نقشه مقاومت در زندان لو رفت؛ شهید «نعمت الله» را در زندان به شهادت رساندند

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید غریب در اسارت «نعمتالله ناصریان»، جوانی ۲۰ ساله و از دلیران دوران دفاع مقدس، نماد مقاومت و ایثار در سختترین شرایط اسارت بود. او که در راه شناسایی و مقابله با دشمنان میهن به اسارت گروههای ضدانقلاب درآمد، سالها زیر شکنجه و آزار بیرحمانه مقاومت کرد و هرگز از مسیر ایمان و مبارزه باز نایستاد. سرانجام، در محوطه زندان و در شرایطی نابرابر، به شهادت رسید تا یاد و راه او برای همیشه چراغ راه آزادی و مقاومت باقی بماند. روایت اسارت و شهادت این شهید بزرگوار، داستانی از وفاداری، شجاعت و جانفشانی است که نسلهای آینده باید آن را بهخوبی بشناسند و قدر بدانند. در ادامه گفتوگو با «نعمت یاوری» همرزم شهید را میخوانید:
از کودکی تا میدان جنگ؛ آغاز مسیر مقاومت
من «نعمت یاوری»، جانباز ۳۰ درصد و آزاده سه ساله، در شهرستان سرپل ذهاب به دنیا آمدم. از همان دوران کودکی و از کلاس سوم ابتدایی به همراه معلم همان مقطع، به انقلاب اسلامی علاقهمند شدم و به دنبال تبلیغات آن میرفتم. آن زمان سخنان امام خمینی (ره) به صورت نوشتاری در روستاها توزیع میشد و ما هم برای معرفی امام و آگاهی مردم، تبلیغات میکردیم. سپس به گروه فدائیان امام پیوستیم و با آغاز جنگ تحمیلی، به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ملحق شدم.
تجربه تلخ اسارت به دست گروههای ضد انقلاب
در مناطق عملیاتی حضور فعال داشتم. تا تاریخ هفتم شهریور ۱۳۶۰، از منطقه سرپل ذهاب به کامیاران منتقل شدیم. در آن زمان در منطقه کامیاران، گروهها و تیپها شکل میگرفتند. هر سرگروه، ۷۰ نفر را عضو میکرد و به مقابله با دشمن میپرداخت. مدت زیادی در کامیاران بودم تا اینکه یک روز قصد داشتیم از سمت کرمانشاه دوباره به کامیاران بازگردیم. ساعت حدود ۷ غروب بود و همه سوار مینیبوس شدیم. اصلاً فکر نمیکردیم که ممکن است اسیر شویم و چیزی درباره این اتفاق نشنیده بودیم. فقط شنیده بودیم که راهزنهایی هستند که اموال مردم را میگیرند.
ناگهان گروهی جلوی مینیبوس ما را گرفتند و وارد ماشین شدند. یکی از همراهان ما که برادرش در کمیته فعالیت داشت و جزء دمکراتها بود، با آنان درگیر شد و هنگامی که راننده اسم برادرش را گفت، آن فرد یک سیلی محکم به او زد. من بلند شدم و پرسیدم چرا این بنده خدا را میزنید؟ یادم هست که آن روز همزمان با عاشورا و تاسوعای حسینی بود و من لباس مشکی بر تن داشتم. آن فرد با نگاه به من گفت: «از ماشین پیاده شو!» و من را از ماشین بیرون کشیدند.
اسارت در ۱۲ زندان؛ روایت شکنجه و تحمل سختیها
پشت سر من، حاج «عباس بلوریان»، شهید غریب در اسارت «نعمت اله ناصریان»، یک سرباز و چند نفر دیگر که جمعاً حدود هشت نفر بودیم، به اسارت دمکراتها درآمدیم. ما را از روستاهای زیادی عبور دادند تا به مقر آنها رسیدیم. پنج ماه در زندان آنها بودیم. پس از این مدت، دولت به آنها حمله کرد آنها ما را جابهجا کردند و به سمت سنندج، سردشت و در نهایت زندان آلبتان در آذربایجان غربی منتقل بردند.
حدود یک سال و چند ماه در آن زندان بودیم. در این مدت، شاهد شکنجههای مداوم، گرسنگی و تشنگی، بیرحمی و اعدام هموطنان عزیزمان بودیم. در همین زندان، شهید غریب «نعمتالله ناصریان» به شهادت رسید. پس از آن دولت دوباره به این منطقه نیز حمله کرد و ما را از کوهها پیاده بردند و به جایی دیگر انتقال دادند. مسیر بسیار سخت و طاقتفرسایی بود؛ شبیه گودال و آغل، بدون آب و غذا، حدود یک ماه در راه بودیم.
در کل ۱۲ زندان را عوض کردیم و آخرین زندانی که در آن حضور داشتم، زندان دره شیر در سلیمانیه عراق بود. یادم میآید شبها به سراغ ما میآمدند و اسامی را میخواندند و میگفتند آزادند، اما در واقع آنان را میبردند و شکنجه میدادند و بعد پیکرهایشان را به ما نشان میدادند.
شهادت شهید «نعمت الله ناصریان»؛ گنجینهای از مقاومت بی نظیر
شهید «نعمتالله ناصریان»، عضو سپاه پاسداران بود و همان شب با ما اسیر شد با هم بودیم. ایشان تا حد توان، هم از نظر سیاسی و هم اخلاقی مقاومت میکرد و در مقابل دمکراتها ایستادگی مینمود. حدود دو سال اسارت سختی کشید. ایشان بسیار مقاوم بود و در سن ۲۰ سالگی، با قدرت به مبارزه ادامه میداد. نعمتالله در دوران خدمت وظیفه، دمکراتها را شناسایی کرده و به سپاه معرفی میکرد. به همین دلیل شکنجههای فراوانی تحمل میکرد؛ دستهایش را میبستند، لگد میزدند و آویزان میکردند. توهینهای فراوان و کمبود غذا و آب هم مزید بر علت بود.
نعمتالله میدانست که توسط دشمن شناسایی شده است و بارها تلاش کرد از زندان فرار کند، اما راه فراری وجود نداشت و ما محاصره شده بودیم. او میگفت: «میدانم راه برگشت ندارم، یا باید فرار کنم یا به شهادت برسم.» او همراه حاج آقا «عباس بلوریان»، از داخل زندان نیز با دمکراتها مبارزه میکردند و نقشههای زندان را برای ارسال به ایران طراحی کرده بودند. آن رابطی که قرار بود نامه و نقشه را به ایران برساند، نامهها را به رئیس زندان به نام «عبداله صلح» فروخت و این نقشهها لو رفت.در نهایت شهید «نعمتالله ناصریان» و «حاج عباس بلوریان» اعدام و به شهادت رسیدند. یک شب آنها را از ما جدا کردند و در محوطه زندان به شهادت رساندند. من خودم شاهد بودم که پیکر بیجان شهید «نعمتالله ناصریان» را به ما نشان دادند.
این خاطرات سخت و تلخ، اما پر از ایثار و مقاومت را هرگز فراموش نمیکنم و امیدوارم نسلهای بعدی با مطالعه آن، قدر آزادی و امنیت امروز را بیشتر بدانند.
انتهای پیام/