وقتی خبر شهادت «احمدعلی طاهرخانی» را رادیو بیبیسی اعلام میکند

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید «احمدعلی طاهرخانی»، بیست و ششم اسفند ماه سال ۱۳۲۴، در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش عباسعلی (فوت۱۳۵۸) و مادرش ساره (فوت۱۳۶۹) نام داشت، تعمیرکار خودرو بود، ازدواج کرد و صاحب سه پسر و سه دختر شد. این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و مجروح شد، بیست و هشتم مهر ماه سال ۱۳۸۲، بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسید، مزار مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. برادرش امامعلی نیز به شهادت رسیده است.
سکینه علیپورخوئینی همسر جانباز شهید سرافراز احمدعلی طاهرخانی روایت میکند: به بیمارستان که رسیدیم حاجآقا با صورت کبود و زخمی، روی تخت دراز کشیده بود. تا من و آقای عطاری را دید با آن حال بدش گفت: اکرم خانم! شما اینجا چه کار میکنی؟! رضا چرا حاجخانم رو آوردی اینجا؟!
والا حاجی... ما هر چی گفتیم شما خوبی، باور نکردن. فکر کردن ما دروغ میگیم از بس که عزیزی حاجی...! من فقط با صدای آهسته بالای سر احمد گریه میکردم. یاد چند ماه پیش افتادم که به حاجآقا گفته بودم در سپاه به تو خیلی خوش میگذره. او وقتی اشکهای من را میدید به من دلداری میداد. میگفت: اکرم... اکرم خانم ...! چرا اینجوری میکنی! میبینی که من حالم خوبه... نکن خانم... گریه نکن... بهش گفتم: احمد...! آخه اگه تو یه چی میشدی... من...! خوبه حالا... میبینی که بادمجان بم آفت نداره. من هنوز هستم تا اذیتت کنم... نگو تو رو خدا ... تو باشی من اذیت نمیشم... الهی اکرمت بمیره.
مهرههای کمر احمد به شدت آسیب دیده بود. ایشان را شبانه به تهران منتقل کردند. دو پایش را گچ گرفتند و آویزان کردند. دکتر گفت که یک ماه باید با همین شرایط در بیمارستان بماند و گرنه فلج میشود. ایشان را در بخش مردان بستری کردند و اجازه نداشتم کنارش بمانم.
خیلی بیتابی کردم آنقدر که آقای عطاری در حضور حاجآقا گفت: حاج خانم؛ من قول شرف میدم که هر هفته شما رو بیارم حاجی رو ببینید. اینجا که نمیشه بمونید. در ضمن دو تا بچههای سپاه هم هستن که مراقب حاجی باشن...
آره اکرم جان! برو! بچهها تنهان؛ تو نباشی مادرت هم بنده خدا جان نداره که از پس این چهار تا بچه بربیاد... برو خانم! با هر سختی بود و بیشتر به خاطر بچهها راضی شدم.
در طول این یک ماه که حاجآقا در بیمارستان بستری بود، آقای عطاری هر هفته من رو به بیمارستان میبرد تا احمدم را ببینم. هر بار که به دیدن او میرفتیم، کبودی و زخمهای دست و صورتش بهتر میشد. آنقدر بد، کتکش زده بودند که گمان همه بود او شهید شده است. حتی رادیو بیبیسی فارسی هم خبر شهادت احمدعلی طاهرخانی رئیس سپاه شهر صنعتی قزوین را اعلام کرده بود.
منبع: کتاب عاقبت بخیر (خاطرات سکینه علیپورخوئینی همسر جانباز شهید سرافراز احمدعلی طاهرخانی)
