آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۰۰۵۱
۱۰:۵۲

۱۴۰۴/۰۶/۲۳
گفت‌و‌گو با «حشمت مرادی» همرزم شهید غریب در اسارت «علیرضا نظری»

علیرضا، رفیقی که زیر شکنجه خم نشد و غریبانه پر کشید

«حشمت مرادی» می گوید: در روز‌هایی که اسارت، با شکنجه، گرسنگی و تحقیر گره خورده بود، رفیقی داشتم که مثل کوه ایستاده بود؛ «علیرضا نظری». هرچه عراقی‌ها فشار می‌آوردند، او خم نمی‌شد. با همان جسم زخمی، لبخند می‌زد و ما را به صبوری دعوت می‌کرد. روزی که او را برای درمان بردند، دلم لرزید؛ و چند ماه بعد، خبر شهادتش آمد. غریبانه رفت، اما هنوز هم جای خالی‌اش را در دلم حس می‌کنم.


علیرضا، رفیقی که زیر شکنجه خم نشد و غریبانه پر کشید


به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، روایت آزادگان، بخشی ناگفته، اما عمیق از تاریخ پرافتخار دفاع مقدس است؛ داستان مردانی که در پشت دیوار‌های بلند اردوگاه‌های دشمن، نه تنها جسم خود را، که روح و ایمان‌شان را در معرض سخت‌ترین آزمون‌ها قرار دادند. در میان این قهرمانان، نام‌هایی می‌درخشد که با صبر، مقاومت، توکل و ایستادگی، جلوه‌ای از انسانیت را به نمایش گذاشتند.
جانباز و آزاده، «حشمت مرادی» یکی از این مردان بزرگ است؛ رزمنده‌ای که در خط مقدم مقاومت، به اسارت دشمن درآمد و ۱۰ سال در زندان‌های مخوف رژیم بعثی عراق، سرافرازانه ایستادگی کرد. او در دل خاطرات تلخ و دشوار اسارت، از مردی می‌گوید که، چون ستاره‌ای درخشان در تاریکی اردوگاه‌ها می‌تابید: شهید «علیرضا نظری».
این روایت، تنها بازگویی یک خاطره نیست؛ سندی است زنده از مظلومیت، رشادت و ایمان مردانی که در غربت و دوری، برای عزت ایران ایستادند. درمتن گفت‌و‌گو را ادامه می‌خوانید:
اینجانب «حشمت مرادی»، جانباز ۵۰ درصد و آزاده با ۱۰ سال اسارت، متولد سال ۱۳۳۶، بازنشسته نیروی انتظامی هستم. در رسته خدمتی پیاده، از سال ۱۳۵۵ در هنگ قصرشیرین، گروه‌های سومار، گرده‌نو، خان لیلی و قصرشیرین مشغول انجام وظیفه بودم.

آغاز اسارت؛ سوم مهر ۱۳۵۹

با آغاز تهاجم مزدوران بعثی عراق به میهن اسلامی، در تاریخ سوم مهرماه ۱۳۵۹ شهر قصرشیرین به اشغال دشمن درآمد و من به اسارت نیرو‌های بعثی درآمدم. ابتدا به زندان بعقوبه منتقل شدم، سپس مدتی را در زندان بغداد سپری کردم و در ادامه به اردوگاه رمادیه، که محل شکنجه‌های جسمی و روحی شدید بود، اعزام شدم. پس از سه سال، به دلیل مقابله با ظلم و درگیری با مأموران عراقی، به اردوگاه موصل ۱ تبعید شدم و تا پایان اسارتم (۷ سال) در آنجا محبوس بودم.

آشنایی با شهید «علیرضا نظری»؛ اسوه صبر و ایمان

در اردوگاه رمادیه، افتخار آشنایی با همرزم شهید، علیرضا نظری را پیدا کردم؛ انسانی با شخصیت والا، صبور، باایمان و معتقد به مبانی اسلام. در شرایط طاقت‌فرسای اردوگاه، با روحیه‌ای قوی ما را به استقامت، توکل و صبوری دعوت می‌کرد. رفتار شجاعانه و مؤمنانه‌اش، الگویی برای همه‌ی آزادگان بود. همواره با مهربانی و خوش‌رفتاری، با برادران هم‌بند رفتار می‌کرد و ایمانش در برگزاری نماز جماعت و توسل به اهل‌بیت علیهم‌السلام نمایان بود.

شهادت مظلومانه در بیمارستان دشمن

پس از حدود دو سال اسارت، شرایط جسمی شهید نظری به علت شکنجه‌های مداوم وخیم شد. در حالی‌که عراقی‌ها از درمان او امتناع می‌کردند، با فشار صلیب سرخ مجبور به انتقال وی به بیمارستان شدند. اما متأسفانه به جای درمان، او را به شکلی مظلومانه و غریبانه به شهادت رساندند. خبر شهادت ایشان پس از چند ماه و از طریق صلیب سرخ به ما رسید؛ خبری که دل تمام همرزمان را به درد آورد.
دوران اسارت سراسر تلخی، درد و شکنجه بود؛ از گرسنگی و کابل و چماق گرفته تا بی‌احترامی و فشار‌های روحی. اما ما با توکل به خداوند متعال و عشق به اهل‌بیت علیهم‌السلام، این سختی‌ها را تحمل می‌کردیم. شهید نظری در سخت‌ترین لحظات نیز لبخند به لب داشت و با رفتار مهربانانه، یار و یاور همه‌ی آزادگان بود.

خانواده در دوران اسارت؛ مهاجرت اجباری

پیش از اسارت، به همراه خانواده در قصرشیرین زندگی می‌کردیم. همسرم، در حالی که فرزند شش‌ماهه‌مان را در آغوش داشت، پس از آغاز جنگ و اسارت من، خانه و کاشانه را ترک کرد و به کرمانشاه مهاجرت نمود تا از گزند حملات دشمن در امان باشد. دوران فراق و بی‌خبری، برای خانواده‌ام نیز سرشار از رنج و انتظار بود.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه