکوت اعلی پرواز کرد و با سلامی خونین به محبوب خویش پیوست.
خبر شهادت
«احمد فلاحنژاد» برادر شهید، خاطره شنیدن خبر شهادت را اینگونه روایت میکند: «رئیس بنیاد شهید، حاج عربعلی فلاحنژاد (که خود بعدها به شهادت رسید) به خانه ما آمد و به پدر و مادرم گفت: "علیمحمد مجروح شده و در بیمارستانی در تهران بستری است." اما مادرم که شب قبل خواب او را دیده بود، اصرار کرد: "حاجی، راستش را بگو! پسرم چی شده؟" نهایتاً با اصرار مادرم، او مجبور به اعلام خبر شهادت شد؛ لحظهای که هیچگاه از خاطرم نمیرود.»
سیره اخلاقی و علایق معنوی
ارادت به اهل بیت (ع): او عشق ویژهای به امام حسین (ع) داشت. در وصیتنامهاش به همسرش «خانم رقیه کلهری» نوشته است:
«همسرم، افتخار کن و زینبگونه باش. از مکتب امام حسین (ع) درس بگیر که انالله مع الصابرین... این سعادت است برای من و برای تو که همسر شهیدی هستی که فاطمه زهرا (ع) به تو افتخار میکند. خدایا من میخواهم بدنم زیر شنی تانک له شود که حداقل از این جهت به حسین تو شبیه باشم.»
پایبندی به ولایت
او عشق عمیقی به امام خمینی (ره) داشت: «پدر و مادر من شما را دوست دارم، اما امام و رهبرم را بیشتر دوست دارم... درود بیپایان بر امام کبیرمان حضرت امام خمینی که ما را از ظلمت به روشنایی رهنمون ساخت.»
ویژگیهای اخلاقی
از برجستهترین صفات او میتوان به مظلومیت، مهربانی، مردمداری، آرامش در گفتار (هرگز صدای بلند او شنیده نشد)، اهتمام به نماز اول وقت، احترام به پدر و مادر و دغدغه آخرت و هشدار به دیگران اشاره کرد.
مراسم تشییع
پیکر پاک این شهید، با استقبال پرشور مردم شهیدپرور شهر آبیک مواجه شد. آنان به پاس خدماتش به عنوان فرمانده سپاه آبیک، خواهان خاکسپاری پیکر او در آن شهر بودند. اما در نهایت، پیکر شهید به زادگاهش، روستای خور، انتقال یافت و در میان انبوه مشتاقان و در کنار همرزمان شهیدش در «بهشت رضای خور» آرام گرفت.
خاطرهای از امدادهای غیبی
یکی از همرزمانش خاطرهای را اینگونه نقل میکند: «شهید فلاحنژاد برای شناسایی به عمق خاک دشمن رفته بود و به مدت ۱۰ روز خبری از او نبود. پس از بازگشت، تعریف کرد که شبها از مقر عراقیها اطلاعات جمعآوری میکرد و روزها داخل گونی کنفی در کنار رودخانه استتار میکرد و از غذای سنگر دشمن استفاده میبرد.» خود شهید بارها از امدادهای غیبی میگفت و تأکید داشت که با تلاوت آیه ۹ سوره یاسین «وَجَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ» چشمان دشمن بر حضور آنان بسته میشد و مأموریتشان با موفقیت انجام میگرفت.
انتهای پیام/