شهید احمدعلی طاهرخانی

آخرین اخبار:
شهید احمدعلی طاهرخانی

وقتی خبر ترور «احمدعلی طاهرخانی» در شهر می‌پیچد

«وقتی قدرت‌اله چگینی را ترور کردند، توسط خود منافقین در شهر خبر پیچید که نفر بعدی احمدعلی طاهرخانی است. من دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشید و هر بار که ایشان می‌رفت. بیرون، نگران بودم که آیا دوباره او را می‌بینم یا نه؟! ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات جانباز شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

وقتی خبر شهادت «احمدعلی طاهرخانی» را رادیو بی‌بی‌سی اعلام می‌کند

«آنقدر بد، کتکش زده بودند که گمان همه بود او شهید شده است. حتی رادیو بی‌بی‌سی فارسی هم خبر شهادت احمدعلی طاهرخانی رئیس سپاه شهر صنعتی قزوین را اعلام کرده بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» در دفاع از حقوق کارگران

«چند وقتی بود کارگرا از اینکه کارخونه‌دار‌ها حقوقشونو نمی‌دادن اعتراض داشتن. حاجی رفت با کارخونه‌دار‌ها به نفع کارگرا صحبت کرده، اما این طاغوتی‌های لامذهب دنبال خراب کردن حاجی بودن و شروع به زدنش کردند و در نهایت حاجی در بیمارستان بستری شد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

قاب خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی»

همزمان با سالروز شهادت «احمدعلی طاهرخانی»، مجموعه تصاویر این شهید گرانقدر توسط پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد قزوین منتشر شد.

دلم ریخت رو پام!

«به خانه مادرم رفتم. داداش قاسم آن‌جا بود گفت: میگن شهر صنعتی شلوغ شده. طاغوتیا شورش کردن. اکرم از حاجی خبر داری خوبه؟! دلم ریخت رو پام؛ اما ظاهرم را حفظ کردم و گفتم خبر که ندارم، اما اون حواسش جمعه. توکل بر خدا ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

پُست سپاه سر سوزنی برای من ارزش نداره!

«من فقط دارم در برابر این انقلاب، انجام وظیفه می‌کنم. پُست سپاه و این چیز‌ها اصلاً سر سوزنی برای من ارزش نداره. تازه خودت خبر داری که از سپاه حقوقم نمی‌گیرم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
در معراج شهدای قزوین؛

مراسم خاطره‌گویی به یاد شهید «احمدعلی طاهرخانی» برگزار می‌شود

پنجاه و سومین مراسم گرامیداشت و خاطره‌گویی شهدا به یاد شهید «احمدعلی طاهرخانی» در معراج شهدای قزوین برگزار می‌شود.

بهانه‌های دل‌تنگی!

«بیست روزی بود که از احمد خبری نبود و از این همه دوری او به ستوه آمده و حسابی عصبانی بودم و حسابی عصبانی بودم. بچه‌ها را به مادرم سپردم. چادر را سر کردم و راه افتادم به سمت سپاه شهر صنعتی. نه شهر صنعتی رفته بودم و نه می‌دانستم سپاه در کجای شهر صنعتی قرار دارد. از خیابان ولیعصر مینی‌بوس سوار شدم و پرسان پرسان خودم را به سپاه رساندم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

مرد بی‌ادعای من برای امام گریه می‌کرد!

«پدری که در بدترین شرایط و آسیب‌ها و زخم‌های جسمانی خم به ابرو نمی‌آورد؛ حالا با دیدن تصاویر امام در بیمارستان اشک می‌ریخت و کلافه بود. مرد بی‌ادعای من برای امام گریه می‌کرد و من از دیدن حال و روز او می‌سوختم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

فروردین و اشک توامان با شادی!

«باز هم اواخر فروردین، احمد دستگیر شد؛ اما من دیگر پذیرفته بودم که این سبک زندگی من است. نه اینکه برایم آسان یا عادی شده بود. بلکه اینطور فکر می‌کردم که من هم مثل احمد باید با سختی‌ها مبارزه کنم ...» ادامه این خاطره از همسر جانباز شهید «احمدعلی طاهرخانی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه