از تاریکی چشمها تا روشنایی دل؛ روایت جانباز بصیر 70 درصد «علی ملکمحمدی»

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی، از رزمندگان دوران دفاع مقدس است که کودکیاش در روستا، نوجوانیاش در روزهای پرشور انقلاب و جوانیاش در خط مقدم جبهه گذشت. وی از همان سالهای نوجوانی طعم کار و تلاش را چشید و در ۱۸ سالگی، پدر و هم سرباز وطن بود. مینهای دشمن، چشمهایش را گرفتند، اما ایمان و روحیهاش را هرگز. امروز پس از سالها، با نگاهی روشن به گذشته میگوید: «اگر دوباره هم جنگ شود، باز هم به جبهه میروم».
نوید شاهد قزوین: خودتان را معرفی کنید.
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی هستم. پدرم ولیالله و شغلش بنا بود. سال ۱۳۴۱ در نهاوند، بخش خرمدشت به دنیا آمدم. پنج برادر بودیم و خواهر نداشتیم.
نوید شاهد قزوین: از دوران کودکی و بازیهای محلیتان بگویید.
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: محلهمان خوب بود؛ بازیهای قدیمی انجام میدادیم که اکنون خیلی از آنها نیست. مثلاً «چوببازی» که چوب را میانداختیم و اگر گروه جلو میگرفت، آنها سر بازی میآمدند؛ یا بازیهایی که اسمهایشان ترکی بود. از جمله بازیای بود که با یک پا راه میرفتیم و همدیگر را دنبال میکردیم؛ اگر کسی میگرفت باید دیگری را کول میکرد. علاوه بر بازی، با پدرم به باغ میرفتیم؛ گوسفند و گاو داشتیم، علوفه و یونجه میچیدیم و میآوردیم.
نوید شاهد قزوین: درس را تا چه پایهای ادامه دادید؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: تا کلاس پنجم خواندم؛ دلیلش هم پیشفعالی بود که آن زمان درمان نشد و درس خواندنم را سخت کرد. بعدها، پس از جانبازی وقتی به قزوین آمدم، در مدرسه ایثارگران درس خواندم و دیپلم گرفتم.
نوید شاهد قزوین: از کارتان بگویید.
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: از ۱۴ سالگی در شهر صنعتی البرز کار میکردم. بعد از انقلاب مدتی کار متوقف شد، دوباره کار کردم تا جنگ شروع شد.
نوید شاهد قزوین: از دوران انقلاب چه خاطراتی دارید؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: سال ۵۷ حدود ۱۵ سالم بود. برای مدتی به تهران رفتم، چون عمهام آنجا زندگی میکرد. در راهپیماییها همراه داماد عمهام، فرهاد شرکت میکردیم. فضای آن روزها بسیار پرشور بود و مردم همه در خیابان بودند.
نوید شاهد قزوین: چه زمانی ازدواج کردید؟ شرایط ازدواجتان چطور بود؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: در ۱۶ سالگی ازدواج کردم. آن زمان جادهها آسفالت نبود و بارندگی زیاد بود. جهیزیه عروس را روی دست یا حیوان چهارپا میبردند. مهریه همسرم ۱۸ هزار تومان بود.
نوید شاهد قزوین: چه زمانی متوجه آغاز جنگ شدید؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: در شهر صنعتی البرز کار میکردم که هواپیماهای عراقی را بالای سرمان میدیدیم. همان موقع فهمیدیم جنگ آغاز شده است.
نوید شاهد قزوین: چه زمانی به سربازی رفتید؟ روز اعزام را به خاطر دارید؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: سال ۱۳۶۰، ۱۸ ساله بودم و یک دختر داشتم، که به جبهه اعزام شدم. بله. روز اعزام به جبهه را به یاد دارم. از تاکستان به تهران رفتیم. به همین دلیل خانواده نتوانست من را بدرقه کنند. سه ماه آموزشی دیدیم، بعد به ارومیه و سپس به پادگان هوشچی اعزام شدیم. از آنجا به کردستان و مهاباد رفتیم.
نوید شاهد قزوین: خانواده یا دوستان مخالف اعزام شما بودند؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: همسرم مخالفتی نداشت، اما بعضی از هممحلیها، مثل حسین حاجیزاده، اصرار میکردند، نروم. من میگفتم اگر همه نروند، دشمن کشور را میگیرد.
نوید شاهد قزوین: حال و هوای رزمندهها چگونه بود؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: رزمندهها مخصوصا بسیجیها باصفا بودند. من، چون در حوزه مهندسی بودم، کمتر نگهبانی میدادم. برای همین به جای بسیجیهای جوان میایستادم تا آنها مرخصی بروند. رفاقتها و صمیمیت بین رزمندهها وصفناشدنی بود.
نوید شاهد قزوین: چه مدت در جبهه بودید؟ چطور مجروح شدید؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: ۱۳ ماه در مهاباد بودم. فردا عید نوروز قرار بود، مرخصی به خانه بروم. اما همان روز، ساعت ۸ صبح روی مین رفتم. هنگام انفجار با دوستم بودم. اما ایشان آسیبی ندید، چون عقبتر بود. در گروهان مهندسی، هنگام خنثیسازی مین ابتکاری دشمن بودم که انفجار رخ داد و هر دو چشم و گوشهایم آسیب دید. چشم چپم بینایی ندارد و چشم راستم یک دهم بینایی دارد.
نوید شاهد قزوین: بعد از مجروحیت کجا منتقل شدید؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: ابتدا به بیمارستان مهاباد، سپس ارومیه و تهران (بیمارستان ۵۰۴ ارتش) منتقل شدم. سه ماه آنجا بودم، بعد برای عمل جراحی به اسپانیا اعزام شدم. در آنجا چشمم عمل شد؛ یک چشم تخلیه شد و چشم دیگرم مقدار کمی بینایی پیدا کرد. در ارومیه پرستارها به من میگفتند زودتر خانوادهات را خبر کن. میگفتند اگر بمانی شاید اتفاقی بیفتد. دکترها میگفتند خوب میشوی، ولی من مطمئن نبودم. در بیمارستان ۵۰۴ تهران هم گفتند چشمانم خونریزی و ورم، دارد. باید صبر کنیم. بعد از ده روز گفتند باید به خارج اعزام شوی.
نوید شاهد قزوین: چه کسی به ملاقات آمد؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: بعد از مجروحیت، عمویم ملاقاتم آمد. به او گفتم که دکتر گفته باید پیگیری کنید تا مرا برای درمان به خارج بفرستند. دکتر خودش هم جزو شورای پزشکی بود و تایید کرده بود. اما انجام کارهایم حدود دو ماه و نیم تا سه ماه طول کشید.
نوید شاهد قزوین: اسم آن دکتر یادتان هست؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: تا چند سال پیش یادم بود، ولی اکنون نه. چند سالی است داروی اعصاب میخورم و خیلی فراموش کار شدهام.
نوید شاهد قزوین: برای رفتن به اسپانیا، کسی همراهتان بود؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: نه، تنها بودم. فقط عمویم مرا تا فرودگاه رساند. بعد مرا به یک مسافر ارمنی که میرفت اسپانیا، سپرد. با این مسافر بارسلونا رفتم. آنجا مترجمی آمد و مرا به خانهای برد که چند ایرانی دیگر هم بودند. روزی ۹۰ تومان میگرفتند، مکان و غذا میدادند.
بعد از مدتی خودم گفتم جای دیگر ببرند. مترجم مرا به بیمارستان خصوصی برد. همان شب عمل شدم و صبح که به هوش آمدم دیدم چشمم میبیند. سه ماه ماندم و سپس به ایران برگشتم. یک سال بعد قرار شد دوباره بروم، این بار به آلمان رفتم، اما دکترها گفتند نمیتوانند عمل کنند.
نوید شاهد قزوین: آلمان هم تنها رفتید؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: بله، آن زمان جوان و زرنگ بودم. با همان دید کم، موتورسواری و کشاورزی میکردم.
نوید شاهد قزوین: برخورد مادرتان وقتی فهمید مجروح شدید، چه بود؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: فقط گریه میکرد. پدرم هم همینطور.
نوید شاهد قزوین: زمان پذیرش قطعنامه ۵۹۸ یادتان هست؟ چه حسی داشتید وقتی شنیدید امام آن را پذیرفته است؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: ناراحت شدم. با خودم میگفتم چرا جنگ تمام شد؟ چرا عراق شکست کامل نخورد؟ اما وقتی امام خمینی (ره) دستور داد، دیگر هیچ حرفی نمیتوانستیم بزنیم. پذیرفتیم.
نوید شاهد قزوین: از نظر جسمی با چه سختیهایی مواجه هستید؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: بیناییام ضعیف و اعصابم خراب است، استرس دارم. از خیابان رد میشوم، میترسم، حتی وقتی ماشین دور است.
نوید شاهد قزوین: هیچ وقت از رفتن به جبهه پشیمان نشدید؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: نه، اصلاً. اگر دوباره هم اتفاق بیفتد، به جبهه میروم. زیرا ریشه انجام کارم درست بود. حالا ممکن است بعضی مسئولان رفتار خوبی نداشته باشند، اما اصل هدفم رضای خداوند بود.
نوید شاهد قزوین: اکنون مشغول چه کاری هستید؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: کار نمیکنم. قبلاً باغداری و دامداری میکردم. اکنون حدود ۳۰ سال است در الوند زندگی میکنم.
نوید شاهد قزوین: نگاه مردم نسبت به شما چطور است؟
جانباز ۷۰ درصد علی ملکمحمدی: همه جا نگاههای خوب و بد وجود دارد، اما نگاه مردم اکثریت خوب است و قدرشناس هستند.
گفتوگو از فاطمه رحمانی
